خلق عالم با مرثیه های محتشم به شور آمد

۰۱م آذر ،

محتشم کاشانی با خلق اشعار عاشورایی و مرثیه های جاودانه، خلق عالم را به شور آورد.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیاتممتازنیوز، محتشم کاشانی شاعر پارسی گوی سده دهم هجری و هم دوره با پادشاهی شاه طهماسب اول صفوی و شغل وی بزازی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست.
ترکیب بند “باز این چه شورش است که در خلق عالم است” معروف ترین مرثیه برای کشتگان واقعه کربلا در ادبیات فارسی است.
براساس این گزارش، کمال الدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمس الشعرای کاشانی بیشتر دوران زندگی خود را در این شهر گذراند و در همین شهر در ربیع الاول سال ۹۹۶ هجری درگذشت و محل دفن او بعدها مورد احترام مردم قرار گرفت.
کمال الدین در نوجوانی به مطالعه علوم دینی و ادبی معمول زمان خود پرداخت و اشعار شعرایی قدیمی ایران را به دقت مورد مطالعه قرار داد.
شعرهای او دربارهٔ رنج و درد امامان شیعه است و بیشترین جنبه ایدئولوژیک برای پادشاهی صفویان را داشت.
گفتنی است شاعران بسیاری پس از محتشم کاشانی تاکنون از ترکیب بند معروف وی در شعرها و نوحه هایشان سود برده اند.
محتشم کاشانی را می‌توان معروفترین شاعر مرثیه گوی ایرانی دانست که برای اولین بار سبک جدیدی در سرودن اشعار مذهبی به وجود آورد.
اولین اشعار مذهبی محتشم در سوگ غم برادرش بود که ابیات زیبایی در غم هجر او سرود و پس از آن به سرایش مرثیه هایی در واقعه جانسوز کربلا، عاشورای حسینی و مصیبت نامه های مختلف پرداخت.
محتشم در کاشان درگذشت و آرامگاه وی در این شهر واقع در محله محتشم زیارتگاه عموم است.
وی با سرودن دوازده بند در مرثیه شهدای کربلا که بند اول ترکیب بند او با بیت “باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه  نوحه و چه عزا و چه ماتم است” آغاز می شود مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است

پس با زبان پر گله آن بضعهالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده خارج حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست


باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.