روحانی به مرز انعطاف در نیویورک رسید؟/این قهرمانان مظلوم و بی ادعا

سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و …را میتوانید در این قسمت بخوانید.


در ابتدا مطلبی را از محمد ایمانی با عنوان«روحانی به مرز انعطاف در نیویورک رسید؟»میخوانید که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رسید:

ماجرای سفر و مذاکرات ۱۰ روزه نیویورک، ظرفیت فکری ملت ما را بالا برد و از این جهت باید از رئیس جمهور و وزیر امور خارجه تشکر کرد که ولو با خطر کردن بر سر آبروی خود و نزدیک شدن به خطوط قرمز، ظریف‌ترین تست‌ها را نسبت به اراده غرب موجب شدند. از این جهت نیویورک و اتفاقات آن به مثابه یک لابراتوار برای ملت و دولت ایران بود. اینکه رئیس‌جمهور محترم -به خطا- حاضر به ملاقات با بی‌سروپایی چون دیوید کامرون شود و او چند ساعت بعد دوباره خباثت انگلیسی خود را در مجمع عمومی سازمان ملل بیرون بریزد، تجربه پرهزینه و در عین حال ارزشمندی است که می‌توانست اتفاق نیفتد اما اکنون که این هزینه را پرداخته‌ایم، دست‌کم نباید از درس‌ها و عبرت‌های آن بی‌بهره بمانیم. این دیدار دقیق‌ترین شبیه‌سازی دیدار با باراک اوباما بود که آقای روحانی را مدام به آن وسوسه می‌کردند.«کامرون بدل از اوباما» واقعیتی بود که طیف خاص از نشریات وطنی خو‌ش‌گمان به غرب درباره آن پیشاپیش نوشته و افزوده بودند این دیدار با چراغ سبز و هماهنگی آمریکا صورت می‌گیرد. در حالی که این مطبوعات تیترهای اول خود را برای کامرون چراغان کرده و نوشته بودند «بهار رابطه تهران- لندن… طلسم بزرگ شکست… پاره‌ای از تاریخ ساخته شد… دیدار تاریخی در نیویورک… تحول تاریخی در دیپلماسی… رئیس جمهور ایران و نخست‌وزیر انگلیس پس از ۳۵ سال دست یکدیگر را فشردند و… پایان ۳۵ سال رابطه سرد»، سگ زنجیری آمریکا با بی‌چشم‌ورویی و عدم رعایت آداب آشتی‌کنان(!) زبان به اهانت گشود. به نحوی که آقای روحانی این بار برخلاف سال گذشته فرصت نکرد مصاحبه کند و مثلاً بگوید من آقای کامرون را مؤدب یافتم؛ هر چند که اوباما نیز سال گذشته یکی دو روز بعد از مکالمه تلفنی با آقای روحانی و شنیدن آن عبارت معروف که «من آقای اوباما را مؤدب و با هوش یافتم» با گستاخی تمام گفت همه گزینه‌ها از جمله گزینه نظامی درباره ایران روی میز است. اوباما پس از آن نیز چند بار با صدای بلند گفت «ساختار اصلی تحریم‌ها سر جای خود باقی می‌ماند»، «ما به ایران اعتماد نمی‌کنیم بلکه ایران باید اعتماد ما را جلب کند» و «آمریکا با اسرائیل درباره عقب راندن برنامه هسته ایران کاملاً هماهنگ است».

اتفاق دیگری هم در نیویورک رخ داد. هفتمین دور از مذاکرات هسته‌ای یک سال اخیر به مدت ۱۰ روز در نیویورک برگزار شد اما هنگامی که همه منتظر نشست وزرای خارجه بودند، اعلام شد به خاطر عدم پیشرفت مذاکرات، نشست وزیران خارجه لغو شده است. دو بار ملاقات آقای ظریف با کری -در حضور شخص ثالث یعنی خانم اشتون- نتوانست گره از مذاکرات بگشاید. رئیس‌جمهور محترم در آخرین روز اقامت خود ضمن دو اظهارنظر از این بن‌بست راز‌گشایی کرد و بی‌دلیل نبود روزنامه نیویورک تایمز که به دموکرات‌ها نزدیک است، همان روز شنبه نوشت «روحیه و لحن رئیس جمهور ایران در اجلاس امسال سازمان ملل کاملاً متفاوت از روحیه و لحن امیدبخش وی در سال گذشته بود. لحن او عاری از خوش‌بینی و اطمینان خاطری بود که وی سال پیش در روزهای آغازین ریاست جمهوری خود از همین تریبون ابراز کرد. روحانی سال گذشته از لزوم پیشرفت مذاکرات و رسیدن به توافق، بر پا شدن عصر جدید از پیشرفت در تعامل با غرب و لغو تحریم‌ها سخن می‌گفت اما این بار در کنفرانس مطبوعاتی با لحنی ناامیدکننده از عدم پیشرفت در مذاکرات هسته‌ای اظهار نارضایتی کرد». ما در مذاکرات  محرمانه نبوده‌ایم اما می‌توان حدس زد در مذاکرات چه گذشته که روحانی در کنفرانس مطبوعاتی گفت «ایران تعدیل‌های ممکن را انجام داده و اکنون این طرف مقابل است که باید نسبت به خواسته‌های خود تجدید نظر کند».

