اندر حکایت «سام»

رضا تاجگر : اهل مطالعه می‌دانند که چه می نویسم؛ گاهی آدمی، متن معرفی کتابی را می خواند یا آن را از رادیو می شنود و کمتر اما ممکن است حتی از جعبه ی جادویی، با شنیدن درباره ی کتابی، به داشتن آن کتاب، جهت مطالعه، ترغیب و تشویق شود. اما ممکن است!

و یا حتی گاهی، ممکن است دوستی، آشنایی، فامیلی، معلمی، استادی، همکاری، حتی اهل منزل، از کتابی، چنان تعریف کند که ما – اهل مطالعه – علاقمند شویم که آن را بخوانیم.

چطور می شود که اگر کدبانوی خانه، به نمک برای پخت غذا نیاز پیدا کند، با یک تلفن، سریع و به فوریت زنگ می زنیم به نزدیک ترین بقالی بزرگ محله مان و درخواست یک بسته نمک می دهیم و هنوز آب، جوش نیامده! با یک پیک موتوری، خیلی سریع و ناباورانه، نمک در دستان کدبانوی خانه است.

از این مهم تر؛

چطور می شود اگر روزی، شبی، وقتی، بی وقتی – خدای ناکرده – حال عمومی مان خراب شود، همه ی اهل خانه، ناراحت می شوند که چه شده است!؟ چه کنیم؟ با دستپاچگی هرچه تمام تر، یکی به فکرش می رسد گوشی تلفن را بردارد و زنگ بزند به ۱۱۵ و اورژانس هم، در سریع ترین زمان ممکن، از راه می رسد و پزشک فوریت های پزشکی، بر بالین از حال رفته ی مان حاضر می شود.

حال، چگونه است که؛

گاهی، یک شیر پاک خورده ای، کتابی را به ما معرفی می کند و از قضا، ظلمت و تاریکی هم، همه جا را فراگرفته و سکوت معناداری هم حاکم است و شهر، در خوابی عمیق، فرورفته است؛ چه می شود ما را که گوشی را برداریم و با یک تلفن؛ یا حتی با یک پیامک، کتاب موردنظر را در دستانمان بیابیم و بخوانیم و نه فقط نخوابیم که بیدارتر شویم. هان!؟ چه می شود!؟

بیاییم با ”کتاب” بیدار بمانیم.

سام را ارج نهیم و با سامانه اشتراک محصولات فرهنگی، همراه شویم.

این سام، سام نریمان نیست. سام نوح نیست.

ولی

بلندمرتبه است و بسیار قابل احترام!

چون؛

ما را با ”کتاب”، آن یاد یار مهربان، آشنا می کند.

۵۷۵۷

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.