حسین شیخ‌الاسلام:ایران در عالی ترین سطح برای بشار اسد پیام فرستاد که کشتار نباید بشود/ این که می‌گویند با معارضین سوری در تماس نیستیم حرف بیخودی است

سید صادق روحانی: از آغاز نهضت‌های منطقه‌ای داستان سوریه و اتفاقات آن در ایران دارای حساسیت‌های ویژه‌ای بوده است. دولت سوریه از همپیمانان دیرینه ایران است و در برهه‌های مختلف پس از انقلاب و به خصوص در زمان جنگ تحمیلی در بسیاری از موارد به یاری ایران آمده است. با شروع شدن اعتراضات در این کشور موضع ایران حمایت از دولت بشار اسد بود. این حمایت در داخل کشور با دو واکنش روبرو شد. برخی از صاحب نظران اتفاقات سوریه را جدای از مسئله خیزش‌های منطقه‌ای و بیداری اسلامی و یک اقدام از خارج طراحی شده می‌دانند در حالی که در طرف مقابل برخی هم معتقدند که نباید جریان سوریه را جدای از خیزش‌های اخیر منطقه دانست و حمایت یک طرفه از بشار اسد سیاست درستی نبوده است. محمدعلی سبحانی سفیر سابق ایران در بیروت از هواداران نگرش دوم است. وی که چندی پیش مهمان کافه خبرآنلاین بود معتقد بود که اگر از بشار حمایت یک جانبه نکرده بودیم امروز بازیگر موثرتری بودیم.

در سوی دیگر یکی از چهر‌های شاخصی که از تحلیل نخست در موضوع سوریه دفاع می‌کند حسین شیخ الاسلام سفیر سابق ایران در دمشق و قائم مقام پیشین وزیر امور خارجه است. وی در گفت و گو تفصیلی خود با خبرآنلاین معتقد است که نباید موضوع سوریه را فارغ از مسئله مقاومت در منطقه دید. وی همچنین در این مصاحبه عنوان کرد که پس از آغاز درگیری‌ها در سوریه از سوی عالی‌ترین سطوح نظام پیامی به بشار اسد ارسال شده و در آن عنوان شده که باید جلو خونریزی‌ها در سوریه گرفته شود. او همچنین از تماس ایران با بخشی از معارضین خبرداد و گفت باید این تماس‌ها علنی باشد. مشروح این گفت و گو در ادامه می‌آید:

***

چرا در تحلیل‌های رسمی در ایران ماجرای اتفاقات سوریه را از جریان انقلاب‌های منطقه جدا می‌کنیم؟
این منطقه‌ای که ما در آن هستیم مهمترین منطقه دنیاست که ما به اشتباه و با یک اصطلاح استعماری به آن می گوییم خاورمیانه ولی از آنجایی که من این اصطلاح را دوست ندارم از لفظ منطقه استفاده می‌کنم. این اصطلاح، مرکز سنجش و معیار دنیا را لندن قدیم گرفته است. انگلیسی‌ها این لفظ را اختراع کردند به این معنی که خود را مرکز دنیا تصور کردند، بخشی از دنیا را خاور دور، بخش دیگر خاور نزدیک و بخش میان این ها را خاور میانه عنوان کردند. این منطقه به دلایل مختلفی منطقه مهمی است. یکی از این دلایل به خاطر جغرافیای این منطقه است که مرکز اتصال سه قاره دنیاست. این منطقه از فرهنگ سه قاره تاثیر پذیرفته است و بر فرهنگ سه قاره تاثیر گذاشته است. شاید هم به همین دلیل بوده است که اکثر پیامبران آسمانی در این منطقه ظهور کرده‌اند. از بعد از پیدایش نفت دراین منطقه اهمیت این منطقه دو چندان شد. در جمهوری اسلامی ایران شما تابع یک قانون اساسی هستید . قانون اساسی ما دارای یک سیاست خارجی مکتب محور است. در این سیاست خارجی منافع ملی محور است اما مدافع همه مستضعان عالم نیز می باشد.

در اینکه در وهله اول باید خود دارالاسلام باقی بماند که شکی نیست. دفاع از جمهوری اسلامی اوجب واجبات است. مسئله ما دفاع از جمهوری اسلامی که نیست مسئله ما بعد از این دفاع است. در سال ۱۸۵۷ میلادی اولین چاه نفت در امریکا به تولید تجاری رسید، مدتی طول کشید تا مشخص شد که این نفت می تواند چه نقشی در دنیا بازی کند و مطالعات زمین شناسی نشان داد که بخش عظیمی از ذخایر نفت در منطقه ماست و به همین دلیل آبراه‌هایی که این نفت را به مرکز صنعت دنیا(اروپا) منتقل می‌کند یعنی تنگه باب المندب، تنگه هرمز، کانال سوئز جز مناطق مهم و راهبردی دنیا شد. این موضوع را استکبار خوب فهمید.

غرب برای آینده قدرت خود تصمیم گرفت که این منطقه را در اختیار داشته باشد چرا که فهمید اداره جریان نفت یعنی اداره دنیا. صهیونیست‌ها هم که این موضوع را فهمیدند سعی کردند همانی باشند که غربی‌ها می‌خواهند. در سال ۱۸۹۷ یعنی ۴۰ سال پس از کشف نفت، در کنفرانس بازل خودشان را از نیل تا فرات تعریف کردند. یعنی میادین نفت و آبراه‌های مهم بین این دو خط آبی قرار می گیرند. راهبرد دراز مدت استکبار برای سلطه بر منطقه صهیونیستها بودند. استعمار می‌دانست که مردم این منطقه مسلمان و دارای تاریخ، تمدن و فرهنگ هستند و جنسشان از جنس استکبار نیست. بنابر این تصمیم گرفتند صهیونیست‌ها را که از جنس استکبار بودند حمایت بکنند. یعنی راهبرد اصلی غرب برای اداره جریان نفت صهیونیست‌ها بودند .

از همان اول تشکیل رژیم صهیونیستی استکبار فهمیده بود که نمی‌تواند این راهبرد خود را سریعا اجرایی کند لذا آن‌ها به برخی از شاهان و دیکتاتور‌های منطقه نیز تکیه کردند که مهمترین آن‌ها شاه ایران و شاه عربستان بود. اولی بر تنگه استراتژیک هرمز و سواحل خلیج فارس و دریای عمان حکومت می‌کرد و دومین ذخایر نفتی دنیا را نیز در اختیار داشت و دومی هم بزرگترین ذخایر نفتی دنیا را در اختیار داشت. پس از جنگ جهانی دوم روزولت رییس جمهور وقت آمریکا با ملک عبدالعزیز پادشاه وقت عربستان سعودی روی ناو امریکایی در دریای سرخ دیدار می‌کند و در آنجا از او یک تعهدی می‌گیرد که سیاست نفتی عربستان باید با مشورت و طبق نظر آمریکا تعیین بشود و در عوض آمریکا نیز از این خانواده فاسد به هر قیمتی پشتیبانی خواهد کرد. شاه ایران را هم بعد از آنکه نفت ملی شد و از ایران فرار کرد با کودتا ۲۸ مرداد مجدداً بر سرکار آورد تا نوکر دیگر آن‌ها باشد. در سال ۵۷، ایران ۶ میلیون بشکه نفت تولید می‌کردیم که پنج و نیم میلیون آن را صادر می‌کردیم در حالیکه مصرف داخلی ۵۰ هزار بشکه و صدور ۵۰۰ هزار بشکه نیز برای نیازمندیهای ارزی ایران کافی بود. پنج میلیون دیگر به خاطر نیازهای ایران نبود بلکه به خاطر سیاست‌های استکبار بود.

