وبلاگ خاطرات یک عاقد: از همان روز اول مراجعه به آزمایشگاه ، داماد نشان میداد که به قولی سر و زباندار است.
داماد که در منگنه قرار گرفته و همه نگاهها به سمت او جلب شده بود، بلند شد و از جیب پشت شلوارش کیف پول را بیرون کشید و با صدای غیژ مخصوص بازکردن چسبهای اتیکتی ، کیف را باز و این ور و آن ورش را برانداز کرد. چیزی در آن یافت نشد…
داماد با حالت تاسف سرش را تکانی داد و طنازانه گفت: زیرلفظی باید کارت بکشیم دیگه! و به یکباره جمعیتی که به او چشم دوخته بودند از شدت خنده منفجر شدند و عروس هم پس از خنده آنها در حالی که خودش هم لبخند میزد گفت : بله!
تجربه یک عاقد : در آن لحظه خیلیها حرف زدن عادی خود را هم فراموش میکنند.
مجله اینترنتی برترین ها سبک زندگی سلامت دکوراسیون موفقیت کودک