اکبریانی: طرح هزارنامه برای شفیعی‌کدکنی اشتباه است

به گزارش خبرنگار مهر، بیست و هشتمین نشست ادبی عصر روشن، نشست بررسی ادبیات مهاجرت، دوشنبه شب ۲۰ شهریور با حضور محمدهاشم اکبریانی، عباس صفاری به عنوان منتقدان و چهره‌هایی چون اسدالله امرایی، محمدشمس لنگرودی، شهاب مقربین و دیگر شاعران و نویسندگان در کتابسرای روشن برگزار شد.

اکبریانی در ابتدای این نشست با اشاره به طرح نوشتن هزار نامه به محمدرضا شفیعی کدکنی گفت: به نظرم رسید در ابتدای برنامه درباره این طرح مطالبی را بگویم. انجمن شاعران ایران، طرح هزار نامه برای دعوت و بازگرداندن استاد شفیعی کدکنی را به فضای ادبیات کشور مطرح کرده است. خانه شاعران فعالیت‌های بسیار خوب و سازنده‌ای داشته است، اما به نظرم این طرح و این‌گونه دعوت‌ها، مناسب نیست. یعنی این که هزار نفر نامه بنویسند و بخواهند شخصیت بزرگی چون آقای شفیعی کدکنی را هم دعوت کنند، بت و قهرمان‌سازی است و به تکثر ادبی ما ضربه می‌زند.

وی افزود: در نامه‌ای که انجمن شاعران برای این طرح تنظیم کرده، از الفاظی چون حضرت علامه محمدرضا شفیعی کدکنی، بزرگمرد و نادره زمان استفاده شده است. این گونه کارها، قهرمان‌سازی و بت درست کردن است که کار صحیحی نیست. الان هم که آقای شمس لنگرودی در این برنامه حضور دارد، توصیه می‌کنم که دیگر در این برنامه‌ها شرکت نکنند تا بعد از ۲ سال ما طرح ۱۰ هزار نامه را برای ایشان کلید بزنیم. من این انتقاد را مطرح کردم، ولی باز هم تاکید می‌کنم که به این طرح انجمن شاعران انتقاد دارم و این نهاد در مجموع عملکرد مثبتی داشته است.

نویسنده مجموعه داستان «آرام‌بخش می‌خواهم» در بخشی از سخنانش گفت: برای من اهمیت ندارد که بر ادبیات مهاجرت چه نامی می‌گذارند. آن‌چه مهم است مراد و برداشتی است که از آن داریم. مهم تعریفی است که از موضوع خواهیم داشت. برای من تعریف از ادبیات مهاجرت مبتنی بر چند پایه است. اول این که خالق اثر، در دنیای بیرون از دنیای فکری و احساسی ایرانی قرار بگیرد؛ یعنی در کشوری خارج از مرزهای ایران. و در آن‌جا اقامت داشته باشد و بخش عمده‌ای از زندگی‌اش را در آن‌جا گذرانده باشد. نمونه بارز این پایه، خود آقای صفاری است که بخش عمده‌ای از زندگی‌اش را خارج از ایران گذرانده ولی به ایران رفت و آمد دارد و خالق آثاری است که ادبیات مهاجرت نامیده می‌شود.

اکبریانی گفت: پایه دوم این است که اثر در ادبیات مهاجرت می‌تواند به زبان فارسی و غیرفارسی نوشته شود. حکم ندهیم که اثری که در ادبیات مهاجرت تولید می‌شود، حتما باید به زبان فارسی یا غیرفارسی باشد. پایه سوم تعریف هم این است که اثر می‌تواند در ایران یا خارج از ایران منتشر شود. یعنی آثاری تحت عنوان ادبیات مهاجرت از شخصیت‌های ادبی داریم که خارج از ایران هستند، ولی این آثار در داخل ایران چاپ می‌شوند. باز هم خود آقای صفاری مورد مثال این عامل هستند. آثار چنین افرادی در داخل ایران چاپ می‌شود، ولی از آن‌جایی که خود منشا اثر بیرون از ایران اقامت دارد، اثرش زیرمجموعه ادبیات مهاجرت قرار می‌گیرد. عمده تاکید من بر این است که صاحب اثر در فضایی جز فضای ایران باشد. به نظرم عواملی که برشمردم در الویت اهمیت هستند واگرنه این که چه نامی روی این نوع ادبی می‌گذاریم، اهمیت چندانی ندارد.

نویسنده کتاب «باید بروم» ادامه داد: مخاطب ادبیات مهاجرت می‌تواند یک ایرانی باشد. من که تمام عمرم را در ایران بوده‌ام کتاب‌های آقای صفاری را خوانده‌ام و مخاطب ایشان هستم. همین‌طور کسی هم که خارج از ایران باشد و کتاب برایش فرستاده می‌شود هم مخاطب است، اما توجه کنیم که مخاطب در این قضیه اهمیت ندارد بلکه خالق اثر است که مهم است.

وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: ادبیات مهاجرتی موفق است که جهانی شده باشد یعنی به معنی واقعی خوانده شود، توسط منتقدین معتبر بررسی شود، توجه جشنواره‌های بین‌المللی را به خود جلب کند و … ما در زمینه ادبیات مهاجرت، نمونه‌هایی از کشورهای همسایه‌مان داریم که جهانی‌ شده‌اند، ولی در زمینه ادبیات داخلی کشورشان ضعیف و عقب هستند. نمونه‌اش خالد حسینی نویسنده افغانی است که بعد از مهاجرت با زبان کشور میزبان آشنا شد و بعد «بادبادک‌باز» را نوشت که یک اثر جهانی شد و بعد هم که خواستند فیلمش را بسازند از یک هنرپیشه ایرانی یعنی همایون ارشادی برای بازی در آن استفاده کردند. با این مقدمات به نظرم ادبیات مهاجرت ما، موفق نبوده است، حتی ایرانی‌هایی هم که به زبان کشور میزبانشان اثر تولید کرده‌اند، آثار موفقی ارائه نداده‌اند.

اکبریانی گفت: این خیلی آرمانی و آسمانی نیست که بخواهیم ادبیات مهاجرتمان جهانی بشود، ولی می‌دانیم که این‌گونه نشده است و این نشدن به معنای عدم موفقیت بوده است. ادبیات مهاجرتمان در مقابل ادبیات داخلی‌مان موفق نبوده است و این نقطه عکس سینمای ماست. ما حتی در ادبیاتمان پدیده نداشتیم. خالد حسینی، اورهان پاموک، ناظم حکمت و … پدیده‌های ادبیات کشورهای همسایه ما هستند که جهانی شدند، ولی ما نه تنها ادبیاتمان جریان جهانی پیدا نکرد، حتی پدیده هم نداشتیم. این نکته چه در مورد ادبیات داخل و چه در زمینه ادبیات مهاجرتمان صدق می‌کند، اما در سینمایمان جریان جهانی داشته ایم. این موارد نشانگر شکست ادبیات ما در چه در داخل و چه ادبیات مهاجرت است.


MehrNews Rss Feed

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.