جلیقه کلیشه‌ای «ضد گلوله»

فیلم «ضد گلوله»، پدیده‌ی بسیار جدی و تلخ جنگ را دستمایه قرار داده است تا موقعیت‌های طنز و خنده‌دار بسازد؛ اما در این زمینه خودش اسیر کلیشه‌ها شده است.

فیلم «ضد گلوله»، تلاش دارد تا یک کمدی جنگی بسازد. پدیده‌ی بسیار جدی و تلخ جنگ را دستمایه قرار داده است تا موقعیت‌های طنز و خنده‌دار بسازد؛ اما در این زمینه خودش اسیر کلیشه‌ها شده است و برای خنداندن مخاطب کلیشه‌ها و شوخی‌های نخ‌نماشده را مورد استفاده قرار می‌دهد. به همین دلیل فیلم کمدی موفقی نیست. از آن طرف در ژانر فیلم‌های جنگی هم حرف جدیدی برای گفتن ندارد. پیش از این، همه حرف‌ها زده شده است. در کل می‌توان گفت فیلم متوسط رو به ضعیفی است. داستان‌پردازی قوی‌ای هم ندارد تنها با تکیه بر بازی مهدی ‌هاشمی ‌و همچنین روایت سر راست و ساده‌اش اندکی امید دارد که مخاطب را جذب کند.

«ضد گلوله» داستان فردی به نام سلیم است که در کار تکثیر و فروش  نوار‌های کاست  غیرمجاز است؛ شغلی که در دهه ۶۰  جز کار‌های غیر قانونی خطرناک محسوب می‌شده است. به قول خودش در سکانسی که بر روی تخت خواب بیمارستان دراز کشیده و دکتر در مورد توموری که اندازه «یک تیله» در مغزش وجود دارد حرف می‌زند، هر روز با مرگ مواجه است. زمانی که وی  متوجه می‌شود بیش از دوماه زنده نخواهد ماند، تصمیم می‌گیرد راهی جبهه می‌شود تا با مرگش مایه افتخار  زنش که خیلی هم از دستش شاکی است، بشود؛ شاید هم خودش رستگار شود.

شاید دست اندر کاران ضد گلوله در اینجا کلیشه‌ای سعی کرده‌اند تا این گفتمان رایج و مسلط در مورد کسانی را که به شوق شهادت به جبهه‌ها می‌رفتند، بشکنند. البته خودشان در این زمینه به نوعی اسیر کلیشه‌ها می‌شوند. در واقع خود اینکه انسان‌ها وقتی متوجه می‌شوند که دارند می‌میرند می‌خواهند مرگ خارق‌العاده‌ای داشته باشند، بار‌ها دستمایه فیلمسازی شده و یک کلیشه‌ی نخ‌نماست.

تجربه سینمای جنگی در ایران همواره قربانی این  دست از کلیشه‌سازی‌هاست. پیش‌تر‌ها همواره باید شاهد قهرمان‌گرایی غیر معقول در این دست از فیلم‌ها می‌بودیم. یک رزمنده‌ی ایرانی با یک سلاح سبک کلاشینکف، یک تنه جلوی یک لشگر زرهی عراقی مقاومت می‌کرد. تصویری که کاریکاتوروار می‌خواست رشادت و فداکاری  ایرانیان در زمان دفاع از سرزمینشان را به رخ همگان بکشاند؛ اما خودش تبدیل به ضد خودش شد. بعد از آن کلیشه‌ی دیگری رایج شد. تلاش بر این شد که نشان دهند که تنها یک قشر خاص نبودند که از سرزمینشان دفاع کردند، بلکه بقیه مردم هم بوده‌اند؛ اما در اینجا ناگهان در کنار اقشار مذهبی و سنتی یک عده افراد «حاشیه»ای و لمپن وارد صحنه شدند. در اخراجی‌ها عده‌ای بی‌کاره و جوان «علاف» ناگهان متحول شدند و ترکیب عجیب «حاجی‌ها و سید‌های سوزوکی» را ساختند. در فیلم «ضد گلوله» هم ناگهان نوارفروشان و  بیماران روانی در کنار رزمندگان مذهبی و روحانیون و پاسدار‌ها و بسیجیان می‌خواهند کلیشه‌های رایج را بشکنند. محور کلیت فیلم شوق مردن نوارفروش و بیمار روانی است و این گونه می‌خواهد مفهوم شهادت‌طلبی را به چالش بکشد.

