آسیب شناسی سینمای انقلاب اسلامی با نگاهی به کیمیا و خاک

آسیب شناسی سینمای انقلاب اسلامی با نگاهی به کیمیا و خاک

سینمای انقلاب اسلامی عنوانی است که عموماً به فیلم هایی اطلاق می شود که درون مایه آن به صورت مستقیم و غیر مستقیم مضامین و ارزش های انقلاب اسلامی را در بر گرفته یا به طور خاص شامل آثاری است که با موضوع وقایع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ساخته می شود. آن چه در این بین هر دو نوع از فیلم ها را به هم پیوند می زند، برجسته نمایی مضامین ارزشی به عنوان بن مایه اندیشه فیلم و تشریح ویژگی ها، شرایط و انگیزه های این حرکت مردمی است. بنابراین در تحلیل و نقد این آثار باید پیش از هر چیز این مهم واکاوی شود که آیا فیلم به هدفی که خود از پیش تعیین کرده، دست پیدا می کند یا خیر؟! بدیهی است که برای رسیدن به این هدف سینماگران ما باید با ارزش های انقلاب اسلامی مانوس بوده و اهداف آن را عمیقاً درک کرده باشند. این نکته لازم است اما کافی نیست.

اصل اولیه در سینما آشنایی با اصول دراماتیک در طرح و پرداخت شخصیت است و بدون شک در این بین بیشترین بار مسوولیت در تداعی چنین مضمونی به عهده فیلمنامه نویس است. عدم تمرکز دراماتیک روی کنش محوری فیلمنامه و عدم پرداخت منطبق با انگیزه شخصیت در راستای این کنش از جدی ترین آسیب هایی است که آثار مرتبط با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با آن مواجه است.بی شک اگر مضامین ارزشی در چارچوب صحیح دراماتیک قرار نگیرد و با فرم درخور و متناسبی به اجرا در نیاید، نه تنها محتوای ارزشی خود را تخطئه می کند بلکه حتی ممکن است در فرآیند دریافت مخاطب به ضد ارزش تبدیل شود. فیلم «کیمیا و خاک» ساخته عباس رافعی به عنوان اثری که مستقیم به وقایع انقلاب در سال ۵۷ می پردازد، به علت زیر پا گذاشتن بنیادی ترین اصول دراماتیک که شامل انسجام در طرح و پرداخت درست شخصیت است، چندان در مسیر عرضه محتوا و مضمونی خود موفق نیست.

داستان این اثر که به مناسبت سی سالگی انقلاب اسلامی توسط بنیاد سینمایی فارابی و در کنار دو فیلم بیداری ساخته فرزاد موتمن و یک گزارش واقعی اثر داریوش فرهنگ تولید شد و در طرح افطار تا سحر اکران می شود، درباره پنج گروه است که با هدفی شخصی یا غیر شخصی قصد دارد در بحبوحه پیروزی انقلاب با آخرین پرواز به مقصد پاریس از کشور خارج شوند. سرنوشت این پنج گروه به صورت مستقیم و غیر مستقیم با وقایع انقلاب اسلامی گره می خورد و هدف نهایی ظاهراً این بوده که به نوعی سرنوشت این پنج گروه به هم مربوط شود. اول اینکه ساختار اپیزودیک فیلم و به هم پیوستن چند قصه فرعی و به ظاهر بی ربط به یکدیگر و برخورد شخصیت های آن در خلال یک مقصد مشترک چندان ایده نو و تازه ای نیست و مشابه خارجی آن پیش از این ساخته شده است. با این حال، منطق فرمالیستی که منجر به ساخت فیلمی خوش ساخت و اپیزودیک می شود در «کیمیا و خاک» رعایت نشده است. تلاش چند شخصیت برای رساندن قسم نامه ای به پاریس و محل اقامت امام (ره) موضوع اصلی فیلم است، اما در این بین با شخصیت هایی رو به رو می شویم که هیچ ارتباطی به موضوع اصلی فیلم ندارند. داستان مردی که از زندان ساواک آزاد شده و متهم به فروختن رفیق خویش است، هیچ ارتباطی به طرح اولیه پیدا نمی کند و به شخصیت یا داستان دیگری هم در فیلمنامه ختم نمی شود. سرگذشت مردی که در صدد ربودن اسامی چهره های تواب ارتش شاهنشاهی است، جز این که در فرودگاه حاضر می شود، به شخصیت های دیگر و داستان اصلی فیلم نمی رسد. از این گذشته حلقه ارتباطی شخصیت های دیگر فیلم چنان سست و سردستی است که مخاطب را راضی نمی کند.

شخصیت ها چنان تک بعدی پرداخت شده که امکان همدردی و همذات پنداری را در مخاطب بر نمی انگیزد و چنان رو و قابل پیش بینی هستند که فرصت کشف و بازشناخت را از مخاطب می گیرند. حتی بازی خوب آزیتا حاجیان و شخصیت متفاوت حامد بهداد هم نتوانست حفره های فیلمنامه را پر کند و در نهایت «کیمیا و خاک» نه در فرم و نه در محتوا نتوانست خاک را به هنر کیمیا کند.


آخرین مقالات آفتاب

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.