شما می‌خواهید مساله سوریه را به صورت تاریخی و در بستر یک فرایند جدای از بیداری اسلامی تعریف کنید؟
مسئله سوریه بی ارتباط به بیداری اسلامی نیست. بی ارتباط با وجود رژیم صهیونیستی و فلسطین نیست اما برای درک آن باید مسایل آن را به صورت تاریخی در نظر گرفت. در همان اوایلی که صهیونیست ها کوچ خود به فلسطین را شروع کردند یک درگیری عربی – صهیونیستی شکل گرفت. بعد از تشکیل اسراییل هم درگیری اعراب و اسراییل جدی تر شد. تلاش استکبار همواره بر این بود که به مردم منطقه بقبولاند که این مولود نامشروع جزئی از منطقه است و همیشه تلاش می‌کرده که این تضاد اسراییلی- عربی را به چیز دیگری تبدیل کند. وقتی انقلاب در ایران پیروز شد یک پایگاه بزرگ در منطقه (شاه) سقوط کرد. انقلاب در ایران به اسم اسلام پیروز شد. استکبار به کمک صدام و پادشاهان عرب بعد از یأس در سقوط انقلاب توسط جنگ سعی کردند که این تضاد را به تضاد ایرانی-عربی تغییر بدهند. این‌ یکی از اهداف جنگ تحمیلی بود. استکبار در این طرح شکست خورد و یکی از علل این شکست‌ این بود که حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه این مسئله را نپذیرفت و گفت ما با اسراییل دشمنیم و جنگ با ایران، جنگ من نیست و نگذاشت جنگ تحمیلی صدام، آمریکا، اسراییل و شاهان عرب علیه ایران به جنگ عرب و فارس بدل شود. او حتی توانست الجزایر، لیبی، یمن و سازمان آزادیبخش فلسطین را با خود همراه کند. با این توصیف توطئه جنگ عربی-فارسی شکست خورد .

پس یعنی ریشه مسائل در ایجاد اسرائیل درگیری جبهه حق و باطل است.
بله؛ منطقه از ابتدا به دو جبهه تقسیم می‌شود. یک جبهه صهیونیست‌ها، آمریکا و شاهان عرب هستند و یک جبهه دیگر مسلمانان، انقلابیون، ملت‌های آزاده، فلسطینیان و مبارزین هستند. این دو جبهه همواره در حال درگیری هستند. وقتی انقلاب به پیروزی رسید این به نفع جبهه اسلام بود و آن‌ها قرارداد کمپ دیوید را تحمیل کردند و جنگ علیه ما را به راه انداختند که پاتک بزنند. قبل از انقلاب ایران آقای کیسینجر تزی داشت و آن این بود که در جنگ عرب‌ها علیه اسرائیل حتما باید مصر جزئی از آن‌ها باشد چراکه مصر بیش از ۵۰ درصد توانایی‌های عرب است. از نظر تاریخ، فرهنگ، تمدن، لشگر و نظامی گری مصر دارای بیش از ۵۰ درصد توانایی‌های اعراب است. از سوی دیگر می‌گفتند که اگر قرار است که اعراب با اسراییل صلح کنند باید سوریه در این صلح حضور داشته باشد. برای اینکه جنگ صورت نگیرد باید مصر را از جرگه مقاومت خارج کنیم و برای این موضوع سرمایه گذاری زیادی روی سادات انجام دادند، تا سادات ناصر را مسموم کرد و در جای ناصر نشست و خیانت بزرگ کمپ دیوید را مرتکب شد. مذاکرات سازش پیش و امضاء سازش کمی بعد از پیروزی انقلاب در ایران بود و صحنه بازی را کاملا به نفع اسراییل شکل داده بود .

انقلاب ایران که شکل گرفت صحنه تغییر کرد. آنها مجبور شدند خلاء نیروی نظامی شاه را در تامین جریان نفت از خلیج فارس با تشکیل فرماندهی جدید تحت عنوان فرماندهی مرکزی جایگزین نمایند. آن‌ها جنگ را تحمیل کردند تا صحنه باز به نفع آن‌ها برگردد. بر اثر پیروزی انقلاب، اشغال لانه جاسوسی، کمک خداوند در حمله طبس و جلوگیری از پیروزی سریع آنها در جنگ تحمیلی ما در منطقه پیشرفت کردیم، آن‌ها یک توطئه دیگری را در منطقه پیاده کردند و آن خیانت فهد بود. فهد طرحی را ارایه کرد و طی آن امنیت برای همه کشورهای منطقه را درخواست نمود. یعنی برای اولین بار از سوی یکی از کشورهای منطقه که ادعای رهبری اعراب را داشت، امنیت اسراییل به رسمیت شناخته شد. حضرت امام هم به شدت با این طرح مخالفت کردند. در راستای طرح فهد کشورهای عربی در مراکش جمع شدند که این اقدامی مهم برای به رسمیت شناختن اسراییل بود اما حافظ اسد به این اجلاس نرفت تا این طرح ناکام بماند چرا که آن‌ها می‌خواستند اعلام کنند که همه کشورهای عربی موجودیت اسراییل را به رسمیت شناخته‌اند. عربستان به کمک سلفی‌های همسو با خود در سوریه جریان حماء را راه انداخت. حماء مرکز متعصبین وهابی سوری است. وقتی درگیری‌های مسلحانه علیه حافظ اسد در سوریه راه افتاد، اسد حماء را به شدت کوبید ولی فهمید که مشکل داخلی پیدا خواهد کرد. خرمشهر فتح شد و ما به مرزها رسیدیم در مقابل اسراییل در داخل لبنان تا بیروت پیشروی کرد. آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها هم تحت عنوان نیروهای حافظ صلح، نیروی نظامی به بیروت اعزام کردند معنی آن این بود که آنها از پیشروی اسراییل نه فقط سیاسی بلکه حمایت نظامی هم می‌کنند. در لبنان هم بشیرجمیل هم‌پیمان اسرائیل سرکار است و نیروهای قوات اللبنانیه و سمیر جعجع گوش به فرمان اسرائیل بودند. کشتار صبرا و شتیلا در این موقع روی می‌دهد و در این موقع است که کاردار ایران و همراهانش یعنی سردار شهید احمد متوسلیان ربوده می‌شوند و فلسطینیان را از لبنان به تونس و دمشق اخراج می کنند. این برهه‌ای است که یک بار دیگر جبهه مقاومت و اسلام تضعیف می‌شود. متاسفانه اسد مجبور می شود که در دور بعدی مذاکرات در فاس مراکش شرکت کند و طرح فاس را بپذیرد. حماس و جهاد تشکیل می‌شود و در این موقع حزب الله تشکیل می‌شود و حماسه می آفریند با عملیات نظامی علیه آمریکایی‌ها ۲۴۱ نفر از آنان و۵۰ فرانسوی را به جهنم می‌فرستد. فرمایش حضرت امام که راه قدس از کربلا می گذرد و تسخیر قدرتمندانه فاو عجیب استکبار را به وحشت انداخت. آنها با زدن شهرها و استفاده گسترده از سلاح شیمیایی و در نهایت زدن هواپیمای مسافربری، مقابله کردند. کشتار وحشیانه میهمانان بیت الله الحرام و در نتیجه آن شروع انتفاضه اول، تشکیل جهاد اسلامی و حماس، از هم پاشی شوروی، حمله صدام به کویت و به بهانه آن حضور قوی نظامی آمریکایی غربی در منطقه، ضعف شدید جبهه وی، کنفرانس مادرید و خیانت اسلو از دیگر وقایع مهمی است که در این برهه در جنگ حق علیه باطل می شود از آنها یاد کرد. حزب الله با اسراییل می‌جنگند و تا اینکه سال ۲۰۰۰ اسراییل را مجبور به عقب نشینی از لبنان می‌کند. در این نبرد حافظ اسد برای رشد حزب الله با ما همکاری جدی می کند. او و سوریه در این پیروزی نقش موثری دارند. پس از شکست راهبردی اسراییل و عقب نشینی از لبنان آمریکایی‌ها کم می‌آورند و یازده سپتامبر را صحنه سازی می‌کنند. آن‌ها آن فاجعه را طراحی می‌کنند تا بتوانند همه نیروهای غربی و مسیحی را علیه اسلام بسیج کنند. ما توانستیم آن تضاد عربی- اسراییلی را که آن‌ها می‌خواستند به تضاد عربی-ایرانی تبدیل بکنند به تضاد اسلامی-اسراییلی بدل کنیم. آن‌ها با صحنه سازی یازده سپتامبر تلاش کردند این تضاد را تبدیل کنند به تضاد کل غرب با کل اسلام. پس از آن‌ هم نیروهایشان را به منطقه آورند و عراق و افغانستان را اشغال کردند.

