نوزادی که تنها دو روز سن داشت در منطقهای در خیابان نادری در کنار یک مجتمع تجاری از سوی والدینش رها شد
نوزادی که تنها دو روز سن داشت در منطقهای در خیابان نادری در کنار یک مجتمع تجاری از سوی والدینش رها شد. به گزارش مهر، صبح دیروز کسبه خیابان نادری با صحنهای تألم برانگیز مواجه شدند و ضجههای کودکی دو روزه در کنار پلههای یک مجتمع تجاری آه از نهاد همه عابران و اهالی و کسبه محل بلند کرد. این نوزاد در حالی که در قنداق بود در این نقطه رها شده بود. در کنار این نوزاد شیشه شیر، شیرو پوشاک درون یک کیسه قرار گرفته بود تا هر کس آن را ببرد حداقل برای امروز برای نگهداری از این طفل معصوم مشکلی نداشته باشد. یکی از کسبه در این خصوص گفت: خانم جوانی نیز با دیدن این بچه قصد بردن و نگهداری از آن را داشت که اهالی محل قبول نکردند و به کلانتری شماره ۱۳ زنگ زدند.
علی سراجی افزود: مأموران کلانتری نیز این بچه را بردند و به این زن گفتند دادگستری در خصوص این نوزاد میتواند تصمیم بگیرد و آنها در صورت ارائه مجوزهای لازم میتوانند این کودک را در اختیار این زن جوان قرار دهند. وی عنوان کرد: نمیتوانم والدین این کودک معصوم با چه نیتی و به چه دلیلی این نوزاد را رها کردند ولی امروز اشک بر چشمان خیلی از کسبه محل جاری شد.
—————————————–
راه و بی راه!
پول و ثروت پدر همسرم از پارو بالا می رفت و روزی که من داماد این خانواده شدم، همه اقوام و آشنایان با خوشحالی به من تبریک می گفتند و معتقد بودند که ازدواج موفقی داشته ام. اسم من تا مدت ها زبانزد پسرهای فامیل شده بود و همه آرزو می کردند همسر پولداری نصیبشان شود. پدر همسرم زندگی بسیار مرفهی را برایم آماده کرد و به ظاهر سر و سامان گرفتم. اما همسرم که مشکل روانی داشت تمام فکر و ذهنش درگیر آرایش ظاهری و الگوبرداری از فیلم های مبتذل و مستهجن بود. من از زندگی با این زن خیری ندیدم و مدتی، تنها با دلخوشی به پول و ثروت پدرش هر جور که بود رفتار و اخلاق گندش را تحمل کردم. او که روی اعصابم راه می رفت مرا نیز به سیگار معتاد کرد و برخوردهای تحقیرآمیزش باعث شد تا احساس حقارت در وجودم شکل بگیرد. مردجوان آهی کشید و افزود: روزی که فهمیدم همسرم به من خیانت می کند و با پسری جوان رابطه نامشروع دارد، دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و خودم را از شر این زندگی نکبت بار نجات دادم. البته من قبل از طلاق یک کتک مفصل نیز از پدر و برادرانش نوش جان کردم.چند ماه از این ماجرا گذشت و با این شکست سنگین در زندگی گوشه گیر و منزوی شده بودم. در آن شرایط نسبت به تمام زن ها احساس نفرت پیدا کردم و دیگر دوست نداشتم درباره ازدواج مجدد فکر کنم. اما یک سال بعد به پیشنهاد و اصرار مادرم با دختری که مادرش زنی آبرومند است و آن موقع کارهای خانه ما را انجام می داد، ازدواج کردم.در این لحظه اشک در چشمان مردجوان حلقه زد و او در حالی که لبخندی بر چهره داشت، افزود: شاید باور نکنید الان روزی هزاربار خدای خودم را به خاطر داشتن چنین فرشته مهربان، عفیف، قانع و با صبر و متانتی شکر می گویم. همسرم نمونه واقعی یک زن دوست داشتنی است که با نان حلال بزرگ شده و با ایمان قلبی و رفتارهای انسانی اش درس زندگی را به من آموخته است. فاطمه حتی مرا نیز نمازخوان کرده است و الگوی بسیار خوب و باارزشی برای خواهر جوانم است. مرد ۳۵ساله گفت: هم اکنون ۴ سال از ازدواج ما می گذرد و صاحب یک فرزند شده ایم که اسمش را امیرحسین گذاشته ایم. همسرم مثل کوهی محکم و استوار در کنارم ایستاده است و در خستگی ها و ناامیدی ها تکیه گاهم شده است. می خواهم از صمیم قلبم بگویم دوستش دارم و بدون فاطمه و امیرحسین زندگی برایم معنایی نخواهد داشت. من امروز به این جا آمده ام تا به جوان هایی که از ازدواج می ترسند، بگویم اگر انتخاب درست و صحیحی داشته باشید، لذت خوشبختی را حتی با داشتن زندگی ساده خواهید چشید و بزرگ ترین ثروت ما آدم ها قناعت و رضایت از زندگی است. خراسان
—————————————–
نجات دختر جوان از دست خواستگار قبلی دوستش
دختر جوان که در دام خواستگار قبلی دوستش گرفتار شده بود، در جریان تعقیب و گریز پلیسی نجات یافت.