او همچنین در پاسخ خبرنگار سی‌ان‌ان که از انعطاف و نرمش می‌پرسید، اعلام کرد «انعطاف مرز دارد، وقتی به مرز برسیم، شاید انعطاف دیگر به معنای انعطاف نباشد بلکه به معنای زیرپا گذاشتن حقوق مردم تلقی شود. ایران تا جایی که لازم بود و حتی شاید انتظارش را نداشتند در مذاکرات نرمش به خرج داده اما در عین حال اگر احساس کند طرف مقابل به دنبال زیاده‌خواهی است یا توافق را سخت و بر سر راه آن مشکل ایجاد می‌کند، گزینه‌های متنوعی در اختیار خواهد داشت.»حق با روحانی است. مذاکراتی را که وزیر خارجه با هدایت وی آغاز کرد به توافقی در ژنو منجر شد که دیوید آلبرایت درباره آن گفت «تعهدات ایران از جمله در زمینه تعلیق غنی‌سازی ۲۰ درصد و عدم نصب سانتریفیوژ جدید، خیلی‌ها را حیرت زده کرده است» و خاویر سولانا اضافه کرد «ایران به شکلی باورنکردنی در ژنو سخاوتمندانه رفتار کرد، از جمله امروز دیگر غنی‌سازی بیش از ۵ درصد در ایران وجود ندارد این دستاورد بزرگی است». حتی چند هفته قبل از توافق ژنو ایران بدون دریافت امتیاز متقابل برخی تعلیق‌ها را شروع کرده و توسعه برخی فعالیت‌ها از جمله در زمینه سانتریفیوژهای پیشرفته را متوقف کرده بود اما نتیجه چه بود؟

جان‌کری بلافاصله پس از اعلام توافق ژنو گفت «ما هیچ صحبتی درباره برچیده شدن ساختار تحریم‌ها نکردیم و این مسیر را به سوی برچیدن کامل برنامه هسته‌ای ایران ادامه می‌دهیم. ما غنی‌سازی ایران را به رسمیت نشناخته‌ایم» و سامانتا پاور نماینده آمریکا در سازمان ملل همان ایام اعلام کرد «ما برای تعامل با ایران وارد مذاکره نشده‌ایم بلکه تلاش می‌کنیم برنامه هسته‌ای ایران را مهار کنیم».یک سال پیش برخی سیاسیون- از آقایان هاشمی و روحانی تا وزیر خارجه فعلی و اسبق و…- این تصور را داشتند که مذاکره و توافق با آمریکا شدنی است و این، دولت یا تیم مذاکره کننده قبلی بوده‌اند که نتوانسته‌اند پرونده هسته‌ای را به سرانجام برسانند. آنها البته فراموش کرده بودند که قبل از آقای جلیلی، آقای لاریجانی و قبل از آقای لاریجانی، خود آقای روحانی در مذاکرات حضور داشته و انواع روش‌ها و ادبیات را به کار بسته‌اند اما این طرف آمریکایی است که بنای ناسازگاری و زیاده‌خواهی گذاشته است. آقای هاشمی در بحبوحه بحث‌های سال گذشته به فایننشال تایمز گفته بود «مذاکره با آمریکا یک تابو بود و این تابو آسان نمی‌شکست و بدون آمریکا هم نمی‌شد مذاکرات پیش برود که در دولت یازدهم این کار انجام شد. فکر می‌کنم با این محاسبات عقلانی و سیاسی که مخصوصاً دولت اوباما نشان داده، توافق دایم دور از انتظار نیست. اوباما دنبال توافق است». او قبل از سفر هیئت ایرانی به نیویورک نیز گفت «اگر منطق داریم نباید از مذاکره بترسیم». آنچه این وسط مغفول ماند، ماهیت تغییر ناپذیر شیطان بزرگ و معارضه مبنایی آن با منطق است. مشکل اصلی همین است که آمریکا حرف حساب سرش نمی‌شود و از موضع استکبار، بی‌صداقتی و بدعهدی و طلبکاری رفتار می‌کند.

فراموش نباید کرد اگر مذاکره برای مذاکره اولویت داشته و شکستن تابوی مذاکره با شیاطین بزرگ و کوچک عالم واجد کمترین ارزش باشد، در این صورت بسیاری از منادیان نرمش و مذاکره حتی به گردپای مرحوم عرفات هم نمی‌رسند. یاسر عرفات آن قدر در پایتخت‌های عربی و آمریکایی و اروپایی با سودای موهوم آشتی و صلح مذاکره کرد که اکنون فقط از تصاویر این مذاکرات می‌توان چند جلد کتاب قطور چاپ کرد. اما آیا در ازای صدها مذاکره از این دست یک متر از خاک فلسطین اشغالی باز پس داده شد و ذره‌ای تهدید از سر فلسطینیان برداشته شد؟ آخرین نطق محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در مجمع عمومی سازمان ملل به غایت عبرت‌آموز است. آنجا که می‌گوید «روند صلح و مذاکرات اسلو که از ۲ دهه قبل آغاز شد، مرده است. بازگشت به گردباد مذاکرات بی‌نتیجه‌ای که از پاسخ دادن به اصلی‌ترین نیازها نیز عاجزند، امکانپذیر نیست». خدا کند هیچ وقت یاسر عرفات و محمود عباس، سیمای چند ماه و چند سال بعد برخی سیاسیون ما نباشند.

البته که باید میان آنها و برخی مطبوعات مأموریت‌دار برای وارونه‌نمایی واقعیت‌ها تفاوت گذاشت؛ اما این هم واقعیتی است که ابراز نیاز و ذوق‌زدگی برخی از همین سیاسیون، دولت محترم و وزارت خارجه را در برابر آمریکا و غرب، به حریف کتف بسته و فاقد قدرت مانور تبدیل کرد.این طیف با فهم غلط دست دولت را گرفتند، مشت او را گشودند، به طرف آمریکا دراز کردند و با صدای بلند گفتند «باید تابوی مذاکره را شکست، بدون مذاکره و رابطه با ابرقدرتی مثل آمریکا نمی‌توان سر کرد و کاری از پیش برد». پاسخ شیطان بزرگ و شیطانک انگلیسی دنباله‌روی آن جز توهین و تحقیر چه می‌توانست باشد؟!تب تند نیویورک زود به عرق نشست. هیجان چند روزه به سرعت فروکش کرد تا آنجا که دیروز یکی از همان مطبوعات زرد ذوق‌زده به جای «فتح‌الفتوح نیویورک»، «خداحافظ نیویورک فانتزی» را تیتر کرده است؛ خداحافظ نیویورک خیالی! آنها البته چنان که در یک سال اخیر نشان داده‌اند دست از عملیات فریب، سرگرم‌سازی، و بزک سیمای سیاست غدار آمریکا نمی‌کشند. اگر طیف بی‌خبر این رسانه‌ها را استثنا کنیم، طیف شناخته شده جریان مذکور به انسان معتادی می‌مانند که اعتیاد تنها هویت آنهاست و به خاطر آن حاضرند حتی ناموس و خانواده و فرش زیرپای آنان را بفروشند و برای چند ساعتی خماری خود را به نشئگی برگزار کنند.