در سال ۲۰۰۵ فشار مقاومت، صهیونیست‌ها را مجبور به عقب نشینی از غزه می نماید. افتخارات ۳۳ روزه لبنان و ۲۲ روزه در غزه در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ رغم می خورد. مقاومت و بویژه مقاومت ما در مسئله هسته ای ادامه دارد تا مسئله بیداری اسلامی پیش آمد. در اثر بیداری اسلامی و به خصوص سقوط حسنی مبارک در مصر کفه ترازو به نفع جبهه اسلام تغییر می کند. غربی‌ها از یک نقطه ضعف سوریه استفاده کردند. از آنجایی که سوریه با اسراییل در حال جنگ بود از ابتدای جنگ در کشور یک حالت فوق العاده‌ای اعلام شده بود و چون سوریه هیچگاه به حالت صلح و سازش با اسراییل در نیامده بود هیچگاه این حالت فوق العاده لغو نشد. در این حالت فوق العاده بخش زیادی از حقوق مدنی مردم سوریه از بین رفته بود.

بشار اسد که جانشین پدر گردید از همان اول متوجه این نقطه ضعف شد و سعی کرد تا حدودی اوضاع را تغییر بدهد. به عنوان مثال تا قبل از بشار اسد روزنامه غیر دولتی وجود نداشت. اولین کاری که بشار کرد آزادی در این بخش بود. وی همچنین به گروه‌های سیاسی غیر دولتی هم تا حدودی آزادی داد و از همین جا بود که این گروهی که به گروه تنسیق معروف شده است به وجود آمد. گروه تنسیق چهل نفر از روشنفکران و نخبگان سوری بودند که مطالبه حقوق مدنی ملت را کردند. بشار هم از جنس حزب بعث سوریه نبود. اصلا قرار نبود بشار رییس جمهور بشود.

گویا قرار بود برادرش رییس جمهور شود.
بله. قرار بود باسل اسد رییس جمهور شود اما او قبل از حافظ به رحمت خدا رفت. برخی هم می‌گویند که باسل را ترور کرده‌اند. برخی می‌گویند انتقام حماء بوده است، برخی می‌گویند تصادف بوده و او تند رانندگی می‌کرده است. ولی به هر منوال او تمام مدارج را در حزب بعث ارتش و سازمان امنیت گذرانده بود تا جانشین پدر بشود. بشار هم که اصلا قرار نبود رییس جمهور بشود در لندن مشغول تحصیل چشم پزشکی بود. وقتی باسل درگذشت بشار را از انگلستان می‌آورند تا وی را جانشین حافظ اسد بکنند. بنابر این جنس بشار متفاوت از جنس حزب بعث است. اواخر عمر حافظ اسد، بیل کلینتون رییس جمهور آمریکا تلاش بسیاری می‌کند برای اینکه سوریه را وارد روند سازش نماید. حزب بعث سوریه هم تقریبا پذیرفت. ما می‌بینیم که فاروق الشرع به واشنگتن می‌رود و با آقای باراک و خانم آلبرایت و آقای کلینتون دور یک میز می‌نشینند. می‌دانید که مهمترین موضوع مورد معارضه سوریه و اسراییل بلندی‌های اشغالی جولان است. اهمیت این منطقه به خاطر یک دریاچه است به نام طبریا. دریاچه طبریا مقداری زیادی از آب شرب سرزمین‌های اشغالی را تامین می‌کند. اسراییل بدون دریاچه طبریا سخت می‌تواند به زندگی خود ادامه دهد. در آن زمان من سفیر ایران در دمشق بودم، دیداری داشتم با فاروق الشرع و به او گفتم با این توافق آیا شما به آب این دریاچه می‌رسید یا نمی‌رسید؟ گفت که قایق سواری می کنیم و هم می‌رسیم و هم نمی‌رسیم. گفتم یعنی چه؟ گفت که می‌رسیم به ۹ متری آب، می‌توانیم در آن شنا و تفریح کنیم و می‌توانیم از آن ماهی بگیریم. باز من پرسیدم که آیا در سرنوشت حقوقی آن دخیل هستید یا نه؟ گفت نه! این موضوع همینجوری معلق بود و کلینتون می‌خواست که کار را تمام بکند. در آن زمان یک ملاقات تاریخی انجام می‌گیرد. تا آن وقت آقای حافظ اسد سه بار با روسای جمهوری آمریکا دیدار کرده بود. دوبار در سوریه و یک بار در ژنو. این بار نیز توافق صورت نمی پذیرد. در ملاقاتی که حافظ اسد با کلینتون در ژنو انجام می‌دهد کلینتون پیشنهاد می‌دهد که در صورتی که شما از دریاچه طبریا بگذرید من آبی به شما می‌دهم که در کل سوریه بتوانید از آن استفاده بکنید. منظور او این بود که با نظامیانی که در آن موقع در ترکیه حاکم بودند توافق می‌کند و حق آبه‌ای سوریه در فرات را اضافه می‌کند و معادل آب طبریا به حق آبه سوریه در فرات می افزاید. که این آب در طول سوریه در حرکت است. شما هرچه خواستید می توانید بهره برداری کنید حال آنکه آب طبریا در جولان محصور است. حافظ اسد به کلینتون می‌گوید که من در سال ۱۹۶۷ در منطقه جولان افسر بودم و در دریاچه شنا کرده‌ام، قایق سواری کرده ام، از آب آن خورده ام. جناب رئیس جمهور ما درسال ۱۹۶۷ کنار دریاچه بوده ایم. کلینتون به او می‌گوید که من این را می‌دانم اما اسراییل بدون این دریاچه نمی‌تواند به حیات خود ادامه دهد، شما گذشت کنید در عوض ما اقتصاد سوریه را می‌سازیم و شما را ثروتمند می‌کنیم به شرطی که شما از این دریاچه بگذرید. اسد به او می‌گوید خاک یک کشور برای خرید و فروش نیست. وقتی کلینتون بیشتر اصرار می‌کند اسد به او می‌گوید آقای رییس جمهور من پیر و خرفت شده ام از الآن کر هم شده ام.

وقتی آقای اسد فوت می‌کند، ما می‌خواستم ببینم این بشار هم آیا از جنس پدرش هست یا نه. وقتی بشار به پارلمان سوریه می‌رود تا برای ریاست جمهوری قسم بخورد من هم به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در جمع سفرا به آن مراسم دعوت شده بودم. نطق بشار از قبل آماده شده و به دو زبان عربی و انگلیسی توزیع شده بود اما بشار وقتی به قسمت مربوط به موضوع صلح دریاچه طبریا رسید بخشی از نطق را از خودش فی البداهه اضافه کرد و همه پارلمان بلند شدند برای او دست زدند. بشار گفت: «که می گویند صلح مهم است و ما هم می گوییم صلح است. ما هم صلح می‌خواهیم اما اگر قرار است صلح بشود چرا ما ۹ متر از این طرف دریاچه عقب بنشینیم، آن‌ها از آن طرف ۹ متر عقب بنشینند.» این به ما نشان داد که او هم مانند پدرش جلو اسراییل می‌ایستد و ما هم به این باور رسیدیم که روی او برای حمایت از مقاومت سرمایه‌گذاری کنیم.