ساعت ۹ شب دهم اسفند سال گذشته مأموران پلیس هنگام گشتزنی در برابر بیمارستان بهارلو به یک پراید سفید که در خیابان یکطرفه خلاف جهت در حال حرکت بود مشکوک شده و به سرنشینان آن که یک زن و مرد بودند، دستور ایست دادند. راننده خودرو با دیدن گشت پلیس سرعتش را زیاد کرد. پلیس خیلی زود راننده مضطرب پراید را مجبور به توقف کرد و وی که در یکی از خیابانهای اطراف میدان راهآهن در ترافیک سنگین گرفتار شده بود به ناچار تسلیم شد.
همزمان دختر ۱۹ سالهای از خودرو پیاده شد و با داد و فریاد پرده از یک گروگانگیری برداشت و به مأموران که تعجب کرده بودند، گفت: راننده پراید با تهدید چاقو وی را ربوده است. امیر ۲۳ ساله در همان صحنه دستگیر شد و مأموران به تجسسهای ویژهای دست زدند. دختر جوان در حالی که آشفته و پریشان بود به پلیس گفت: دقایقی پیش در برابر بیمارستان بهارلو منتظر تاکسی بودم تا به خانه برگردم که این پسر با بوق زدنهای پیدرپی برایم ایجاد مزاحمت کرد. ابتدا برای دقایقی وارد مغازهای که در آن حوالی بود شدم. لحظاتی بعد وقتی وارد پیادهرو خیابان یکطرفه شدم دیدم که باز هم این جوان به دنبالم آمد و از خودرو پیاده شد و ناگهان با تهدید چاقو مرا به زور سوار خودرویش کرد. وقتی از او خواستم که مرا رها کند، گفت باید در برابر خواستههای وی سکوت کنم که در همین هنگام گشت پلیس از راه رسید و مرا نجات داد. پسر شرور وقتی دید که دستش برای کارآگاهان پلیس رو شده است به ناچار لب به اعتراف باز کرد. جوان گروگانگیر در شعبه سوم بازپرسی دادسرای ناحیه ۱۱ به بازپرس زکیپور گفت: حدود دو سال پیش با دختر جوانی به نام سپیده دوست شدم. بعد از مدتی بین ما به هم خورد و با دختر یکی از بستگانم ازدواج کردم. زمانی که سپیده متوجه شد من با دختر دیگری ازدواج کردهام از طریق تماس تلفنی برایم ایجاد مزاحمت میکرد بهطوری که زندگی مشترکمان در آستانه فروپاشی قرار گرفت. از آنجا که ترانه دوست صمیمی سپیده است، وی را سوار خودرویم کردم تا نشانی سپیده را از وی بگیرم و از وی بخواهم از زندگی من بیرون برود که گشت پلیس سر رسید و من از ترس با سرعت زیاد پا به فرار گذاشتم. اکنون نیز بشدت از عملکرد خود پشیمان هستم و تقاضای عفو و بخشش دارم. بنابه این گزارش؛ این پسر جوان که باور نمیکرد اتهام سنگین آدمربایی را یدک خواهد کشید با قرار وثیقه روانه زندان شد و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
سایت خبری تحلیلی همصدا