بالا رفتن ظرفیت فکری ملت ایران و آشکارتر شدن هویت جریان معتاد به بزک غرب، بزرگ‌ترین دستاورد تکاپوی پرفراز و نشیب یک سال اخیر و به ویژه سفر نیویورک است. ۱۱ ماه پیش مقتدای حکیم و دلسوز انقلاب با نگاهی ژرف، افق امروز را این گونه دیدند و تصویر کردند: «ما به اذن‌الله ضرری نمی‌کنیم… یک تجربه در اختیار ملت ایران است. این تجربه ظرفیت فکری ملت ما را بالا خواهد برد؛ مثل تجربه‌ای که در سال ۸۲ و ۸۳ در زمینه تعلیق غنی‌سازی انجام گرفت … خب ما ۲ سال عقب افتادیم لکن به نفع ما تمام شد. چرا؟ چون فهمیدیم که با تعلیق غنی‌سازی امید همکاری از طرف شرکای غربی مطلقاً وجود ندارد. اگر ما آن تعلیق اختیاری را – که البته به نحوی تحمیل شده بود، لکن ما قبول کردیم، مسئولین مان قبول کردند- آن روز قبول نکرده بودیم، ممکن بود کسانی بگویند خب یک ذره شما عقب‌نشینی می‌کردید، همه مشکلات حل می‌شد… از مذاکراتی هم که امروز در جریان است ما ضرری نخواهیم کرد. البته بنده همچنان که گفتم خوش‌بین نیستم… لکن تجربه‌ای است و پشتوانه تجربی ملت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد؛ ایرادی ندارد اما لازم است ملت بیدار باشد.

ما از مسئولین خودمان که دارند در جبهه دیپلماسی فعالیت می‌کنند کار می‌کنند قرص و محکم حمایت می‌کنیم اما ملت باید بیدار باشند، بداند چه اتفاقی دارد می‌افتد، بعضی از تبلیغاتچی‌های مواجب‌بگیر دشمن و برخی از تبلیغاتچی‌های بی‌مزد و مواجب از روی ساده‌لوحی نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند… ]مذاکرات[ یک تجربه‌ای است… اما اگر نتیجه نگرفتند معنایش این باشد که برای حل مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد. این توصیه قبلی خودمان را باز هم تکرار می‌کنیم؛ به دشمنی که لبخند می‌زند، اعتماد نکنید».جلوی ضرر خوش‌گمانی به دشمن بد ذات و بدعهد را از هر جا که بگیریم، سود کرده‌ایم. دولت محترم که با گارد باز و دست کاملاً رو – با خوش‌گمانی نامنطبق با واقعیات- به استقبال اعتمادسازی یکطرفه با غرب رفت، ناچار است برای تعدیل این روند گارد و ادبیات خود را تغییر داده و به نقطه توازن برساند. آمریکا و غرب به اعتبار مواضع نسنجیده سال گذشته برخی سیاسیون و مطبوعات سیاسی زرد، به این توهم غلط رسیدند که دولت محترم هیچ خط قرمزی ندارد و حاضر است به خاطر توافق از تمام خط قرمزها کوتاه بیاید. این توهم را باید زدود و برای این کار هیچ کس از رئیس جمهور محترم و وزیر محترم امور خارجه سزاوارتر نیست، در غیر این صورت هزینه بزرگ را خود دولت پرداخت خواهد کرد.

مهدی محمدی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«حاشیه‌ای بر درد دل انتخاباتی وزیر خارجه»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

درک اینکه دولت آقای روحانی برای نهایی کردن یک توافق هسته‌ای با غرب بی‌نهایت مشتاق باشد اصلا دشوار نیست. سیاست خارجی دولت آقای روحانی بر دکترینی استوار شده که اگر توافق نهایی شکل نگیرد، هم خود بی‌اعتبار می‌شود و هم بسیاری دیگر از رؤیاهای غربگرایان را در ایران به سقوط خواهد کشاند. دکترین سیاست خارجی دولت از روز نخست این بوده که منشأ بسیاری از مشکلات کشور ناتوانی گذشتگان از درست سخن گفتن با جهان بوده است. دولت روحانی بویژه محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه او همواره اصرار داشته‌اند اگر زبان جهان را بدانید و با آن با ادبیاتی درست و محترمانه سخن بگویید، گره بسیاری از مشکلات در دم گشوده خواهد شد. به تعبیر ویتگنشتاینی‌ها، زبان جدید، جهانی جدید را از پی خود خواهد آورد.منتقدان البته می‌دانستند که داستان به عوض کردن واژگان و تغییر ادبیات محدود نخواهد ماند و بزودی سر از جاهای دیگری درخواهد آورد. دیری نپایید که محترمانه سخن گفتن جای خود را به پذیرش راهبرد اعتمادسازی داد که در اصل چیزی نیست جز اینکه ابتدای راه ابزارهای قدرت و اهرم‌های اصلی چانه‌زنی‌تان را از شما بگیرند و در ادامه مسیر دائما امتیازهای بیشتر بخواهند. پس از آن، استراتژی «سخن گفتن به زبان جهان» تبدیل شد به؛ به رسمیت شناختن تمام نگرانی‌های غرب درباره ایران و بدتر از آن، پذیرفتن اینکه این نگرانی‌ها باید از همان راهی رفع شود که غربی‌ها می‌خواهند. در نهایت، سخنگویان خوب ما در مواجهه با جهان (که جهان را هم خلاصه در غرب می‌دیدند) تلویحا پذیرفتند ایران تا اطلاع ثانوی یک استثناست، حقوقی کمتر از دیگران دارد و تکالیفش بیش از دیگران است و این اصلاح‌شدنی نیست الا اینکه پیمودن یک مسیر حدودا یک دهه‌ای اعتمادسازی را بپذیرد.