جنگ ۲۰۰۶ ( جنگ ۳۳ روزه) مهمترین شکستی است که اسراییل خورد. بعد از آن دیگر سلاح متعارف اسرائیل تهدید جدی حساب نمی شد. آن ها خواستند این شکست را در جنگ ۲۰۰۸‌ (۲۲ روزه غزه) جبران کنند ولی نشد. پس از این پیروزی اخوان المسلمین سوریه که از جریان حماء و از اوایل دهه هشتاد با اسد مشکل داشتند بعلت افتخار آفرینی‌های فلسطینیان و مقاومت که با پشتیبانی ایران و بشار اسد در مقابله با اسراییل کسب کرده بودند بیانیه‌ای دادند که تا الآن با بشار مشکل داشتیم اما به خاطر این افتخارات اخیر ما مشکلاتمان را با او منجمد می‌کنیم.

البته الآن هم خیلی از معارضین سوریه همین اخوان المسلمین هستند.
پس از این‌ جنگها معادله به نفع جریان اسلامی تغییر کرد. بویژه با بیداری اسلامی و سقوط مبارک جبهه استکباری صهیونیستی و شاهان عرب سقوط خود را حتمی می‌دانستند. آن‌ها تصمیم گرفتند از آن نقطه ضعفی هم که پیش از این به آن اشاره شد یعنی وضعیت فوق العاده‌ای که سال‌ها در سوریه برقرار بود استفاده کنند. عده‌ای در سوریه معتقد بودند که باید این حالت فوق العاده ملغی شود، عده‌ای هم همراه آقای اسد بودند و عده‌ای هم در وسط بودند و کاری به این امور نداشتند. یعنی در ابتدای این حوادث اخیر جامعه سوریه به سه قسمت تقسیم می‌شوند. مخالفین دولت، همراهان دولت و افرادی که موضعی در این باره نداشتند. گاهی مخالفین تظاهرات می‌کردند و گاهی موافقین تظاهرات می‌کردند و آدم به خیابان‌ها می‌آوردند. استکبار و اسراییل و شاهان عرب از بیرون توطئه می‌کردند و منتظر بودند بشار در ماه رمضان گذشته سقوط کند ولی سقوط نکرد. بنابراین تصمیم گرفتند که مخالفان بشار را مسلح کنند ولی این یک تصمیم اشتباه بود چراکه بشار در زمینه نظامی امنیتی نقطه ضعف نداشت بلکه نقطه ضعف او مقابله با عصیان مدنی بود. ساختار حکومت سوریه یک ساختار نظامی و امنیتی است. اشکالی که آقای اسد داشت این بود که نتوانسته بود در این مدت کار مدنی حسابی انجام بدهد و نتوانسته بود با معارضین صحبت بکند و آنها را مشارکت داده و نظرشان را جلب نماید. استکبار بازی را در زمینی برد که حکومت سوریه در آن قوی بود و نتوانستند موفقیت چندانی کسب کنند. پس از این حکومت‌های منطقه ای و فرامنطقه بر اساس اهداف و خواست‌های خود به طور جدی وارد ماجرا شدند. آمریکایی‌ها که می‌خواستند آرایش منطقه را به نفع خودشان تغییر بدهند یک موضع احمقانه گرفتند و آنچیزی که حق مردم سوریه است یعنی تعیین تکلیف برای دولت و رییس یک حکومت که حق مردم هر کشوری است و مصرح منشور سازمان ملل است را زیرپا گذاشتند و گفتند که حکومت سوریه باید تغییر بکند. عربستان که می دانست که بیداری اسلامی بزودی دامان او را خواهد گرفت تلاش داشت تا درگیری در سوریه را درگیری سنی و شیعه جلوه دهد و بگوید که من رییس سنی‌ها هستم و باید جلوی اسد را بگیرم. در بحرین هم ماجرا همین است. عربستان بحرین را هم شیعه و سنی کرد. آن‌ها فکر می‌کردند اگر در داخل سوریه جنگ داخلی راه بیاندازند و علوی‌ها را بعنوان سمبل شیعه معرفی کنند، اهل سنت که اکثریت مردم سوریه را تشکیل می‌دهند را در مقابل علوی‌ها قرار بدهند می‌توانند جنگ سنی و شیعه راه بیاندازند و خودشان را از خطر موج بیداری اسلامی و سقوط حتمی برهانند. در این ماجرا قطر هم نوک پیکان استکبار بود که می‌خواستند حکومت مقاومت در سوریه را تبدیل به حکومت ضد مقاومت کنند.

و موضع ترکیه چطور قابل تحلیل است؟
ترکیه در ذهنیت خود بازسازی امپراتوری عثمانی را می‌پروراند (به لحاظ سیاسی نه جغرافیایی) و فکر می‌کرد که اخوان سوریه با او در این راه هماهنگ خواهند بود. همه آن‌ها از مردم سوریه به عنوان قربانی برای اهداف خودشان استفاده کردند. معارضه تبدیل شد به یک عده آدم حقوق‌بگیر خارجی، برانداز و مزدور که نامش را گذاشته بودند ارتش آزاد که نه ارتش است و نه آزاد. ارتش نیست چون کار تروریستی می کند. آزاد نیست چون از خارجی پول می گیرد و اهداف آنها را دنبال می کند. هر کدام از این کشورها به بخشی از معارضه پول دادند. ترکیه پادگانی را برای آموزش نیروهای ضد دولت سوریه اختصاص داد و خود دولت ترکیه بر انتقال مواد منفجره و اسلحه به داخل سوریه نظارت کرد. همین اشتباه را اردن و حریری چهاردهم مارس نیروهایی که از حزب الله شکست خورده بودند در لبنان کردند و تا زمانی که نیرو‌های آمریکایی در عراق بودند از آنجا هم اسلحه به سوریه وارد می‌کردند. حالا اگرچه دولت عراق تلاش می کند علیرغم بی انصافی که قبلاً حکومت سوریه نسبت به آقای مالکی کرد مرز را کنترل کند ولی معارضین آقای مالکی و طرفداران طارق الهاشمی با تروریستها برای اعزام به سوریه همکاری می کند. همه سازمان‌ها امنیتی کشورهای مخالف بشار، سیا، موساد، ام آی ۶، میت ترکیه، سازمان اطلاعات عربستان و قطر هم در سوریه فعال هستند. آن‌ها تروریست استخدام می‌کردند که در سوریه عملیات انجام بدهد. اما نتیجه عکس شد. مردم سوریه و علی الخصوص آن قشر خاکستری درک کردند که این‌ها نوکری خارجی‌ها را می‌کنند و از بیرون سوریه پول می‌گیرند و عملیات تروریستی انجام می‌دهند. مردم دیدند که این‌ها می‌آیند قتل عام انجام می‌دهند مانند اتفاقی که در حوله روی داد و مردم بی گناه را سر بریدند. در حوله فردی که طرفدار بشار اسد بود در انتخابات مجلس رای آورد و وارد مجلس شد و معارضین هم همه عائله و طایفه‌ او را کشتند و سر بریدند به طوری که سی نفر از آنان بچه و کودک بودند.

