اتفاقا خیلی هم نیاز به قهرمان داریم/ چرا حاتمی کیا مجبور می‌شود از یک حربه ژورنالیستی در نامگذاری «چ مثل چمران» استفاده کند

(۴۹+)(۶۹-) گنج‌های جنگ برای ما یادآور عبارت قرآنی «ان مع العسر یسرا» است. همانا که با هر سختی گشایشی است و مصداق‌های این گشایش چه در زمان جنگ و چه بعد از آن پدید آمدن الگوهای عینی و قهرمان‌هایی است که مصداق گنج‌های جنگ هستند.

برخلاف آنچه امروز غربی‌ها در برخی از کتاب‌های نظریه‌پردازی در حوزه اندیشه و سیاست می‌گویند و برخی از وطنی‌ها هم در جایگاه موزعان چنین دیدگاه‌هایی قرار می‌گیرند که جامعه امروز نیازی به قهرمان ندارد –جالب این است که آنها مثل کارخانه‌های سری‌دوزی هر روز قهرمان‌هایشان را با زاویه دید و پوشش و اعمال و رفتاری که خود به دنبال آن هستند در قالب فیلم‌ها و سریال‌ها و بازی‌های رایانه‌ای تولید و برای الگوسازی روانه کشورهای دیگر می‌کنند که قرار است در متن جهانی‌سازی یا به تعبیری غربی کردن همه جهان قرار گیرند – تصور فرهنگ اسلامی بدون تصور قهرمان – الگو و اسوه – تصور محالی است. 

ما در بطن تجربه‌های زیستی‌مان از صدر اسلام تاکنون قهرمان کم نداشته‌ایم اما آنچه در این باره کم داریم تبدیل قهرمان و قهرمانی به یک موضوع راهبردی، قابل نسخه‌برداری و عملیاتی است. این ضعف بزرگ ماست که نمی‌توانیم یک چشم‌انداز بزرگ انسانی، معنوی و اخلاقی را در قامت یک راهبرد و راه قابل تحقق برای قهرمان یا شبه‌قهرمان شدن درآوریم و نمونه این ضعف امروز در مناسبات فرهنگی ما به ویژه در بطن فرهنگ عمومی‌مان جایی که بدنه جامعه با مناسبات فرهنگی گره می‌خورد به چشم می‌آید. 

از این منظر طعنه ابراهیم حاتمی‌کیا در آشنازدایی از ترکیب‌چ مثل چه‌گوارا نشان دهنده همین ضعف چشمگیر در الگوسازی و انفعال در برابر الگوها و قهرمان‌های غربی و شرقی است و در ثانی توجه دادن افکار عمومی و نخبگان و جوانان ما به این نکته که چرا قهرمان ما چمران نباشد. چرا چه گوارا و چرا چمران نه؟ 

ما نیازی به اختراع قهرمان نداریم، نیاز ما استخراج است. اگر کمی هیاهوها را ورق بزنیم می‌بینیم ما هنوز هم از گنج‌های جنگ استخراج نکرده‌ایم و بسیاری از این گنج‌ها هنوز سر به مهر مانده است. البته نمی‌توان از کنار هزاران خاطره و داستان و معدودی رمان و فیلم که به موضوع دفاع مقدس پرداخته‌اند و برخی از آنها انصافاً آثار قابل تأملی هستند به سادگی گذشت اما واقعیت آن است که اینها مصالح اولیه برای تحقق راهبردی کردن و عینی‌سازی عمل قهرمانانه و تعریف آن در فرهنگ بومی است. قهرمان در فرهنگ ما با حجم عضله‌هایش تعریف نمی‌شود. 

به سیما و چهره بسیاری از سرداران و قهرمانان و شهدای جنگ که نگاه کنید می‌بینید دقیقاً همان توصیفاتی است که علی (ع) در خطبه اوصاف متقین به همام می‌فرمایند. اندام قهرمانان ما از ترس خدا مثل تیرهای تراشیده لاغر شده است، هرکس به چهره زرد آنها بنگرد، می‌پندارد که بیمارند در حالی که هیچ گونه بیماری ندارند بلکه ترسی بزرگ با جان آنان درآمیخته و آنها را شوریده کرده است. آن چیزی که مصطفی چمران و ابراهیم همت و مهدی باکری و حسن باقری و هزاران هزار قهرمان شهید ما را از تعریف غربی قهرمان جدا می‌سازد، همین عبارت‌هایی است که در خطبه امام علی آمده است. 