«ضد گلوله» تلاش دارد یک کپی‌برداری ناقص از  آثار طنز دفاع مقدس سال‌های قبل خصوصا «لیلی با من است» باشد. در این فیلم هم سعی بر آن است که از تناقض‌های رفتاری و تضاد‌های موقعیت، کمدی بیرون بیاید. سلیم نوارفروش به عنوان شخصیتی که برای فرار از زندان‌رفتن به جبهه‌ها فرار می‌کند، برای اینکه می‌داند دو ماه دیگر می‌میرد، می‌خواهد به جبهه برود که لااقل شهید شود؛ شاید در آن دنیا وضعش بهتر از این دنیا باشد و زنش هم خوشحال شود که  همچون «حاج خانم  اینا» مورد احترام قرار گیرد و نام شوهرش بر کوچه‌ها نقش ببندد، قراردادن چنین شخصیتی در موقیعت متناقض در فضای جبهه و جنگ، در جهت ایجاد کمدی است؛ اما بسیار ناشیانه و خام‌دستانه عمل شده است و اصلا موقعیت کمدی ویژه‌ای خلق نمی‌شود که مخاطب خنده‌اش بگیرد.

اینجاست که کارگردان تلاش دارد کلیشه‌های رایج فضای جنگی را بشکند، اما خودش اسیر کلیشه می‌شود. به نظر می‌رسد متاسفانه به دلیل ضعف روایتی و کپی‌برداری ناشیانه از اثر طنز موفق کمال تبریزی در «لیلی با من است» کمتر در خنداندن تماشاگر موفق بوده باشد. تنها در دو نکته  است که می‌توان ادعا کرد کارگردان خودش را از کلیشه‌های رایج رهانیده است. یکی اینکه سلیم دچار تحول روحی نمی‌شود. سلیمی ‌که قرار بود دو ماه بیشتر  زنده نماند ۲۰ سال زنده می‌ماند و همچنان همان آدمی ‌است که دنبال نوار، آهنگ و عشق و حال است و پشت موتور دوستش می‌نشیند.

از آن طرف کارگردان با هوشمندی خاصی با قراردادن مخاطب در موقعیت نوستالژی دهه ۶۰ اندکی مخاطب را قلقلک می‌دهد. فضاسازی خوب از شهر و سبک زندگی آن دوران موفق بوده است. نوار‌های کاست، دکه روزنامه‌فروشی که نوشابه شیشه‌ای و توپ پلاستیکی دارد. لباس‌پوشیدن و تیپ‌های خاص آن دوران، جوانی که عشق داریوش است و دارد «به من نگو دوست دارم …» می‌خواند و البته  پاترول کمیته که برای بسیاری دلهره‌آور بوده است؛ این‌ها البته خودشان «کلیشه‌هایی» هستند که هنوز هم برای آنکه مخاطب را به آن دوران ببرد، جالب توجه‌اند.

به نظر می‌رسد که «ضد گلوله» برخلاف تبلیغات زیادی که حول این موضوع که کمدی خوب و خارج از کلیشه‌ای است؛ نه تنها  فیلم خوب کمدی نبود بلکه در ژانر فیلم‌های جنگی در ایران هم تنها یک تجربه تکراری و کپی‌برداری‌شده از لیلی با من است و دیگر فیلم‌های طنز شبیه آن بود. فیلم، سراسر اسیر  کلیشه‌های رایج شده است. متاسفانه حتی در خنداندن مخاطب نیز موفقیت چندانی کسب نکرد؛ چون ذهن مخاطب اشباع‌شده از این کلیشه‌هاست.


پایگاه خبری رسانه قانون

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.