معارضین هم معتقدند که جریان الحوله را خود بشار ساخته است.
این تبلیغات آن‌هاست. تمام کسانی که در حوله کشته شده‌اند از طائفه نماینده مجلس سوریه و طرفدار بشار بودند. همه ماشین تبلیغات غرب و رژیم‌های پادشاهی منطقه سعی کردند که از سوریه یک حالت در حال سقوط نشان بدهند. یک سوریه مجازی در ذهن همه ساختند که با سوریه واقعی تفاوت جدی داشت. منظور من این نیست که در سوریه تشنج و درگیری نیست اما آنچه که نشان می‌دهند با آنچه که واقعا هست خیلی متفاوت است. خود من اخیراً در دمشق بودم و تلویزیون‌ها را نگاه می‌کردم فکر می‌کردم اوضاع دمشق به هم ریخته است.

از ابتدای درگیری، در عالی ترین سطح برای جناب بشار اسد پیام فرستادیم که کشتار نباید بشود و اصلاحات باید شروع شود و تاکید کردیم که ما شما را مسئول این اصلاحات می دانیم.

آقای بشار اسد دست به اصلاحات جدی در سوریه زد. قانون احزاب و قانون انتخابات را عوض کرد. انتخابات شوراهای شهر ها را برگزار کرد و مهمتر از همه قانون اساسی را عوض کرد. قانون اساسی می‌گفت که همه قدرت باید در اختیار حزب بعث قرار گیرد. بشار این قانون را عوض کرد و اجازه حضور احزاب دیگر را داد و تا کنون ۹ حزب هم اعلام موجودیت کرده‌اند. در قانون سابق که تنها حزب بعث می‌توانست نامزد ریاست جمهوری معرفی کند و مردم تنها می‌توانستند بگویند آری یا نه، این را تغییر داد و حالا همه می‌توانند نامزد بشوند و همه احزاب می‌توانند نامزد ریاست جمهوری معرفی بکنند و مردم هم از بین نامزدها انتخاب خواهند کرد. اینکه تعداد دوره‌هایی که یک نفر می‌تواند رییس جمهور انتخاب بشود که تا پیش از آن نامحدود بود را تغییر دادند و به دو دوره محدود شد. این قانون اساسی را به رفراندوم گذاشتند و ۶۰ درصد مردم هم به آن رای دادند و مشخص شد که این ۶۰ درصد حتی اگر موافق آقای بشار هم نباشند ولی با این اصلاحات موافق و با آن عملیات تروریستی مخالف هستند. بعد از این هم انتخابات مجلس را برگزار کرد و ۵۰ درصد مردم هم در آن شرکت کردند. اما متاسفانه معارضه در ایجاد این اصلاحات همراهی نکرد و همه امتیازات نصیب دولت شد.

اما همین چند روز پیش بود خبر آمد عده‌ای از ارتش سوریه از دولت جدا شده‌اند؟
من نمی‌گویم که آنجا هیچگونه تشنجی نیست.من گفتم که یک عده‌ای معارض آقای بشار هستند. این‌ها مشکلشان این بود که مبارزات مدنی را تبدیل به مبارزه نظامی کردند. خوب از مردم سوریه هم کسانی بودند که فقیر بودند و وقتی عربستان پول نفت ملت خود را در سوریه هزینه کرد این‌ها هم به معارضین پیوستند. ولی تا به امروز ارتش، ساختار حکومت، ساختار سیاست خارجی علیرغم همه توطئه ها و تطمیع ها منسجم باقی مانده است.

سیاست خارجی ایران در این باره چگونه بود؟
ایران از روز اول گفت که من این منطق را قبول ندارم که خارجی‌ها برای یک ملت تصمیم بگیرند. این قانون اساسی ماست که می گوید ما حق دخالت در امور سایر ملت ها را نداریم. نه تنها ما که هیچ کشوری حق دخالت در امور داخلی ملت‌های دیگر را ندارد و از اول با آن توطئه ای که برای سوریه طراحی شده بود مخالفت کردیم و بر سر این هم محکم ایستادیم. ما می‌دانستیم که در سوریه مسئله دموکراسی نیست. عربستان و قطر که سمبل دموکراسی و حقوق بشر نیستند.

ساختار حکومت سوریه هم تفاوت چندانی با قطر و عربستان نداشت. آنجا هم دیکتاتوری بود.
به هرحال در سوریه یک انتخاباتی برگزار می‌شد، مجلسی داشت. قوانینی وجود داشت. در ظاهر همه چیزیک نفر نبود حال آنکه در این کشورها رسماً و علناً همه چیز شاه است. در بعضی که رسماً نژادپرستی است اعضای خانواده حاکم از قبل از تولد دارای حق و حقوق ویژه هستند ولی در سوریه یک ظاهری مراعات می شود.

صوری نبود؟
بله. حزب بعث حاکمیت کامل داشت ولی انتخابات داشت و مردم رای می‌دادند. اگر همین اندازه آزادی‌ها مدنی و اصلاحاتی که آقای بشار صورت داده است، این حکومت‌ها در کشورهای خودشان انجام بدهند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یعنی به عنوان مثال اگر در عربستان فردی غیر از خانواده آل سعود نامزد بشود و انتخابات واقعی برگزار شود چه کسی رای خواهد آورد؟

خوب اگر این موج انقلاب‌های منطقه‌ای راه نمی‌افتاد و در سوریه هم معارضینی پیدا نمی‌شدند که علیه بشار اسد شعار دهند، این اصلاحات در سوریه هم به وقوع نمی‌پیوست. بعضی از جناحهای سیاسی به روابط گذشته ما و سوریه انتقاد دارند.
این را من هم قبول دارم. این ضعف حکومت سوریه بود که حالت فوق العاده را به مدت زمانی طولانی ادامه داد.
درست است که سوریه با اسراییل قرارداد صلح و سازش امضا نکرد و ما هم از این تقدیر می‌کنیم اما این نمی‌توانست بهانه‌ای باشد که وضعیت فوق العاده را لغو نکند. در مورد انتقاد بعضی از جناحهای سیاسی باید بگویم که هیچکدام از دولت‌های ایران چه دولت اصلاحات و چه دولت سازندگی و چه دولت فعلی، همه ما این نقطه ضعف دولت سوریه را می‌دانستیم. این نقطه ضعف در همه حکومت‌های منطقه به جز ایران و ترکیه و اخیرا عراق وجود داشت اما ما با همه کشورها رابطه داشتیم. اگرچه این موضوع که یک حکومت تا چه میزان نماینده مردم خود هست برای ما مهم است ولی ما در مسایل منطقه با همه کشورها همکاری می‌کردیم. مسائل داخل هر کشور را مربوط به ملت آن کشور می‌دانستیم. این موضوع هم ارتباطی با دولت اصلاحات یا دولت فعلی ندارد. بنده در زمان اصلاحات سفیر بودم و استوارنامه‌ام را به آقای اسد دادم. ملاک‌های اصلی ما امنیت ملی و حمایت از مقاومت و ضدیت با استکبار و اسرائیل بود. در ایران حرف ما این بود که اگر آمریکایی‌ها و غربی‌ها بخواهند دخالت بکنند نمی‌شود. همانطوریکه گفتم ما در عالیترین سطح برای شخص آقای بشار اسد پیام فرستادیم که کشتار، خونریزی و خشونت نباید صورت بگیرد و اصلاحات باید انجام پذیرد.

یعنی شما می‌گویید که ما پذیرفتیم که بخشی از خشونت و کشتار توسط دولت سوریه انجام می‌پذیرد؟
ببینید این مسئله سوریه یک مسئله داخلی نیست بلکه از خارج هدایت می‌شود. درست است که مسئله سوریه زمینه داخلی دارد اما یک مسئله داخلی نیست و تنها از داخل شروع نشده است. ما ارتباط تنگاتنگی با این‌ها داشتیم که جلو خونریزی گرفته شود. ما به دولت سوریه برای این موضوع فشار می‌آوردیم. ما منافع خودمان را در عدم خونریزی در سوریه می‌دیدیم و ثبات سوریه را در انجام اصلاحات می‌دانستیم. این همان فرمایشی است که مقام معظم رهبری در ملاقات با اردوغان فرمودند.