تا اینجا یک نتیجه‌گیری ساده به دست می‌آید: وقتی ما با غربی‌ها خوب حرف می‌زنیم، آنها متقابلا دلیلی نمی‌بینند که با ما همین کار را بکنند، وقتی ما نگرانی‌های آنها را به رسمیت می‌شناسیم، آنها بر فهرست نگرانی‌های خود می‌افزایند و وقتی ما دوستی می‌ورزیم، آمریکایی‌ها به این نتیجه می‌رسند که دشمنی کردن کاری درست و بموقع بوده است.اکنون اما بویژه از سفر نیویورک به این سو، کار از درست حرف زدن و درست عمل کردن بسیار فراتر رفته و به درددل کردن کشیده است!سخنان حیرت‌انگیز آقای محمدجواد ظریف در روز ۲۶ شهریور در جمع اعضای شورای روابط خارجی آمریکا را چیزی جز درددل انتخاباتی با دوستان آمریکایی نمی‌توان نامید.ظریف در این سخنان– که شبیه به آن را پیش‌تر هم گفته بود- در پاسخ به هاله اسفندیاری می‌گوید اگر غربی‌ها قدر فرصت ایجاد‌شده را ندانند و با دولت آقای روحانی توافق نکنند، مردم ۱۶ ماه بعد در انتخابات مجلس پاسخ آنها را با رای دادن به جریانات غرب‌ستیز خواهند داد. وی برای اینکه مخاطبانش دقیقا متوجه عمق مساله شوند یادآوری می‌کند بار گذشته که در سال‌های ۸۳ و ۸۴ غربی‌ها فرصت توافق با ایران را از دست دادند، رئیس‌جمهوری در ایران بر سر کار آمد و ۸ سال شیرین دولت را در دست داشت که کسی مانند وی را بازنشسته کرد!

سخنرانی آقای ظریف در جمع اعضای شورای روابط خارجی آمریکا بویژه فقره اخیرالذکر آن، یعنی جایی را که وی برای بقا در صحنه سیاست داخلی ایران دست به دامن آمریکایی‌ها می‌شود، باید احتمالا به عنوان جدیدترین مدل «درست حرف زدن» با غربی‌ها در تاریخ ثبت کنیم.بعید می‌دانم کسی در دولت آقای روحانی می‌توانست صریح‌تر از این، پس داستان را برملا کند و راز مگویی را که اصلاح‌طلبان تلاش می‌کنند آن را در پستوها در گوش یکدیگر زمزمه کنند، اینچنین بر فراز بام فریاد بزند. البته این را هم بعید می‌دانم که آقای دکتر روحانی– که در سفر نیویورک نشان داد امانتدار خوبی برای ارزش‌های انقلاب اسلامی است- چندان موافقتی با این مدل گشودن سفره دل برای اجنبی داشته باشد.یکی از انتقادات مبنایی اصولگرایان به جریان اصلاح‌طلب همواره این بوده است که این جریان

– همچون اسلاف دیگرش در طول تاریخ یک سده اخیر- همواره تلاش می‌کند خود را به نیروی مطلوب غرب در ایران تبدیل کند و سر بزنگاه به جای آنکه به سرمایه اجتماعی خویش امید ببندد، چشم به بیرون مرزها می‌دوزد و پیروزی و ماندگاری را از آنها طلب می‌کند.شاید به همین سبب است که این جریان، حتی وقتی در انتخاباتی مانند انتخابات سال ۸۸، یک سرمایه اجتماعی عظیم به کف می‌آورد، باز هم به جای آنکه این سرمایه را در سبد نظام و انقلاب بگذارد، آن را دودستی به غربیان هبه می‌کند تا ببینند چه‌سان می‌توانند از آن ابزاری برای توطئه و آشوب بسازند.سخنان محمدجواد ظریف– که بیشتر خود را یک دوم خردادی می‌داند تا یک اعتدالگرا- در واقع دارای دو پیام اصلی است؛ نخست او می‌خواهد به آمریکا بگوید یگانه نیروهایی که درست سخن گفتن با آمریکا را بلدند همین‌هایی هستند که اکنون بر سر کارند لذا غرب نباید از انجام وظیفه تاریخی خود در ماندگار کردن آنها قصور کند.

و دوم، ظریف به صراحت اعتراف می‌کند این جریان برای ماندگار شدن در محیط سیاست داخلی کشور به کمک و اعانت و دستگیری غرب نیاز دارد و بدون آن، یعنی اگر قرار باشد صرفا به ظرفیت‌های داخلی خود اکتفا کند، بی‌تردید میدان را به حریفان واگذار خواهد کرد. هر دو اعتراف را باید به عنوان بخشی به یادماندنی از کارنامه جریان غربگرا در ایران ثبت کرد.چه توافق نهایی انجام شود و چه نشود، این موضوع از یاد نخواهد رفت که چگونه کسانی وقتی خلوتی با دوستان آمریکایی خود پیدا کردند، نتوانستند در مقابل وسوسه «شیرین کردن خود» مقاومت کنند.منتها ظریف یک نکته را خوب گفته است؛ بله! در ایران، مردمی هستند که در موقع درست، در گرفتن تصمیم درست خطا نمی‌کنند.

