درباره «مرده متحرک»: آخرش یه روزی هجرت در خونه رو می‌کوبه

فصل سوم سریال پربیننده The Walking Dead از ماه اکتبر آغاز می‌شود؛ سریالی که رکوردهای تعداد بیننده شبکه‌های کابلی را جابجا نمود و در کنار سریال Mad Men از تولیدات موفق شبکه AMC است. هم درباره سریال Mad Men و هم درباره The Walking Dead پیش از این در نسیمانه در مطلب «۱۰ سریال برتر ۱۰ سال اخیر به انتخاب نسیمانه» نوشته شده است که می‌توانید این مطالب را اینجا و اینجا بخوانید.

توجه:
بخشی از داستان سریال در ادامه لو می‌رود.

The Walking Dead که «مرده متحرک» یا «مردگان متحرک» ترجمه شده، از روی کامیک بوک ساخته شده اما برخلاف آن‌چه که به نظر می‌آید، نه یک سریال نوجوان‌پسند پر از جنازه و خون‌ریزی است و نه تمام تمرکز خود را روی وحشت‌آفرینی با تکیه بر وجود زامبی‌ها گذاشته. مرده متحرک که خالق آن فرانک دارابونت است، داستان گروهی از انسان‌هاست که به دنبال زنده‌ماندن در دنیایی‌اند که پر از زامبی شده و تقریبا چیزی از دنیای انسانی در آن نمانده است. شخصیت اصلی داستان، ریک با بازی زیبای اندرو لینکلن است. او که یک پلیس است بر اثر حادثه‌ای به کما می‌رود و پس از بیرون‌آمدن از کما می‌فهمد که دنیا شباهتی به دنیایی که پیش از این دیده بود، ندارد. او به دنبال یافتن همسر و فرزندش است و سرانجام با پیوستن به گروهی، می‌تواند همسر و فرزندش را بیابد. این جمع به دنبال زنده‌ماندن در این دنیاست و مشکلات مختلفی آن‌ها را تهدید می‌کند.

البته یکی از عناصر مهم مرده متحرک، جنازه‌ها و زامبی‌ها و خون و خون‌ریزی است؛ اما در این مورد تعادل به خوبی حفظ شده. آن‌قدر زامبی و خون‌ریزی در سریال نیست که حال بیننده عادی را به هم بزند. بیشتر حس تهدید وجود آن‌هاست که دلهره‌آور است. شاید اگر مرده متحرک در شبکه‌ای مانند abc یا فاکس بود، با همین میزان خون و زامبی هم نمی‌توانست پخش شود؛ اما AMC این امکان را به سازندگان داده که چنین سریالی بسازند که بتوانند به همان میزان که لازم دارند و بدون افراط و تفریط، زامبی‌ها و کشته‌شدنشان را به تصویر بکشند.

درباره «مرده متحرک»: آخرش یه روزی هجرت در خونه رو می‌کوبه

مرده متحرک از نظر فنی بسیار کم‌نقص و خوش‌ساخت است و از این نظر یک اثر فوق‌العاده در میان سریال‌های تلویزیونی به حساب می‌آید.  از نظر کارگردانی، به جز چند مورد جزئی، مرده متحرک نمره قبولی می‌گیرد. از آن چند مورد جزئی می‌توان به صحنه روبروشدن کارل با ریک بعد از کشتن شین اشاره کرد که تیراندازی کارل خیلی باورپذیر درنیامده؛ حتی دست به اسلحه بردن کارل با توجه به این که از اتفاقی که رخ داده خبر نداشته، به نظر می‌آید زود اجرا شده؛ اما به غیر از این‌جور موارد در مجموع با اثر خوبی روبرو هستیم. از نظر داستان، سریال پتانسیل آن را داشته که کاملا به سمت یک داستان نوجوانانه از نبرد و تعقیب و گریز زامبی‌ها برود اما از رفتن به آن سمت و سو پرهیز کرده و در عوض سعی شده که داستانی عمیق و جدی در آن روایت شود. در فصل دوم سرانجام گروه بعد از مدت‌ها سرگردانی، به مزرعه به ظاهر امنی می‌رسند اما در پایان فصل می‌بینیم که این مزرعه هم جای امنی نیست و برای این جمع، چاره‌ای نمانده جز رفتن و رفتن. هجرت، در خانه را می‌کوبد و گروه مجبور است مزرعه را ترک کند؛ آن هم با تلفات و ترس و وحشتی فراوان.