ما محکم ایستادیم و خواهان اصلاحات در داخل سوریه شدیم و وقتی هم دولت سوریه این اصلاحات را آغاز کرد چین و روسیه یک ” وتو دوگانه” موثر را در شورای امنیت انجام دادند. در تاریخ شورای امنیت “وتو دوگانه” بسیار کم است. برای لغو یک مصوبه یک وتو کافی است اما وقتی “وتو دوگانه” می‌شود نشان می‌دهد که دو کشور محکم بر سر یک موضوع ایستاده اند و حاضرند که هزینه‌های سیاسی این وتو را تقسیم کنند. این نشان داد که سوریه نمی‌تواند سرنوشتی مانند لیبی پیدا کند. ایران هم سیاست خود را پیگیری کرد و در سفری که آقای لاریجانی به ترکیه داشت با ترک‌ها مذاکره کردند و گفتند که نه ما، نه شما، نه معارضین و نه حکومت سوریه اوضاع کنونی را مطلوب نمی‌داند و می‌خواهد به نقطه مطلوب که در آن انتخابات آزاد در سوریه برگزار شود برسد. ایشان همچنین به ترک‌ها گفتند که معارضین در خاک شما هستند و همراهی آنان با شماست. از این طرف ما هم با آقای بشار رابطه خوبی داریم. باید بررسی کنیم که با چه نقشه راهی از این نقطه نامطلوب به آن نقطه مطلوب یعنی اجرایی شدن اراده مردم باید حرکت کرد و با چه قدم‌هایی این مسیر را باید پیمود. به حکومت ترکیه گفتیم که آن قدم‌هایی که معارضین باید بردارند را حکومت ترکیه تضمین کند و آن قدم‌هایی که دولت سوریه باید بردارد را ما تضمین می‌کنیم؛ متاسفانه نپذیرفتند. در سفری که جناب اردوغان به تهران داشت در مذاکراتی که بین ما و آنها صورت پذیرفت در نهایت طرف ترک این موضوع را قبول کرد ولی وقتی از تهران رفتند توافقات را نادیده گرفتند. ما نمی‌دانیم که آیا آمریکایی‌ها و عرب‌ها ترک‌ها را از سقوط بشار مطمئن کردند یا خیر. چقدر پول عرب‌ها نقش بازی می کند؟ به هرحال این طرح به انجام نرسید. آمریکایی‌ها و عرب‌ها هدف حیثیتی‌شان برکناری و سقوط آقای اسد است. ما هم این که حکومت دیگری برای مردم سوریه تصمیم بگیرند را قبول نداریم و کار نظامی هم به نتیجه نرسید. آقای بشار هم با آن هیات نظارتی که از اتحادیه عرب آمده بود همکاری کرد و آن هیات نظارت گزارش خود را به اتحادیه عرب برد و نتیجه گیری کرد که خشونت از دوطرف است. این گزارش باب طبع شاهان عرب نبود و گزارش هیئت خود را رد کردند.

وقتی آمریکایی‌ها و غربی‌ها فهمیدند که کار نظامی به نتیجه نمی رسد، بنابر این طرح عنان را مطرح کردند تا مجدداً کار مدنی اصل شود. اما از آنجایی که شاهان عرب‌ مغرور شده بودند. کار دیگری غیر از عملیات نظامی را نپذیرفتند. آن‌ها طرح عنان را نپذیرفتند. اشتباهی که وزیر خارجه سعودی کرد بزرگترین کمک را به دولت سوریه کرد چرا که در کنفرانس تونس که در حمایت از معارضین برگزار کردند، او صراحتا اصرار کرد که در بیانیه پایانی باید برای معارضین و پول و اسلحه فرستاده شود و وقتی که اعضاء در کنفرانس این موضوع را نپذیرفتند او قهر کرد و از کنفرانس خارج شد. طرح عنان که یک طرح امنیتی بود و نه یک طرح سیاسی وقتی مطرح شد دولت سوریه آن را مانند ناظرین اتحادیه عرب پذیرفت. پس از این چند دوره کنفرانس (به اصطلاح) دوستان سوریه را برگزار کردند که تنها نتیجه‌اش این بود که تعداد آرایی که در ابتدا علیه سوریه در مجمع عمومی ۱۳۷ رای بود کم و کمتر شد. این قضیه ادامه داشت تا به کنفرانس ژنو رسید. غربی‌ها که به این نتیجه رسیده بودند که از راه نظامی نمی‌توانند به نتیجه برسند می‌خواستند کاری را که از راه نظامی نتوانسته بودند به نتیجه برسانند از طریق دیپلماتیک به نتیجه برسانند. با این نیت به ژنو آمدند تا با تطمیع سیاسی چین و روسیه موافقت آنها را با تغییر بشار بگیرند. روس‌ها و چینی‌ها هم نمی خواستند همچین امتیاز بزرگی به غربی ها بدهند و با وجود اینکه آقای عنان در بندهای پیشنویس بطور غیرمحسوسی آورده بود که آقای اسد در دولت آینده سوریه نباید نقشی داشته باشد با آن مخالفت کردند، اصرار کردند و گفتند که هم در روند سیاسی، دولت باید حضور و نقش داشته باشد و هم معارضین. در پی آن اجلاس قاهره برگزار شد که معارضین طرفدار کار مسلحانه مثل ارتش آزاد در آن شرکت نکردند و در قاهره نیز بین معارضه موجود، درگیری و اختلاف شد ولی درنهایت به راه حل سیاسی تاکید گردید. پس از آن کنفرانس پاریس را ترتیب دادند و در آن آمریکا با وجود تمام تلاشی که کرده بود تنها توانست ۵۰% از ۱۳۷ کشور اولیه را جمع کند و این در حالی بود که کشورهای مهمی مانند چین، روسیه، ایران و بیش از ۱۰۰کشور دیگر در این کنفرانس شرکت نکردند و این کشورها روی هم در حدود ۶۰ درصد منابع جهانی را از نظر نیروی انسانی، اقتصاد، نیروی نظامی و … را در اختیار دارند. غربی‌ها در این ماجرا هر روز ضعیف و ضعیف‌تر می‌شوند. در حالی که آقای عنان، روسیه و چین معتقدند که ایران باید در هر کنفرانسی درباره سوریه حضور داشته باشد آمریکایی‌ها قبول نمی‌کنند و این لجاجت به ضرر خود آن‌هاست. زیرا ما در هر کنفرانسی که حضور نداشته باشیم به نتایج آن نیز متعهد نیستیم و فقط آن قسمت که مطابق سیاستهایمان است اجرا می شود.

طرح کوفی عنان تاکنون به نتیجه نرسیده است، یعنی آتش بسی برقرار نشده و کشتار و خونریزی ادامه دارد. از سوی دیگر روسیه سعی می‌کند با بخشی از معارضینی که به کار نظامی تاکید ندارند و احتمالاً حاضرند با حکومت سوریه کنار بیایند مذاکره ‌کنند. ما نیز در حال مذاکره با معارضین و دولت سوریه هستیم. به همین خاطر است که عنان تاکید دارد که ایران در مذاکرات حضور داشته باشد و حالا عنان تلاش دارد طرح خود و نقش ناظرین را بیشتر سیاسی نماید تا امنیتی.

