جام جم آنلاین: شک دارم. دلم قرص نیست. پر از نمیدانم شدهام. پر از بمانم یا نمانم شدهام. هی خالی میشوم و هی پر میشوم.
شک من بین یک و دو و سه و چهار نیست. مدتهاست دلم قرص و محکم نیست. مدتهاست شک من میان اینهمه و آن همه است.
دچار همهمه شدهام. خوابم کم شده است. زیاد حرف میزنم و انگار حرفی که به دل بنشیند، نمیزنم و نمیشنوم.
مدتی است که به سایهام شک دارم. قبلترها با سایهام دوست بودم. خیلیها به من که میرسیدند، میگفتند: زیر سایه شما. میگفتند: سایه شما کم نشود. حالا اما خودم به سایهام شک دارم. حالا دیگر از سایهها میترسم. سایهها دیگر خنک نیست. سایههای آدمی انگار دیگر خوب نیست.
مدتهاست از سایهها میترسم. تردید دارم به خودم. به سایهام و به شما و سایههایتان. نمیدانم چه حکمتی است. نمیدانم چرا این همه مرددم. این همه مرددیم. قدم از قدم نمیتوانم بردارم. قدم از قدم نمیتوانیم برداریم. حالم خوب نیست، از بس به حال همه شک دارم.
حالمان خوب نیست، از بس به حال همه شک داریم. قبلترها میگفتم و میگفتند و میگفتیم که همه انسانند. همه خوبند. همه بیگناهند؛ مگر این که خلافش ثابت شود. حالا ـ خودم را میگویم ـ تردید دارم به خودم. این تردید و دودلی که چه عرض کنم، این تردید و چند دلی، دل و دماغ برایم نگذاشته است.
حالا به همه شک دارم. حالا تردیدها امانم و امانمان را بریده است. قبلترها آرامتر بودم. آرامتر بودیم. یاعلی میگفتیم و برمیخاستیم. قبلترها حرف که میزدیم، پای حرفمان میماندیم.
حالا انگار در گفتنها و در شنیدنها درماندهایم. حالا بعضی از ما دیگر زیادی فکر میکنیم که از کجا آمدهایم و برای چه آمدهایم. حالا دیگر شک و تردید ما مقدمه کمتر یقینی است.
حالا دیگر ما مرددیم، پس هستیم. تردیدهای ما حالا یکی دوتا نیست که اگر بود با این نیمچه عقلی که داشتیم به سرانجامی میرساندیمش و دوباره میشدیم همان آدم مطمئن. دوباره میشدیم همان آدم آرام.
تردید یعنی زیادی به فردا فکر کردن. تردید یعنی اضطراب. تردید یعنی ندانی این جمله را چطور تمام کنی…
صولت فروتن – جامجم
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version