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«ادله حقوقی حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه»در ستون یادداشت خود به قلم دکتر عباسعلی کدخدایی به چاپ رساند:

وزیر خارجه امارات متحده عربی روز شنبه در سخنرانی خود در شصت و نهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نسبت به برافراشتن پرچم کشورمان در جزایر سه گانه تنب بزرگ،تنب کوچک و ابوموسی اعتراض و درخواست کرد که اختلاف فیمابین در دیوان دادگستری بین‌المللی حل و فصل شود! پاسخ منطقی، مستدل و شفاف و مطابق حقوق بین‌الملل به این ادعای واهی و تکراری اماراتی‌ها محور یادداشت حاضر است.  در ابتدا اشاره به سیاست اصولی جمهوری اسلامی ضروری است. ایران همواره، اعلام کرده که نسبت به سرزمین‌های دیگر هیچ‌گاه اقدام نامشروع نخواهد داشت و همچنین اجازه نخواهد داد که دیگران در قبال ایران اقدامات خلاف قوانین داشته باشند. مرزهای ایران مرزهای رسمی و قانونی هستند که حتی قبل از انقلاب اسلامی هم به رسمیت شناخته شده‌اند و جمهوری اسلامی همواره در داخل قلمرو خود حاکمیت خود را اعمال کرده است. در اینجا اشاره‌ای تاریخی به موضوع جزایر سه گانه و ادله حقوقی حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه می‌تواند به شفاف‌تر شدن بحث کمک کند.پس از اشغال جزایر توسط انگلستان، این کشور تلاش کرد که با نفی مالکیت تاریخی ایران بر جزایر، حاکمیت خود بر جزایر را اثبات نماید اما واقعیت آن است که در حقوق بین‌الملل عنوان می‌شود که اگر کشوری بر سرزمینی سلطه پیدا کرد، با این شرط که آن سلطه بدون چالش و اعتراض باشد، در آن صورت، آن دولت می‌تواند مدعی حاکمیت بر آن سرزمین باشد؛ چرا که اعتراض یک کشور و وجود مدعی دیگر مانع حاکمیت می‌شود. بر این مبنا، درباره‌ جزایر باید گفت که دولت ایران از همان آغاز اشغال، به این امر اعتراض نمود؛ امری که بارها و بارها با یادداشت‌های دیپلماتیک و اقدامات عملی از دوران مظفرالدین‌شاه قاجار تکرار شده است و در تمامی آنان، ایران بر حق حاکمیت تاریخی خود تأکید کرده است.

 بنابراین طبق حقوق بین‌الملل، تصرف جزایر توسط انگلستان، عملی تجاوزکارانه تلقی می‌شود که نمی‌توانست برای این کشور درباره‌ جزایر حق حاکمیت ایجاد کند، چه برسد به اینکه بخواهد این جزایر را متعلق به شیخ‌نشین‌ها معرفی کند. نقشه‌های تاریخی و بین‌المللی متعددی بر این امر شهادت می‌دهند که تا ابتدای قرن بیستم، حق حاکمیت ایران بر جزایر قطعی قلمداد می‌شده است. در این باره ۱۲ نقشه وجود دارد که بسیاری از آن‌ها رنگی و از سوی وزارت جنگ و دریاداری بریتانیا، چاپ و منتشر شده است و در تمامی آن‌ها، جزایر تنب و ابوموسی به رنگ نقشه‌ ایران مشخص شده است. حدود ۱۲ گزارش رسمی نیز وجود دارد که توسط وزارت دریاداری، وزارت جنگ، کمپانی هندشرقی و نمایندگان سیاسی انگلستان در خلیج فارس تهیه و تنظیم شده است و برای وزارت خارجه بریتانیا در لندن ارسال شده است.

 یکی از نکات مشترکی که در همه‌ این گزارش‌ها وجود دارد این است که همه‌ آن‌ها از جزایر ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ به عنوان جزایر تحت حاکمیت ایران یاد می‌کنند. لذا این کشور اساساً تا ابتدای قرن بیستم جزایر را متعلق به ایران می‌دانست و پس از اشغال، موضع خود را تغییر داد. در ۱۹۷۱میلادی و یک روز قبل از خروج نیروهای بریتانیا از خلیج فارس، نظامیان ایران، با توافق انگلستان، وارد جزایر تنب کوچک و بزرگ شدند وچون انگلستان به مالکیت و حاکمیت ایران بر جزایر تنب اذعان داشت، نیازی به تدوین هیچ‌گونه موافقت‌نامه‌ای نمی‌دید. سخنان نماینده‌ انگلستان در جلسه‌ شورای امنیت، یکی از مهم‌ترین سندهای حقوق ایران در رابطه با جزایر است.

حتی خود کشور امارات نیز در سال‌های ابتدایی تأسیس خود، طبق یادداشت تفاهم ۱۹۷۱، بدون هیچ گونه اعتراضی حضور ایران در جزایر را به رسمیت شناخت. لیکن مواضع این کشور به ویژه پس از آغاز بحران جزایر در سال ۱۹۹۲، به این سو متمایل شده است که ایران را اشغال‌کننده‌ جزایر قلمداد کند! لذا هرگونه اظهار نظری در خصوص مرزهای قانونی جمهوری اسلامی فاقد وجاهت قانونی است و ایران بر اساس اسناد قانونی داخلی و بین‌المللی نسبت به حفاظت و دفاع از تمامیت سرزمینی و ارضی خود مصمم و استوار است. البته گاهی اوقات برخی از همسایگان ایران با تحریک بیگانگان، اظهارنظرهای فاقد پشتوانه حقوقی و قانونی می‌کنند که به سود آنها و سایر کشورهای منطقه نیست. سران کشورهای همسایه باید با همکاری با جمهوری اسلامی ایران و پذیرش نقش حیاتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه در جهت حفظ صلح و آرامش در منطقه کوشا باشند و اجازه ندهند که با اینگونه اظهارات در منطقه به عنوان عاملین و مزدوران بیگانگان در منطقه در انظار ملت‌های منطقه جلوه کنند.آنچه که برای ایران مهم است اجرای قانون اساسی است.

یکی از مهم‌ترین بندهای قانون اساسی جمهوری اسلامی حفظ و حراست و پاسداری از تمامیت ارضی ایران است. وظیفه‌ای که برعهده دولت گذاشته است و در این راه نباید هیچ‌گاه شک و تردیدی وجود داشته باشد. دیگران اگر نکته و ابهامی دارند می‌توانند طی مذاکره و گفت وگو با ایران آن را حل نمایند. در خصوص جزایر سه گانه ایرانی باید گفت به دلیل وجود اسناد غیرقابل انکار و همچنین مستندات شناخته شده بین‌المللی این جزایر متعلق به جمهوری اسلامی ایران بوده و خواهد بود. لذا پیشنهاد می‌شود مقامات اماراتی به جای بیان ادعاهای واهی و کذب، تمام همّ و غم خود را متوجه دشمنی علیه دشمن متجاوز صهیونیستی کنند. دشمنی که تهدید آن متوجه همه کشورهای منطقه است.