شما دلیل حمایت ایران از حکومت اسد را مقاومت او دربرابر اسراییل عنوان کردید . برخی معتقدند که حکومت معارضین و به خصوص اخوان المسلمین سوریه هم با اسراییل مشکل دارند و آن‌ها هم مقاومت را تقویت می‌کنند.
ترکیه معارضین را جمع کرد و تلاش نمود به آنها سر و سامان بدهد. پس از آن معارضین به دو بخش تقسیم شدند یکی ارتش آزاد و یکی شورای ملی که یکی بازوی نظامی بود و دیگری بازوی سیاسی. رییس شورای ملی فردی بود به نام “برهان غلیون”. از آنجایی که “غلیون ” نوکر غربی‌ها به‌وی‍ژه فرانسه بود مصاحبه‌ای کرد و گفت در صورتی که قدرت را در سوریه به دست بگیریم با اسراییل رابطه برقرار کرده و رابطه مان با ایران را قطع می‌کنیم. مگر می‌شود کسی از اسراییل و فرانسه و آمریکا پول و اسلحه بگیرد و آخر ضد اسراییلی باشد؟ شرط غربی ها در کمک‌های خود به این گروه‌ها قبول وجود و همکاری با اسرائیل است‌. حالا هم که به خاطر درگیری های داخلی و دیگر مشکلات بین معارضه غلیون را عوض کرده اند و “سیدا” را جای او نشاندند. سخنگوی رسمی شورای به اصطلاح ملی صریحاً اسرائیل را قبول و آنرا به‌ عنوان یک واقعیت تاکید می کند و اعلام می کند که ما نمی توانیم جوری موضع بگیریم که با غربی‌ها مشکل پیدا کنیم. یعنی خط همان است که غربی‌ها دستور می دهند.

شورای ملی بخشی از معارضین است. بخش دیگرش اخوان المسلمین هستند.
همانطور که گفتم اخوان المسلمین در سال ۱۹۸۲ بر علیه دولت سوریه اقدام کردند و سرکوب شدند و عملیات و تحریکات مسلحانه آنها پس از طرح فهد که برای اولین بار به امنیت اسرائیل توسط اعراب اعتراف می کرد و اسد مخالف آن بود صورت پذیرفت و باعث تضعیف داخلی اسد شد و او فهمید طرح سعودی را باید بپذیرد و از سال ۸۲ به بعد اخوان غیر قانونی اعلام شدند و فرصت رشد نداشت و وضعیتشان با اخوان المسلمین مصر متفاوت است. اخوان در مصر، فرصت رشد داشت. بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی و خیریه در مصر به دست آن‌هاست و آن‌ها توانستند در قبال این کار‌ها تشکیلات بسیار قوی و منسجمی در مصر به وجود بیاورند. ولی در سوریه اینگونه نبود و آن‌ها همیشه کنار بودند و حق نداشتند در داخل سوریه فعالیت رسمی داشته باشند. یک درصدی از معارضین سلفی و سنی و اخوان المسلمین هستند. این‌ها متاسفانه نتوانستند نقش چشمگیری در معارضه ایفا کنند. اگر این‌ها قوی بودند که می بایست ریاست معارضین را این‌ها به عهده می گرفتند. چرا باید “غلیون” غربزده فرانسوی با این مواضع اسراییلی آمریکایی رییس معارضه بشود. یک ضعف معارضه هم جدایی کردها از آنان بود. الآن هم که متوجه شدند” غلیون” هم اشتباه کرده و باید کنار گذاشته شود یک کرد را بعنوان رئیس شورای ملی سر معارضه گذاشتند. از آن‌جایی که هر بخش معارضه از یک کشور پول می‌گیرد نمی‌توانند با هم کنار بیایند. چون بناچار دنباله سیاست‌هایآن کشورها هستند و کشورهای حامی هرکدام هدف خاصی دارند. گاهی اختلافات بین این‌ها خیلی شدید می‌شود. ما هم با تمام معارضینی که با اسراییل مشکل دارند در تماس هستیم و با آن‌ها ارتباط داریم تا بتوانیم آن‌ها را از این راه جدا کنیم و بگوییم این روشی که آمریکا و غرب آن را پیگیری می‌کند منجر به جنگ داخلی خواهد شد. ما به آن‌ها می‌خواهیم بگوییم که اگر شماها برای سوریه تلاش می‌کنید و مستقل هستید باید به گونه ای حرکت کنید که با گفت و گو با حکومت به راه حل برسید و دست بیگانگان را از منطقه کوتاه کنید. این هم که می‌گویند ما با معارضین در تماس نیستیم حرف بیخودی است.

ما باید با معارضین در تماس باشیم و باید این کار را هم علنی انجام بدهیم چرا که ما در حال ایستادگی و مبارزه با کل غرب و استکبار هستیم و تا کنون موفق هم بوده‌ایم. من نمی‌گویم که ما هزینه پرداخت نکرده‌ایم. ما حتما هزینه پرداخت کرده‌ایم و هزینه سنگینی هم بوده است. یکی از هزینه‌هایی که ما پرداخت کرده‌ایم این است که اکنون قضیه اسراییل و مقاومت فراموش شده است و این هدف اسرائیل است و همه چیز متمرکز شده بر روی مساله سوریه. رابطه ما با اخوان دچار مشکل شده است. الآن ما با اخوان المسلمین مصر مشکل داریم چرا که آنها مخالف جدی بشار و مدافع اخوان سوریه هستند. ما نمی‌توانستیم بر سر این‌ موضوع با اخوان مصر به توافق برسیم. من شب عید قربان در تونس به منزل آقای راشد الغنوشی رفتم. آقای غنوشی قائم مقام مرشد اخوان المسلمین بین الملل است.من رفته بودم آنجا که تبریک انتخابات و موفقیت‌هایشان در تونس را بگویم. او خودش بحث سوریه را پیش کشید. وقتی من از مواضع ایران و دلایل آن دفاع کردم او حرفی برای گفتن نداشت. من همان حرفی را که به ترک‌ها زده بودیم را به او هم گفتم. به او گفتم شما اخوان هستید و با اخوان سوریه در ارتباط هستید بیاید و آن قدم ها و نقشه راه را ما و شما ترسیم کنیم و به اخوان سوریه هم منتقل کنید. به آقای غنوشی گفتم یک زمانی شما در لندن نشسته‌اید و مقاله‌ای در یک روزنامه می‌نویسید یک وظیفه‌ای دارید و یک موقعی هم شما رییس یک حزب هستید و وظیفه دیگری دارید و الآن شما رییس یک حکومت هستید وظیفه دیگری دارید، من به شما می‌گویم که ما می‌خواهیم جلوی خونریزی را بگیریم، ما می‌خواهیم تمامیت ارضی سوریه حفظ بشود. ما میخواهیم دخالت خارجی ها را محدود کنیم. من همین حرف‌ها را برای آقای “مهدی عاکف” مرشد قبلی اخوان المسلمین در سطح محدود تری نیز مطرح نمودم ولی این‌ها نتیجه نداد.

آیا این احتمال وجود دارد که ناتو مستقلا وارد عمل بشود؟
ناتو نیرو زمینی که هیچگاه پیاده نمی‌کند و اگر بخواهد وارد ماجرا بشود با هواپیما و نیروی هوایی وارد می‌شود. در قضیه هواپیمای جنگی ترکیه شاهد بودیم که نیروهای دفاع هوایی سوریه توانایی مقابله دارند. جنگ به هیچ وجه نمی‌تواند اهداف غرب و آمریکا را برآورده کند. تنها چیزی که می‌تواند اهداف آنان را تا حدودی برآورده کند جنگ داخلی است و نتیجه آن هم برای هیچکس مشخص نیست. شما می‌دانید که امتداد علوی‌های سوریه یک اقلیت ۲۰ میلیونی و اکراد یک اقلیت ۱۸ میلیونی در ترکیه است و این جنگ داخلی به ضرر ترکیه خواهد شد. آیا کسی می‌تواند بگوید این زرادخانه عظیم موشکی که حکومت اسد صاحب آن است و آن را برای مقابله با اسراییل تدارک دیده است اگر قرار باشد که سر خودش زیر آب برود با آن چه خواهد کرد؟ کار ترکیه به هیچ وجه عقلانی و در راستای منافع ملی او نیست. عربستان و قطر سایر حکومت‌های غربی که در پی جنگ داخلی هستند از سوریه دور هستند ولی ترکیه هم مرز با سوریه است و تبعات جنگ داخلی سوریه دامن او را هم خواهد گرفت.

