اسرافیلی: سجده که رفتیم، پیش نماز رفت / ماجرای جالب نماز جماعت شاعران در اوایل انقلاب

او در بخشی از سخنانش خاطره جالبی رااز برپایی نماز جماعت شاعران در اواسط یک شب شعر  بازگو کرده که می‌خوانید:
فکر کنم همان اوایل بود. خیلی یادم نیست. من با قیصر خیلی اخت بودم و او از همان اوایل[در حوزه هنری] بود. بعد از این دوستان، سلمان هراتی آمد. سلمان دانشجوی دانشسرای تربیت معلم آن موقع بود. در آن زمان سلمان شب شعری را در دانشسرا گذاشته بود که ما به آن دانشسرا (واقع در خیابان شریعتی نرسیده به خیابان یخچال) به شب شعر رفتیم و در آنجا از علامه جعفری دعوت شده بود که ایشان هم در آنجا سخنرانی کردند و یکسری اتفاقاتی آنجا افتاد. بد نیست که این خاطرات گفته شود و با خودمان آنها را به آن دنیا نبریم!
خاطرم هست که وقت نماز شد و جلسه، برای برگزاری نماز تعطیل شد. اما حاج آقا برای نماز نیامد و گفتیم چه کسی پیشنماز شود که از آقای حسین آهی خواهش کردیم بیایند به عنوان پیش نماز بایستند. اول ایشان قبول نکردند. با اصرار و التماس پیشنماز شدند. رکعت اول را رفتیم سجده، دیدیم آقای آهی از سجده بلند نمی‌شوند! چرا اینقدر سجده طول کشید؟! خلاصه من دیگر طاقت نیاوردم و سرم را از سجده بلند کردم و ناگهان دیدم که امام جماعت نیست. اوضاع به هم ریخت و یک عده نیت فرادی کردند و نماز خودشان را خواندند. بعد رفتم پیش حسین آهی و گفتم مرد مومن! چرا نماز را رها کردی و رفتی؟ چرا ۳۰، ۴۰ نفر را بلاتکلیف گذاشتی؟ جواب داد من چی کاره‌ام که پیش نماز بایستم؟ من را به زور آوردید جلو و کردید پیشنماز. این یک خاطره برای ما ماندنی شد و گاهی که حسین آهی را می‌بینم به او می‌گویم باید یک نماز جماعت دیگری برای ما برگزار کنی.
۵۷۵۷
 

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.