 البته در ادامه اظهارات خلاف واقع مقامات اماراتی، وزیر خارجه این کشور عربی، اظهار داشته که اختلاف فیمابین در دیوان دادگستری بین‌المللی حل و فصل شود. نکته اول اینکه ایران با امارات در مورد جزایر سه گانه اختلافی ندارد. زیرا این جزایر را جزئی از سرزمین خود می‌داند. در حالی که این امارات بوده که همواره ادعاهای واهی علیه ایران در این خصوص مطرح کرده است. به این معنا این امارات است که با ایران اختلاف دارد. نکته دوم اینکه اصولا هیچ مرجع بین‌المللی که بتواند به طور یکجانبه موضوعی را رسیدگی کند وجود ندارد. زیرا اساس رسیدگی موضوعات ادعایی و مورد اختلاف میان بازیگران بین‌المللی توافق طرفین برای ارجاع آن به نهادهای حقوقی رسیدگی کننده بین‌المللی است. در واقع بدون نظر و موافقت ایران اساسا هیچ دادگاه و مرجع حقوقی بین‌المللی صلاحیت رسیدگی به موضوع جزایر سه گانه ایرانی را ندارد. باید این نکته را خاطر نشان کرد که تلاش‌های مقامات امارات برای کشاندن این قضیه به مجامع بین‌المللی، فضاسازی رسانه‌ای و نیز تلاش برای مستندسازی وارونه، نشان‌دهنده‌ این است که در صورت در پیش نگرفتن راهکارهای جدی برای حل‌وفصل دیپلماتیک این اختلاف، همواره این موضوع می‌تواند مشکلاتی در منطقه‌ پدید آورد. در مقابل باید گفت ایران همواره از موضع حسن نیت با این موضوع برخورد کرده است. ایران به امارات پیشنهاد مذاکره داده و جلساتی را با آنها برای بررسی اسنادی که در این خصوص وجود دارد برگزار کرده است. اما متأسفانه طرف مقابل نمی خواهد به پذیرش حقوق قانونی جمهوری اسلامی ایران تن در دهد. لذا ایران باید همچنان با پا‌فشاری بر حقوق حقه‌اش از تمامیت سرزمین‌اش دفاع کند.محمد کاظم انبارلویی در بخش سرمقاله روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان «فضولی های نخست‌وزیر انگلیس!» آورده است که به شرح زیر می باشد:

دیوید کامرون نخست‌وزیر انگلیس در نطق خود در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل گفته بود: “ایران باید رفتارش را نسبت به مردم خود تغییر دهد.” این موضع نوعی فضولی در امور داخلی ایران است. طبق کنوانسیون‌های جهانی هیچ دولتی حق دخالت در امور داخلی کشور دیگر را ندارد. این موضع در واقع یک نوع اهانت به ملت ایران است چرا که آقای کامرون را در مسند وکیل و وصی ملت ایران قرار می‌دهد و هرگز ملت ایران چنین وکالتی را به او نداده است. این موضع دریچه ورود انگلیسی‌ها به مناسبات ملت ما با حکومت و حکومت ما با مردم است و چگونه است که یک دولت استعماری با هزاران کیلومتر فاصله از ایران به خود اجازه می‌‌دهد آن هم در هزاره سوم میلادی چنین گستاخانه و مداخله‌جویانه در امور ایران دخالت کند؟

ایران یک کشور با قدمت هفت هزار سال تمدن است. آن زمان که در صفحه جغرافیایی جهان دولتی به نام انگلیس وجود نداشت در ایران یک دولت با تمدنی انسانی مستقر بود و ملت ایران یکی از اقطاب قدرت در جهان آن روزگاران بود.

انگلیسی‌ها طی ۲۰۰ سال گذشته بنا را بر دخالت در امور ایران به منظور استعمار ملت ایران گذاشته‌اند و طی ۱۰۰ سال گذشته فجایع عظیمی در ایران و منطقه و حتی جهان از خود به جای گذاشته‌اند که واقعا ننگ تاریخ بشر است. ایران امروز یک ایران مترقی با یک نظام مردمی باادب و آداب دموکراتیک است. نهادهای حکومتی ایران متکی به رای ملت هستند. همین مردم بودند که پس از انقلاب نوع حکومت را خود تعیین کردند و به مداخله آمریکا و انگلیس در ایران پایان دادند. همین مردم بودند که نخبگان خود را برای تدوین قانون اساسی جدید به مجلس خبرگان فرستادند و پس از تدوین در یک رفراندوم عظیم به آن رای مثبت دادند.

همین مردم هستند که رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس را تعیین می‌کنند. همین مردم هستند که رهبری را با واسطه از طریق مجلس خبرگان تعیین می‌کنند. آقای کامرون می‌گوید مردم ما چنین حقی را ندارند و مانند زمان قاجار و پهلوی حق این انتخاب با سفارت انگلیس است!

به همین دلیل در فتنه ۸۸ سرویس‌های امنیتی و جاسوسی خود را فرستاد تا با همکاری مشتی تبهکار سیاسی، رای ملت ایران را انکار کنند و اقتدار و امنیت ملی ایران را به چالش بکشند.

دولت انگلیس بدون رودربایستی و پنهانکاری، یک مشت جیره‌خوار و مزدور را که در رسانه‌های داخل به نفع استعمار پیر قلم می‌زدند، به لندن برد و اتاق جنگ نرم در بی‌بی‌سی علیه ملت ما را تشکیل داد و از این کار خود نتیجه نگرفت، چون فهمید این جماعت بی‌عرضه‌تر از آن هستند که بتوانند حتی دماغ خود را بالا بکشند تا چه رسد به اینکه یک نظام مقتدر را که از گردنه‌های دشوار جنگ سخت عبور کرده است، به زانو درآورند. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها فهمیده‌اند اپوزیسیون در ایران پشتوانه مردمی ندارد و مردم، آنها را خائن به منافع ملی و مزدور بیگانه می‌دانند. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها فهمیده‌اند اپوزیسیون ایران قبل از اینکه دغدغه مردم و مملکت خود را داشته باشند دنبال شهوات خود هستند.

