بینندگان تلویزیون ایران دوباره میخکوب شدند!

من از «دونگی یی» خوشم می‌آید «امپراتور دریا» را دوست داشتم و «جواهری در قصر» هم به نظرم ملودرام موجهی بود و گرچه دل خوشی از ساخت ابتدایی «جومونگ» نداشتم، اما به نظرم قصه‌اش را روان تعریف می‌کرد. چه چیز باعث شده که من به عنوان یک مخاطب خاص [در این مورد] با مخاطبان عام، هم‌نظر باشم؟

سینمای کره جنوبی ۱۰ سال بعد از سینمای نوین ما و چین، به فکر دگرگونی افتاد و تلویزیون این کشور، اواسط نخستین دهه قرن ۲۱، متأثر از روند سریع سینمای کشور، اوضاعش بسامان شد.

سینمای این کشور حالا سینمایی ا‌ست موفق با چهره‌های موفق جهانی چون پارک چان ووک که سه‌گانه «انتقام»‌اش، تلفیقی ظریف میان ملودرام و نوآر است و «تشنگی»‌اش مرز میان آینده و گذشتهٔ زیرژانر مهم «ومپایریسم». این سینما همچون سینمای نوین چین [و نه البته چون سینمای ایران] توانسته مشکل نگاه هنری با گیشه را حل کند و همین خصوصیت، ارثیه‌اش برای تلویزیون کره است. [گرچه نه به تمامی اما به هر حال بیش از آنچه که در موردی مشابه در ایران شاهدیم!]

متن این سریال‌ها از ویژگی‌های مشابهی برخوردارند:

یک. از افسانه تاریخ می‌سازند و «شکوه نداشته» را «شکوه داشته» می‌کنند و کره را تا حد تمدن باستانی چین برمی‌کشند و روند مدرنیته در عصر میجی ژاپن را جعل می‌کنند تا بدل به سفیران فرهنگی کشورشان شوند در کشورهای غربی؛ که شناخت اندکی از این زیرمجموعه پرهرج و مرج تمدن آسیایی دارند و نیم قرنی ا‌ست که در هراس در غلطیدن این متحد کم‌توان و پرهزینه [البته تا همین ۱۵ سال پیش!] به دامان کمونیسم چینی، از کشتارهای این کشور هم حمایت کرده‌اند [قضایای دهه ۸۰ این کشور هنوز از یادمان نرفته که کشتار تیان آن من چین، در برابرش شوخی کودکانه‌ای‌ است!].

دو. سوسیالیسم ملایم و اصلاح‌گرای این آثار [نه ساختارشکن و انقلاب‌پرور] روایت قهرمانانی‌ست که از پایین‌ترین طبقات این جامعه فئودالی و ملوک الطوایفی خود را برمی‌کشند تا در دل همین ساختار، اصلاحات را رقم زنند؛ درسی که نه از رویدادهای خونین دهه ۸۰ این کشور که از تحولات ۱۹۶۸ فرانسه، آموخته و جعل و مونتاژ شده است. فرهنگ هم در کره جنوبی، همچون صنعت و تکنولوژیی‌اش عاریتی ا‌ست اما مدیران‌اش قادرند که آن را محبوب، ارزان، در دست‌رس و مورد پسند بورس منطقه‌ای و جهانی جلوه دهند.

سه. شخصیت‌پردازی در این آثار نه بر اساس الگوهای شرقی که «سیاه و سفید» دارند که برمبنای اسطوره‌های اروپایی که در سپیدی، لکه‌های سیاه را شاهدیم و در سیاهی، لکه‌های سفید را، شکل می‌گیرد و تابع اسطوره‌های هومر و بعضاَ ژرمنی چون زیگفرید است. «امپراتور دریا» بر این اساس، دومینوی خود را می‌چیند و به همین دلیل هم در پایان قصه، ما تحت تأثیر مرگ پهلوانان -چه مثبت و چه منفی- قرار می‌گیریم.

چهار. زنان این مجموعه‌ها،‌گاه هوشمند‌تر از مردان، همچون همتاهای قرن بیستمی اروپایی و امریکایی خود، چه منفی و چه مثبت، قدرت را به دست می‌گیرند و تاریخ جعل شده را به پیش می‌برند و جامهٔ رویاهای مخاطبان آسیاییشان را به بر می‌کنند و شال مُدِ روز اروپایی را بر سر می‌نهند تا هر دو گروهِ مخاطبان را با هم و در کنار هم به این بهشت گمشدهٔ می‌لتونی رهنمون شوند.

پنج. ریتم، در این آثار، نه کند است و نه تند و اغلب در مرز ملودرام و اکشن تعریف می‌شود و قادر است توقعات متفاوت اعضای یک خانواده – چه غربی چه شرقی – را برآورده کند و مقوله «عشق» نیز در مرز تعریف شرقی و غربی‌اش به متن راه می‌یابد و در عین آسمانی بودن از تب تند زمینی شدن خالی نیست.

*
دور نمی‌بینم که تا سال ۲۰۲۰، تلویزیون کره، رقیبی جدی برای آثار تلویزیونی امریکایی در سطح جهان باشد اما تا آن روز، به بخشی از بازار رضایت می‌دهد همچنان که صنعت اتومبیل‌سازی کره در نیمه نخست دهه ۱۹۹۰ به سهم‌اش از این بازار، رضایت داد!

۵۸۵۸
 

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.