داستانک/اگه من برم، بچه ها روحیه می گیرن!

۲۴م اسفند ،

اوضاع عجیبی شده بود. بچه ها خط را نشکسته بودند. ما هم گیر کرده بودیم پشت یک نهر عمیق، عراقی ها هم روی آب را بسته بودند به رگبار و نمی گذاشتند رد شویم. از ته ستون سر رسید. یک جلیقه نجات تنش بود و یکی هم روی دستش، جلیقه را داد به من و گفت: «مگه تو بی سیم چی من نیستی؟ باید کنار دست من باشی.» مستقیم توی چشم های من نگاه کرد و ادامه داد: «اگه من برم، بچه ها روحیه می گیرن و پشت سر من میان.»
مجموعه روزگاران-کتاب خاطرات رزمندگان غواص

برای ملاحظه مجله شبانه اینجا کلیک کنید


باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.