لذا آقای کامرون به نمایندگی از ۱+۵ و قدرت‌های مداخله‌گر در امور داخلی ایران خودش دست به کار شده و می‌گوید: “ایران باید رفتارش را نسبت به مردم خود تغییر دهد”! یعنی چه تغییر دهد؟ یعنی دیگر هزینه نمایندگی ملت قهرمان و غیور را نپردازد و مملکت را تسلیم بیگانه کند. این احمقانه‌ترین طراحی پیام سیاسی است که طراحان پیام نخست‌وزیر انگلیس، آن را در نطق او در مجمع عمومی گنجانده‌اند. آنها کامرون را در حد یک ابله سیاسی فرو کاهیدند و او به این بلاهت تن در داد.

مردم ایران طی سه دهه گذشته با مقاومت هوشمندانه خود دولت‌هایی سر کار آورده‌اند که مثل دولت‌‌های دست‌نشانده پهلوی و قاجار با یک تشر استعمارگران جا نزنند.

ملت ایران با قدرت، دست خود را از آستین انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت‌الله خامنه‌ای بیرون آورد و با سیلی محکم، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها را از ایران بیرون کرد و منافع نامشروع آنها را از سرزمین ایران قطع کرد. حالا آقای کامرون به مقامات ایرانی می‌گوید رفتارتان را در قبال مردم خود تغییر بدهید و از ما حمایت کنید نه از مردم خود!

این مضحک‌ترین و در عین حال خائنانه‌ترین و موهن‌ترین حرفی است که رئیس یک دولت خطاب به مسئولین یک نظام ممکن است بزند. بویژه آنکه آن دولت، دولت جنایتکار انگلیس و آن نظام و مردم، نظام مقدس جمهوری اسلامی و ملت بیدار و آگاه ایران باشد. دولت ایران به تبع ملت ایران باید فکری برای این فضولی انگلیسی‌ها بکند. کمترین آن، این است که مانع باز شدن لانه فساد انگلیسی‌ها که به اسم سفارت دایر است، بشود.

این کمترین مجازات و ابتدایی‌ترین اقدام برای پاسخ به این نوع فضولی‌هاست. سخنان کامرون در سازمان ملل نه تنها یخ روابط ایران و انگلیس را آب نکرد بلکه کاری ‌کرد که همچنان در شرایط “فریز” باقی بماند. این انتظار در مردم بود که پاسخگویی به نخست‌وزیر پررو و گستاخ انگلیس، تنها به سخنگوی وزارت خارجه محول نشود. مردم انتظار داشتند آقای روحانی رئیس‌جمهور محترم به نمایندگی از ملت ایران در نطق خود در مجمع عمومی سازمان ملل پاسخ این فضولی‌های سیاسی را بدهد. مشاوران رئیس‌جمهور به دلیل این غفلت باید مورد مواخذه قرار گیرند.

نگارنده بر این گمان بود که ارگان دولت و نیز برخی روزنامه‌های همسو، “توهم” و “خبط” عظیم خود را در پنج‌شنبه گذشته که به استقبال دیدار کامرون و روحانی رفته بودند، در تیتر اول صفحات خود در روز شنبه جبران کنند و پاسخ گستاخی‌های کامرون را بدهند اما آنها نشان دادند در این مورد، عزت ملت و دولت ایران را نادیده گرفته‌اند و همچنان در برابر این پدیده زشت سکوت کرده‌اند.

آنها نمی‌دانند که امروز از بریتانیای کبیر به دلیل جنبش‌های استقلال‌طلبانه چیزی باقی نمانده است و بریتانیای صغیر به دلیل ضعف مفرط مجبور است در عرصه بین‌المللی تنها به عنوان “سگ آمریکا” فقط در موضع “عوعو” کردن ظاهر شود.


کورش شجاعی در مطلبی با عنوان«این قهرمانان مظلوم و بی ادعا»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه خراسان اینطور نوشت:
آن روز که این کشور برای دفاع از دین و ناموس و استقلال و امنیت و حیثیت مردمانش به سربازان شجاع و غیرتمند و به جانفشانی و ایثار و خون نیاز داشت، دلاورمردان این سرزمین گروه گروه عازم جبهه ها شدند تا متجاوز را از حریم کشور برانند و ایران و ایرانی و دین و میهن سرافراز بماند. خیل کثیری از آن دلاورمردان از کربلای جبهه ها به عرش خدا پر کشیدند و نزد پروردگارشان روزی خور شدند اما تعداد زیادی از آن رادمردان در هنگامه دفاع مقدس تیر و ترکش در بدنشان جای گرفت و گویا تقدیر الهی درباره اینان، چنان بود که نه یک بار بلکه به عدد، سالها، روزها و شاید ساعت های پس از جانبازشدنشان، شهید شوند و اجرها نزد خدا بیابند برخی دست هایشان از تن جدا شد، برخی پاهایشان قطع شد، برخی هم دست و هم پایشان را روی خاک جبهه ها جا گذاشتند، برخی چشم های نازک تر از گلشان به ترکش ناجوانمردان بعثی سوخت و تخلیه شد برخی صورتشان آماج آتش ترکش ها قرار گرفت، ترکش های گداخته گاه در نخاع بعضی از این سروقامتان جا گرفت و گروهی از این عزیزان دچار موج سهمگین انفجار شدند و اعصاب و روانشان به شدت تحت تاثیر قرار گرفت برخی نیز با بمب های شیمیایی اهدایی برخی دولت های غربی به صدام و سلاح های میکروبی ارتش بعث، جانباز شیمیایی شدند و خلاصه حالا چند هزار جانباز سرافراز که دعاها و نفس هایشان، برکت زندگی مردمان این آب وخاک است سالها است که با تحمل درد و رنج بسیار در بین ما زندگی می کنند و اگر چه برخی از این عزیزان «باخدا معامله کرده» و هم پیمان با اباالفضل العباس (ع) به خاطر محدودیت های جسمی و قطع عضو و نخاع توان هرگونه حرکتی را از دست داده اند مثل جانباز سرافراز ناصر دستاری که حتی وقتی دست دخترک ۳ ساله اش زیر در صندوق گیر می کند و خون آلود می شود و با گریه از پدر کمک می طلبد این پدر به خاطر این که جانباز قطع نخاع گردنی است هیچ کمکی به دخترکش نمی تواند بکند و با چشم گریان به «هدیه» می گوید که دخترم مرا ببخش! اما این نمادهای غیرت و عزت یک ملت اگرچه بعضی هاشان ۱۰، ۲۰ و یا حتی حدود ۳۰سال است که مجبورند روی تخت زندگی کنند آن هم با شرایطی که تنها خود جانباز و خانواده های آنان می دانند که چگونه شرایطی است و تنها ایمانی به استواری ایمان یاران سیدالشهدا می خواهد که بتوانند چنین وضعیت سخت و طاقت فرسا را تحمل کنند و مهمتر این که در همین شرایط بسیار سخت هنوز و همچنان این غیورمردان نه تنها الگوی صبر و ایمان و رشادت و تقوا بلکه الگوی جوانمردی، امید، خودسازی و الگوی زندگی برای دیگران هستند.