این که گروهی از انسان‌ها با شرایط و خصوصیات متفاوت در وضعیتی مجبور شوند با هم زندگی کنند خود می‌توانند منبع داستان‌های مختلفی باشد که نمونه آن را در سریال موفق لاست دیده بودیم. می‌شود گفت که مرده متحرک نیز به نوعی از الگوی لاست پیروی می‌کند. می‌توان برخی شخصیت‌های مرده متحرک را با شخصیت‌های لاست در یک دسته قرار داد. رهبر عاقل و منطقی جمع (ریک در مرده متحرک – دکتر جک شفرد در لاست)، شخصیت غیراجتماعی و بددهن که در ادامه متحول می‌شود (داریل- ساویر)، شخصیتی که پیر جمع است و حالتی پدرانه دارد (دیل- جان لاک) و همچنین برخی اتفاقاتی که در مرده متحرک می‌افتد نیز بی‌شباهت به لاست نیست؛ بازشدن در مرکز سلامت به روی گروه که مشابه بازشدن دریچه به روی جان لاک در لاست است؛ یا شخصیت دکتر جنر در مرکز سلامت که در ناامیدی به سر می‌برد را می‌توان مشابه دزموند در لاست دانست؛ حتی از بین رفتن مرکز سلامت و دریچه نیز به هم شباهت دارند. هرچند که مرده متحرک از روی کامیک بوک ساخته شده و نمی‌توان گفت که این تاثیرات آگاهانه بوده است. داستان مرده متحرک به قدری جذابیت دارد که بتوان آن را یک سریال کاملا متفاوت دانست. سریالی که سوال اصلی‌اش این است: به راستی انسان‌ها تا کجا حاضرند برای زنده‌ماندن تلاش کنند و هزینه بدهند؟

درباره «مرده متحرک»: آخرش یه روزی هجرت در خونه رو می‌کوبه

در فصل اول سریال مرده متحرک با یک داستان بسیار سریع و پر از تعلیق روبرو هستیم؛ ولی در فصل دوم داستان کمی افت می‌کند و موضوع پیداکردن دختر کارول بیش از حد ادامه می‌یابد. شخصیتی مانند تی داگ در این فصل تقریبا هیچ کمکی به پیشرفت داستان نمی‌کند و به طور کلی نقش خاصی ندارد. از آن طرف یکی دو شخصیت از گروهی که در مزرعه بودند هم گویا هیچ نقشی نداشتند جز این که در قسمتی از داستان، طعمه زامبی‌ها شوند! که نمونه این شخصیت‌ها جیمی بود. اما دو اپیزود پایانی فصل دوم تکان‌دهنده و بسیار جذاب است و با آن پایان اسرارآمیز و زیبایش که تصویری از زندانی در دوردست دیده می‌شود، بدون شک بیننده را بیش از پیش برای دیدن فصل سوم مشتاق می‌کند؛ به ویژه با آن دیالوگ درخشان ریک در پایان فصل دوم که می‌گوید: This isn’t a democracy any more. دیگر دموکراسی در کار نیست.

