برای آنها که کارهای مرا دوست ندارند…

یادداشت چیستا یثربی، نویسنده و کارگردان نمایش ˝نزدیک‌تر˝/

˝نزدیک‌تر˝ از خودم به من نزدیک‌تر است، چون در زمانی نوشته شد که خیلی از خودم دور بودم.

سرویس نمایش هنرآنلاین// چیستا یثربی

خیلی هنر نیست که کسی در هجده‌سالگی، شش جایزه اصلی فجر را از آن خود کند یا بارها و بارها تا ۳۰ سالگی به عنوان بهترین نمایشنامه‌نویس یا کارگردان سال انتخاب شود؛ مهم اینست که وقتی تو  تنها با تکیه بر گیشه و توان بازیگرانت تئاتری را در طول یک ماه بنویسی، تمرین کنی و روی صحنه ببری. آن موقع اگر از شکست‌خوردن یا افتادن نترسی و بتوانی از جایت بلند بشوی، هنر کرده‌ای!

“نزدیک‌تر” این‌گونه به سراغم آمد، وقتی که افتاده بودم روی مبل قدیمی خانه، با کنترل تلویزیون در دستم و فکر می‌کردم برای ابد این خانه چهاردیواری من، تئاتر من،عشق من و قبر من خواهد بود و ناگهان تلفنی زنگ می‌خورد و می‌گویند “بیا نمایشت را اجرا کن.سه هفته وقت داری”.

“نزدیک‌تر” می‌شوم. نزدیک‌تر به توِ مخاطب که برایم عزیزی و وقتی نمی‌نویسم، همیشه به تو فکر می‌کنم که با خودت می‌گویی آیا فلانی هم مُرد؟ پس یثربی چرا سکوت کرده است؟ به تو فکر می‌کنم که در وبلاگ من می‌نویسی خانم یثربی،نفس به نفس با شما هستیم. به تو فکر می‌کنم که از من بدت می‌آید.از سماجت من،از استقلال و بی‌نیازی به هر چیز و از راحت تسلیم‌ نشدنم.

می‌دانید، می‌خواهید بدتان بیاید یا خوشتان بیاید، من جزو خانواده‌ی سادات هستم و این صفت را از بانویی آموخته‌ام که هنوز فریادهایش و طنین گریه‌هایش در کوچه‌های مدینه به گوشم می‌رسم که می‌گفت:”مگر شرم نمی‌کنید که آنچه را پیامبر شما به شما آموخته است، به این راحتی فراموش می‌کنید؟”. من مدیون این بانو، مدیون تمام بانوان سربلند کشورم و تمام مردمی هستم که عاشق آگاهی هستند و در سرما و گرما، در صف‌های طولانی تئاتر می‌ایستند تا بلیت تهیه کنند.

من به خاطر این ننوشته‌ام که تئاتر کار کرده باشم. از تئاتر پیرامونی و کافی‌شاپی و تریایی هم خوشم نمی‌آید که جایش هنوز در بین عموم مردم ما روشن نیست و مخاطبان آن فقط اهالی خانواده‌ی تئاترند. من برای تو می‌نویسم. برای تو دخترک گل‌فروشِ وسطِ خیابان یا آن پسرک واکسی یا زنی که که روزها تمرین تئاتر می‌کند و شب‌ها آشپزی می‌کند و تا صبح خانه را تمیز می‌کند و دوباره می‌نویسد و بعد فرزندش را به مدرسه می‌برد و و اصلاً نمی‌داند چند وقت است که نخوابیده است.من برای عشق می‌نویسم.عشق به صحنه شعار است.دوست ندارم تکرار کنم،ولی خون تئاتر در رگ‌های دستم حقیقتی است که نمی‌توانم انکار کنم.زمانی که به من سالن نمی‌دهند،گویی انگشتانم از حرکت می‌ایستد و یخ می‌زنم.من برای ادامه‌ی جریان خون تئاتر در رگ‌هایم می‌نویسم که اگر رگ‌های من با تئاتر به آواز درآید،تو نیز خواهی شنید و تو نیز روزی این صفحه‌ی سپید را پُر خواهی کرد.

“نزدیک‌تر” خیلی ساده است؛ عشقی زیرزمینی در شرایط محال،وقتی فشار درویی،دروغگویی، ریا، اختلاس و رشوه‌گیری و زیرکی‌های برخی از مردمان،عرصه را چنان بر عاشقان تنگ می‌کند که حتا از صدای پای هم می‌ترسند و حتا یکدیگر را به جای جاسوس هم اشتباه می‌گیرند. من برای احترام به “ساسان” و “مارال” می‌نویسم که شبیه آنها را در زندگی زیاد دیده‌ام. زندگی در شرایط صفر، وقتی که دیگر چیزی برای از دست‌دادن نداری و ناگهان می‌توانی بلند بشوی و بگویی: “عشق درخت است، درختی که ما با آن رشد می‌کنیم،ریشه می‌دهیم و سربلند می‌شویم. من هنوز برای عاشقان تئاتر و تئاتری‌های عاشق می‌نویسم.اگرچه این روزها آنها را کمتر در تئاترشهر می‌بینم. گویی نسلِ آن عاشقان را باد برده است اما من هنوز در اتاق فرمان که می‌نشینم، با هر خنده می‌خندم و با هر گریه اشک می‌ریزم.من کسی نیستم که درباره‌ی تئاتر خودم صحبت کنم، من این تئاتر را برای تو، به خاطر تو و به خاطر رنجی که می‌کشی،نوشته‌ام.هرچند که هرگز نفهمی… چون درست سرِ ساعتِ ۷:۳۰ عصر که ما در تئاترشهر،در چهارراه ولیعصر تهران اجرایمان آغاز می‌شود،تو باید سرِ کارت باشی.

فروشنده‌یی، پرستاری، پزشک یا معلم خصوصی، مهندسی، حتی مثلِ دوستان من در زیرا کسی کار می‌کنی یا ساندویچ‌فروش شده‌یی.تو نمی‌توانی بیایی کار مرا ببینی.من برای چه کسی اجرا می‌کنم؟ عاشق مخاطبانم هستم اما بیشتر از آن، عاشق تو هستم ای دوستِ هموطنِ زحمتکشِ رنجدیده‌ام که دردهایت را برایم بازگو کرده‌ای،اعتماد کردی و به عنوان روانشناست،مقابلم گریه کرده‌ای،تو کجایی؟ تو را در میانِ تماشاگران نمی‌بینم و بدان اگر تو را هم نبینم، باز به تو نزدیک‌تر خواهم شد و نمایش بعدی‌ام باز درباره‌ی تو خواهد بود.

انتهای پیام/۵۲/۵۳
 


آخرین اخبار
منبع: خبرگزاری هنر آنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.