اشعار زیبا برای مسلمانان مظلوم میانمار

ای مسلمانِ چشم‎بادامی

عباس احمدی

باز افطارِ گریه در رمضان
جزوِ اعمالِ واجبم شده است
لب به چیزی نمی‎زنم جز اشک
خونِ دل، قوتِ غالبم شده است
میوه استواییِ صهیون
مثل زهر است، تلخ و بدمزه‎ست
شِمر نام قدیمیِ «تین‎سین»
«آراکان» نامِ دیگرِ غزه‎ست
رو به بارانِ موسمی باز است
چشمِ معصومِ کودکی مُرده
چند بودای چندصد متری
داخلِ غار خواب‎شان برده
طبقِ معمول سرد و خاموشند
موج‎‎های مبلغِ پوچی
باز ماتِ نمایشِ نوبل است
بانوی صلح، «آنگ‎سان سوچی»
گرچه سست است لانه‎اش، مگذار
در دلت عنکبوت خانه کند
خاورِ دور را به تارِ بلا
بدل از خاورمیانه کند
این تبر‎ها ولی نمی‎دانند
ریشه‎دار است تا ابد اسلام
یارمان تا رسول پاکی‎هاست
پاکسازی نمی‎شود اسلام
دیر نبوَد سپاه ابرهه هم
بچشد طعمِ سیلیِ سجیل
هان بگویید با بنی‎هاشم
که قریب است برق «عام الفیل»
آسیابِ سقوطِ خفاشان
چند وقتی‎ست نوبتی شده است
دشمن از ما به وحشت افتاده
قلب‎مان بمبِ ساعتی شده است
می‎شویم ای روهینگیا، آوار
بر سرِ شرک مثل سونامی
با تو خرمای کفر را بخوریم
ای مسلمانِ چشم‎بادامی!

کافریِ ما و مسلمانیِ ما

جواد شیخ‎الاسلامی

بیت بیتِ غزلم شرح پریشانی ماست
شرحی از کافری ما و مسلمانی ماست
آتشی هست به‎جانِ تو و ما گریانیم
این تمام همه بی‎سر و سامانی ماست
دوست داریم که باشیم کنار تو، ولی
تا بدان جا که تو خوش هستی و آسانی ماست
سر به صد سجده فرو بردیم و خواب شدیم
ننگ هر سجده چو صد داغ به پیشانی ماست
تو به درد دل خود سوز و به دردِ خود، ما
دوری و دوستی ماست که ارزانی ماست
دور بودن همه جا بد که نه، حتی خوب است
هرکه دور است زِ ما، یوسف کنعانی ماست

ققنوس

میلاد عرفان‎پور

به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتشِ نمرود زیباتر 
مهیا کن، که ما از آتشِ شیطان نمی‎ترسیم
که در آغوشِ آتش می‎شود ققنوس ماناتر 
خبر از دود آه ما به دل‎ها می‎رود مادام
تو با هر شعله نفرینی‎تری هر شعله رسواتر
تو مثل شعله‎‎ها با نعره مستانه‎ات دل‎خوش
و ما را ناله‎ای مانده‎ست از فریاد گیراتر
دریغا پیرو بودا به‎کار زنده سوزاندن
دریغاتر از این غوغای خاموشی، دریغاتر
شما را مردگانی هست سر تا پای در آتش
شما در زندگانی نیز می‎سوزید پیداتر
بسوزانیدمان، خورشید محشر نیز در راه است
خدا، تنها خدا با ماست، با مایی که تنهاتر

اغثنا یا غیاث المستغیثین، راه دشوار است
 اگرچه نیست در رنج سفر از ما شکیباتر

روح‎‎ها ایستاده  می‎مانند

مجید سعدآبادی

اگر صندلی رییس سازمان ملل
گَردان بود
گاهی برمی‎گشت
نگاهی می‎انداخت به شما
و آدرس دقیق این‎همه آوارگی را می‎دانست
اگر مأموران سازمان ملل
این همه نامه درخواست و التماس را
باز کرده بودند
حالا با لباس‎‎های مبدل
به میدان جنگ می‎آمدند
و درست کنار خط مرزی خبرنگاران
می‎دیدند چگونه با تکان دستی
روح‎‎ها ایستاده می‎مانند و
جسم‎‎ها یکی یکی می‎افتند 

این روز‎ها دلم اخبار موثقی می‎دهد
مثلا امروز صبح
همسر شرعی رییس سازمان ملل
نگاه عاشقانه‎ای به شوهرش انداخت
و گفت «دوستت دارم»
درست همان لحظه
بیست و هفت زن دیگر
به شوهران‎شان همین را گفتند
شوهرانی که تیر از قلب‎شان گذشته بود
و به دیوار‎های سوخته برخورد کرده بود


۵۹۸٫ir

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.