با این اتفاقاتی که در سوریه افتاده است بعید به نظر می‌رسد که وضعیت سوریه به وضعیت پیش از این اتفاقات بازگردد. برخی معتقدند که باید به فکر تاثیرگذاری خود در سوریه در وضعیت بدون اسد باشیم.
قطعا سوریه به اوضاع گذشته‌اش باز نخواهد گشت. البته به نظر من سوریه نقطه قبلی یعنی حکومت دیکتاتوری حزب بعث ولی الان اصلاحات سیاسی اساسی انجام داده است. سوریه دیگر سوریه قبل نخواهد بود و این کاملا صحیح است ولی آیا سوریه آینده سوریه آمریکا و اسراییل خواهد بود، سوریه‌ پادشاهان عرب خواهد بود؟ من قول می‌دهم که اینطور نشود. سوریه سوریه قطر و عربستان نخواهد شد اما سوریه دیکتاتوری حزب بعث هم نخواهد ماند. امید دارم حکومتی مردم سالار ضد اسرائیل را شاهد باشیم.

نتیجه فعالیتهای اخیر عنان را چگونه ارزیابی می کنید؟
آقای عنان کار بسیار مشکلی را در پیش دارد. جمع بین نظرات آمریکا و غرب و روسیه و چین بسیار سخت است. بعضی از کشور های دخیل هم که درصدد شکست طرح عنان می باشند. از اول فعالیت او اعلام نمودند که این طرح بیش از ۳% احتمال موفقیت ندارد و درخواست دخالت نظامی خارج از شورای امنیت را درخواست می کنند. بعضی دیگر از کشورها جداً درصدد ایجاد جنگ داخلی هستند و به چیزی جز این رضایت نمی دهند. هرگونه ادامه نظام بشار شکست امپراطوری آمریکاست که تلاش دارد بگوید همه کاره دنیاست. در مواضع ترکیه علیرغم اشتباه دفعات گذشته نشانه ای از تغییر وجود دارد که امیدوارم تقویت شود.

چه تغییری دیده اید؟
پس از مواضع تند غیر عاقلانه، غیر مطابق با حقوق بین المللی غیر منطبق با منشور ملل متحد، دخالت جویانه و تندی که از ابتدا داشته اند در آخرین موضعی که اظهارات آقای گل در شام رئیس جمهور بنین ایراد کرده است دیگر تاکید بر سقوط بشار اسد نکرده است. در رسانه های ترکیه مقایسه بین اشتباهات انور کوچک ، (انور کوچولو) و آخرین نخست وزیر عثمانی بود و اشتباهات او باعث سقوط عثمانی شد با یکی از وزرای ترکیه که مسئولین اشتباهات امروزی ترکیه در منطقه است شایع شده، که می‌تواند زمینه ساز بعضی تغییرات باشد. گزارشی که جناب عنان از سفر به دمشق، تهران و بغداد به شورای امنیت داده است نشانه های امیدوار کننده ای مشاهده می شود اگرچه جناح غرب بر لجاجت خود ادامه می دهد. ولی این ادامه همان اشتباهات آمریکا، غرب و شاهان عرب است که باعث شد روسیه بعنوان یک عنصر مؤثر مجدداً وارد صحنه منطقه شود و ادامه این مواضع مثل باتلاقی است که آدم لجوج را درخود فرو می برد.

آقای اسد نماینده خودش را برای شروع روند سیاسی بنا به درخواست عنان معرفی کرده است و اگر مطلبی را برای توقف خشونت بپذیرد اجرا می کند چون ارتشی است منظم، ولی مشکل در طرف مقابل است که هیچکدام دیگری را قبول ندارند. معارضه سیاسی ، نظامی و تروریست‌ها مخلوطی است که علیرغم فشار استکبار بعید است بتوانند روی یک نماینده برای روند سیاسی به توافق برسند. بعید است اگر کسی آتش بس طرف معارضه را بتواند تضمین کند بویژه که بعضی از کشورها اصلاً توقف خشونت را به نفع خود نمی دانند و سیاست آنها ایجاد جنگ داخلی است.

حوادث اخیر را چگونه ارزیابی می کنید؟
هر وقتی موضوع سوریه در شورای امنیت قرار است طرح شود تروریست‌ها یک عملیات بزرگ و یا قتل عام وکاری تروریستی برای تاثیرگذاری بر نتایج شورای امنیت طراحی می کنند. عملیات ویژه ای را اجرا می کنند که دولت مقصر و مسئول جلوه کند. ولی این توطئه است. کار بزرگ رسانه های غربی جوری است که یک سوریه مجازی جنایت کار در حال سقوط را تصویر می نماید. حال آنکه این اصلاً منطقی نیست که یک دولت که تلاش دارد استقرار در کشورش برپا نماید دست به کشتار شهروندانش بزند. حتی اگر فرض کنیم یک چنین جنایتی را هم بخواهد انجام دهد چرا درست قبل از جلسه شورای امنیت که غربی‌ها قصد دارند نهایت فشار و بهره برداری را از این حوادث ببرند. بی شک این کار تروریست‌ها و کسانی است که جنگ روانی و مجازی را اداره می کنند اما نه هوشمندانه که احمقانه. اسناد و مدارک و اعترافات خود گروه‌های مسلح و ارزیابی ناظرین سازمان ملل از جنایت شهرک تریمسه نیز مثل جریان حوله گواه برهمین مدعاست.

آخرین نتایج طرح در شورای امنیت به کجا رسیده است؟
در شورای امنیت درگیری همچنان ادامه دارد. روسها طرحی را برای ادامه کار عنان که به گرایش او نزدیک است ارائه کردند ولی غربی‌ها مخالفند. جناح امریکا و غرب تلاش دارند هر آنچه را با فشار نظامی نتوانستند محقق نمایند با قدرت خود در شورا محقق نمایند. یعنی اینکه قضیه سوریه را ببرند زیر فصل ۷ منشور، با تحریم شروع کنند و درنهایت به سقوط بشار برسند. بر این اساس طرحی را ارائه کردند ولی روسها اعلام کردند که موافقت نخواهند کرد. غربی‌ها در یک گروکشی با روس‌ها هستند و می گویند اگر روسیه با خواست آنان مبنی بر استفاده از فصل هفتم منشور ملل متحد موافقت نکند، آنها نیز با خواست روس‌ها که تمدید ماموریت ناظران سازمان ملل است موافقت نخواهند کرد . درحالیکه پایان ماه جاری میلادی ماموریت سه ماهه ناظران به پایان می رسد و درواقع مردم سوریه قربانی این گرو کشی هاست.

هدف غرب و استکبار فقط سوریه است؟
نه اصلاً اینطور نیست. هدف شکستن خط مقاومت در مقابل استکبار و صهیونیست است حالا که ضعیف شدند و حسنی مبارک و بن علی و شاه ایران را ندارند از ضعیف ترین حلقه زنجیر مقاومت که سوریه باشد شروع کرده اند و قصد دارند تا حلقه اصلی که ایران باشد ادامه دهند. هدف سوریه نیست؛ هدف ایران است ولی خدا با ماست.

۲۷۲۱۹

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.