این طور نیست که قهرمان ما متصل به رگبار و گلوله باشد، داس مرگ دستش گرفته باشد و فقط آدم درو کند. همچنان که دقیقاً این رویکرد یعنی تبدیل قهرمان به ماشین آدم دروکنی در آثار غربی‌ها به ویژه قهرمان‌هایی که برای بازی‌های رایانه‌ای‌شان می‌تراشند دیده می‌شود. قهرمانان ما در جنگ برای درو کردن آدم‌ها یا حتی صرفاً فراچنگ آوردن خاک نرفته بودند، اما ما نتوانستیم این حقیقت را در آثار و تولیدات‌مان نشان دهیم، اما اینکه چرا ما با اهرم‌های فرهنگی‌مان به ویژه زبان تصویر که زبان مسلط زمانه ماست نتوانستیم این مفهوم را نشان دهیم به خاطر این است که بسیاری از افرادی که وارد این مقوله‌ها شدند از جنگ فقط گلوله‌ها و سنگرها و تیربار و در یک مفهوم کلی‌تر صرفاً کالبد و پیکره‌اش را دیدند اما روح جنگ که در عمل قهرمانانه قهرمانان ما مجسم شده بود به چشم نیامد. 

در بخشی از نهج‌البلاغه، امام علی‌(ع) یارانش را سرزنش می‌کند و با توجه دادن ذهن آنها به جبهه باطل می‌فرماید آنها در موضع باطل با هم متحد شده‌اند اما شما در موضع حق با هم در تفرقه‌اید به نظر می‌رسد این عبارت امیر‌المومنین بتواند موضع کنونی ما را در برابر قهرمان‌سازی‌های غرب به خوبی تشریح کند. آنها حتی اگر در موضع باطل باشند توانسته‌اند عناصر عینی و راهبردی برای قهرمان‌ها و عمل قهرمانانه بتراشند و به مثابه یک راهبرد مشخص در آورند اما ما نتوانسته‌ایم در این زمینه قهرمان و عمل قهرمانانه را تعریف کنیم. نتوانسته‌ایم بگوییم قهرمان ما خشابش را اول بر قلب نفس اماره‌اش خالی می‌کند و بعد به جهاد بیرونی می‌رود. 

هنوز مصطفای ما را کسی نمی‌شناسد. چند کتاب درباره او منتشر شده و چند خاطره بارمق یا بی‌رمق، شاید به همین خاطر باشد که حاتمی‌کیا مجبور است از یک حربه ژورنالیستی برای نام فیلم خود بهره بگیرد و با کمی شیطنت نام فیلم خود را چ مثل چمران بگذارد تا بگوید قهرمان ما چمران است نه چه‌گوارا. از این نظر باید طعنه‌ای دیگر هم بزنیم و بگوییم پس لابد چمران شانس آورده است که نامش با همان حرفی آغاز می‌شود که نام چه‌گوارا قهرمان امریکای جنوبی، قهرمانی که هنوز پوسترهایش بر دیوار اتاق بسیاری از نسل‌های جوان ایرانی هست. گرچه این روزها بیشتر قهرمان‌ها به سمت الهه‌ها و ستاره‌های هالیوود چرخیده‌اند و مرکز الهه‌سازی و قهرمان‌سازی جهان هر روز قهرمان و الهه‌ای رو می‌کند با همان تعرفی که به صورت زیرپوستی در ظاهر و رفتار قهرمان الهه‌اش موج می‌زند. 

مسئله اینجاست که ما هنوز نتوانسته‌ایم به جوانان و نخبگان و بدنه جامعه‌مان بگوییم چه شد چه غوغایی در جان چمران به پا شده بود که او به همه جاه و جلال دنیا پشت پا زد، به همه عناوین و درجات علمی و بباخت هرچه بودش، هنوز نشان نداده‌ایم که چرا چمران بباخت هرچه بودش.

این چرا اگر معلوم شود آن وقت می‌فهمیم که چرا چمران باید قهرمان ما باشد و چرا چمران ما از قهرمان‌های پوشالی هالیوود و غیرهالیوود بسیار بزرگ‌تر است. ظاهر قضیه این است که چمران به دعوت امام موسی صدر به لبنان می‌رود و دلش آنجا در مرکز آموزش کودکان یتیم شیعه در جنوب لبنان می‌لرزد و زن و زندگی را رها می‌کند و از زینت‌های زندگی به سمت سنگلاخ‌های سرنوشت خیز برمی دارد. این ظاهر قضیه است، مثل ظاهر حضور چمران و قهرمان‌های دیگرمان در جنگ. 

دعا کنیم حاتمی کیا در چ مثل چمران بتواند گزارشی از یک جشن به ما بدهد؛ جشن واقعی ما آنجاست که قهرمان‌هایمان را بشناسیم.

جوان

Tags:


کافه‌سینما-سینمای ایران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.