طنز/ بند تنبان قسط و مرغ و غاز قسط…آب، قسطی، باد، قسطی، خاک قسط!

۲۶خردادماه،

طنز و کاریکاتور > طنز – مرور چند قطعه شعر طنز از هفته​نامه خواندنی زنده​یاد کیومرث صابری فومنی بعد از ۲۰ سال در این روزهای شادی ملت ایران، خالی از لطف نیست.

خواب خرگوشی!

نافع‌تر از گرفتن حق و حساب چیست؟
اندیشه جزا و حساب و کتاب چیست؟
نانی به هر طریق که پیدا شود، خوش است
بهر فقیر حرف خطا و صواب چیست؟
ما را به فضل و دانش و علم و عمل چه کار؟
بهر گرسنه خوب‌تر از نان و آب چیست؟
حرف از کباب جوجه زدم پیش مفلسی
اصلاً خبر نداشت که جوجه‌کباب چیست!
گفتم که قاب-‌ قاب پلو می‌دهم تو را
گفتا که دیگ -‌ دیگ بده؛ قاب-‌ قاب چیست؟
ای آن که می‌زند به سرت فکر انتحار
آخر چو فقر می‌کشدت، این شتاب چیست؟
من گنج می‌رسانم و خود مانده‌ام فقیر
گل می‌دهد گلاب و نداند گلاب چیست!
با معده‌ای ز نان و لبو گشته نیمه سیر
ای یار، این رسوم فرنگی مآب چیست؟
گفتم: رجال ما همه در خواب غفلتند
گفتند: نعمتی به جهان به ز خواب چیست؟
***
جنس قسطی!
قشر محروم و ضعیف و دردمند
هست مستضعف‌ترینش «کارمند»
صبح باشد در اداره فکر شام
شکوه‌ها دارد ز ناداری مدام
تا نگردد پیش اهل خانه خیط!
می‌خرد اجناس قسطی پیط پیط!
بسکه قسط فرش داده یا لباس
آخر هر ماه باشد آس و پاس!
می‌رسد در این میان هر دم ندا:
کارمندا، هرچه می‌خواهی، بیا
آب، قسطی، باد، قسطی، خاک قسط!
کفش قسطی، شانه و مسواک، قسط!
بند تنبان قسط و مرغ و غاز قسط!
منقل و غربال و خاک‌انداز قسط!
هرچه می‌خواهی ز مبل و تختخواب
می‌دهم قسطی که گردی کامیاب
الغرض با بوق و کرنا بیدریغ
کارمندان را زنند، هر روز تیغ
کارمند بینوا در این میان
می‌خرد پیوسته اجناس گران
سوی قرض و قول و اندوه و رنج!
می‌رود با سرعت هشتاد و پنج!

***
خانه!
ناخنک از وحشی بافقی

الهی خانه‌ای ده بد پک و پوز
که مثل شب بوَد تاریک در روز
در و دیوار و سقفش کنده باشد
ولی مال خود این بنده باشد
هر آن‌کس را که منزل نیست، دل نیست
چه شادی آن‌که او را آب و گل نیست
به مثل جانور در لانه بودن،
به از انسان، ولی بی‌خانه بودن
ز صاحبخانه‌ها منت کشیدن،
بود چون روی عزراییل دیدن
اجاره گر که ده روزی شود دیر،
خورد بر قلب آنها واقعاً تیر
بگیرند از من مسکین بهانه،
که ره رفتی، ‌شکستی خشت خانه
و یا شُستی چرا صورت که تا آب
شود چون منجلابی زشت و ناباب
وز آن بدتر، گران باشد اجاره،
که باید هرچه گیرم از اداره
دهم تا در عوض قبضی دهندم
از آن بگذشته منّت هم نهندم
*
ز لطفت یک وجب ما را زمین ده
که از ششدانگ فردوس برین به
مرا آسوده کن از جور مالک
هم از اندوه و رنج و غیر ذلک! 

***
پند کارمند!
کارمندی پسر به دکان داد
کوپنی هم کنار او بنهاد
بر سر آن نوشت: جان پسر
کار آزاد، به ز شغل پدر! 

گل آقا. شمار۰۱۲۴٫ خرداد۱۳۷۲

۶۰۶۰


RSS
منبع:خبرآنلاین
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.