اینجا ایران است…

واقعا بعضی از راننده های خط پردیس عجیب اند! امروز یه مینی بوس سوار شدم راننده میان سالش یه لباس خیلی شیک پلو خوری پوشیده بود و دم در به کسایی که سوار ماشینش می شدن خیر مقدم می گفت!  
 
 تا ماشین پر شد اول خواست مسافرا صلوات بفرستن و بعد راه افتاد! تا اینجا اتفاق خاصی نیفتاده فقط با یه راننده با شعور طرف شدیم! اوج ماجرا این بود که آقای راننده که من تقریبا یکی دو صندلی باهاش فاصله داشتم، تبلتش رو در آورد و روشنش کرد! حالا من هی آقای راننده رو نیگا می کردم هی تبلتو نیگا می کردم! هی راننده هی تبلت! هی…
 
 جدای از کف بر شدن بابت دیدن تبلت در دستان راننده گرام، موقعی فکم تا نزدیکی های زمین رسید که آهنگ snow is falling کریس دی برگ در ماشین طنین انداز شد! اول فکر کردم گوشی خودمه اما دیدم نه بابا! جدی جدی راننده است!
 
حالا بگذریم که تا آخر راه -که اصلن دلم نمی خواست تموم شه- از تاپ ترین آهنگای شجریان،و… هم در کنار دی برگ و انریکه بهره مند شدیم!
 
تازه راننده موقع خداحافظی برامون آرزوی یک روز خوب رو کرد و بهمون پولهای غیر کهنه داد!
 
اون لحظه دلم می خواس از نفر کناریم بخوام یه بشگونم بگیره ببینم بیدارم؟تو ایرانم؟ اینجا کجاس؟ من کی ام؟ کیــه؟ کیــــــه؟کیــــــــــــــــه؟

منبع: وبلاگ رهگذر


عصر ایران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.