بدون شک سرمایه‌گذاری اصلی سریال در دو فصل اول روی ریک، شین، داریل، دیل و گلن بوده است که اغلب اتفاقات سریال را پیش می‌برند و رقم می‌زنند. شخصیت‌هایی که در مجموع خوب پرداخته شده‌اند و برای مخاطب قابل‌قبول هستد. در کنار همه مزیت‌ها و نقاط قوت، باید گفت که تقریبا تمامی شخصیت‌های زن سریال مرده متحرک شخصیت‌پردازی و نمایش ضعیفی دارند؛ به ویژه لوری همسر ریک با بازی سارا وین کلیز که پیش از این او را در یک تجربه خوب در فرار از زندان دیده بودیم، اما در اینجا با شخصیتی روبرو هستیم که همواره طلبکار است و دردسرساز! شاید این به علت نوع ایفای نقش توسط بازیگر باشد یا این که در فیلمنامه خوب به این شخصیت پرداخته نشده است؛ اما به هر حال نتیجه تبدیل به شخصیتی شده که روی اعصاب بینندگان است! لوری همواره با حالت حق به جانب و طلبکار از بقیه انتظار انجام کار درست را دارد؛ در این میان خود خطاهای زیادی مرتکب شده اما ذره‌ای احساس پشیمانی در او دیده نمی‌شود؛ در چند اپیزود پایانی مرتب از کارل، فرزندش، غافل می‌شود و حتی زمانی که دارد از شین در اپیزودهای پایانی عذرخواهی می‌کند، باز هم حالت حق به جانب دارد! گویا تنها کارکرد این شخصیت این است که زمانی که ریک تصمیمی می‌گیرد، به سراغش برود و بگوید: «می‌دانم تصمیم درست را گرفته‌ای. غیر از این چاره‌ای نداشتی. اگر تو بگویی این تصمیم درست است، پس حتما همین‌طور است! تو دلایل خاص خودت را داری و …» این شخصیت با مخاطب ارتباطی برقرار نمی‌کند و یکی از ضعف‌های سریال است در صورتی که اگر جور دیگری نوشته و اجرا می‌شد، شاید یکی از شخصیت‌های محبوب سریال بود.

کارول نیز تکلیفش معلوم نیست. او چندان نقش زیادی در سریال ندارد و همواره در حالت نگرانی و اضطراب دیده می‌شود و چندان هم به کار گروه نمی‌آید! در مورد این شخصیت هم به نظر می‌آید شخصیت‌پردازی مناسبی صورت نگرفته باشد. اندریا، دیگر شخصیت زن گروه هم همان حالت طلبکار را دارد اما حداقل توانسته با پیچ و خم‌های داستانی که بر سر کشته‌شدن خواهرش، علاقه‌اش به تیراندازی و … به وجود آمد، با مخاطب ارتباط بیشتری برقرار کند. ضمن آن که این نقش بهتر هم بازی شده و بازیگرش از پس نقش برآمده است. دیگر شخصیت زن داستان یعنی مگی، شاید قابل‌قبول‌ترین شخصیت زن داستان باشد که در بستر داستان، باورپذیر رفتار می‌کند.

درباره «مرده متحرک»: آخرش یه روزی هجرت در خونه رو می‌کوبه

در دل داستان مرده متحرک شاهد تحولات و چرخش‌های جالبی هستیم. داریل به فردی مفید در گروه تبدیل شده و البته باید دید توهماتش که برادرش را می‌دید آیا تاثیری در فصل سوم روی رفتارش خواهد گذاشت یا نه. اندریا همان شخصیتی بود که می‌خواست در مرکز سلامت خود را بکشد اما اکنون با همه توانش برای زنده‌ماندن می‌جنگد. دیل که مهم‌ترین عنصر گروه برای حفظ شرافت و انسانیت بود، از دست رفته و معلوم نیست در نبود او، گروه چه تصمیماتی بگیرد.

ریک هم در پایان فصل دوم به نظر می‌رسد که تغییری در شخصیتش داشته باشد. ریک از روی فشاری که از بابت کشتن بهترین دوستش، از دست‌دادن دیل، از بین رفتن مزرعه و … تحمل می‌کند، مجبور است جور دیگری رفتار کند؛ شاید او نیز در فصل سوم روی دیگری از شخصیتش را نشان دهد. از طرف دیگر اندریا نیز از گروه جدا افتاده و با شخصیت جدیدی همراه خواهد شد. همه این‌ها باعث می‌شود که امیدوار باشیم فصل سوم هیجان‌انگیزی در راه باشد.

تا این لحظه ۱نظر ثبت شده
  1. یاسی:

    عاشق این سریالم با پدرم همیشه نگاهش می کنیم

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.