در گوشه گوشه این وطن چنین رادمردانی در شهر و محله و همسایگی ما زندگی می کنند و چه زیبا خدا را «بندگی» می کنند در همین مشهد عزیز خودمان در آسایشگاه ها و خانه های زیادی این راست قامتان از سهند و سبلان و دماوند استوارتر گرچه بر ویلچر و تخت نشسته و دراز کشیده اند اما هنوز و همچنان منشاء اثر و برکت اند، «غلامحسین صفایی» خودمان که او نیز جانباز قطع نخاع گردنی است بعد از آن همه توفیقاتی که داشته و در کنار انبوه فعالیت های فرهنگی که روی همان ویلچر برقی متحرکش انجام می دهد، ۱۱سال از عمرش را صرف نوشتن یک کتاب با عنوان «صفات مومنین و صالحین» کرده است کتابی که آن را با کمک دهان و لب و دندان هایش به رشته تحریر درآورده است و حالا من این بنده حقیر خداوند با افتخار تمام می نویسم که به بوسه بر دست جانبازان این دلاورمردان به عباس ابن علی (ع) اقتدا کرده افتخار می کنم و البته بر بی ادعایی هایشان بسیار غبطه می خورم و از مظلومیت شان نیز بسیار رنجیده خاطرم آخرمظلومیت از این بالاتر که کارمند یک اداره به «معصومه بدری» همسر جانباز «ناصر دستاری» که فقط خواسته بود به خاطر شرایط خاص که در آن لحظات برای همسرش در خانه اتفاق افتاده بود کارش را سریع انجام دهد، ناجوانمردانه گفت «مگر برای همسرت دعوتنامه نوشته بودند که به جبهه برود؟!» آیا مظلومیت از این بالاتر که در این کشور که امنیت و استقلال و عزتش مدیون خون شهدا و جانفشانی جانبازان و دلاورمردی رزمندگان آن روزهای سخت است برخی از همین جانبازان و رزمندگان، این روزها حتی برای تامین معیشت و دارو و درمان خود در مضیقه باشند؟ و برخی غارتگر و چپاول گر و مفسد در نظام اقتصادی کشور اختلال به وجود آورند و اختلاس کنند و چند هزار میلیاردی بخورند و چپاول کنند و درحالی که هنوز گردن کلفت یکی از این چپاول گران و غارتگران بیت المال به طناب دار مجازات آشنا نشده است، متاسفانه برخی از جانبازان هنوز به خاطر سختی های فراوان، و گاه مشکلات عدیده دارو و درمان، غریبانه در گوشه و کنار این کشور پس از تحمل رنج و درد به یاران شهیدشان می پیوندند.

صبوری زینب های زمانه ما

اما نکته مهم دیگر برکت وجود بزرگوار زنانی است که در کنار همسران جانبازشان با عشق و صبوری که وصفش به زبان و قلم نمی آید مومنانه و عاشقانه برای شوهران جانبازشان هم همسرند آن هم همسری بسیار مومن و عاشق و صبور و وفادار هم بلکه مادرند که با دلدادگی وعاشقی هرچه تمام تر به خاطر حس لطیف و رأفت زنانه ای که دارند برای این عزیزان، مادری هم می کنند هرجا و هر وقت که لازم باشد چه روز چه شب و چه نیمه شب ها که لب های این جانبازان از تشنگی خشک می شود اما دل بزرگشان روا نمی دارد کسی را بیدار کنند و این بزرگوار زنان با خدا معامله کرده زینب کیش هم همسرند برای شوهران جانبازشان و هم پرستار آن هم بهترین پرستارهای روی زمین، پرستاری با عشق، پرستاری با همه وجود، پرستاری با یک دنیا اخلاص پرستاری نه یک سال و دو سال بلکه گاه ۳۰سال آن هم از همسری که به خاطر محدودیت ها، همه کارهای شخصی او را باید این «زنان بهشتی خو» انجام دهند و این بزرگوار زنان علاوه بر این ها بخش عمده ای از وظیفه پدر بودن را نیز برعهده دارند و تنها خدا می داند که این «زینب کیشان» آزاده و وارسته، زنانی که این چنین عمر، جوانی و تمامی امیدها و آرزوهایشان را در عین عشق و وفاداری و اخلاص به پای زندگی بهشتی با جانبازان نثار کرده اند چه جایگاه و مقامی و چه اجر و پاداشی در بارگاه الهی و عرش کبریایی دارند.

خداوند برکت وجود، نفس و دعاهای این بزرگوار زنان را از این سامان نگیرد.

«تخریب زیرساخت‌های سوریه به بهانه مبارزه با داعش»عنوانی است که حسن خیاطی به مطلبی که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید اختصاص داد:

حملات آمریکا وهم‌پیمانانش به خاک سوریه به بهانه مبارزه با گروهک تروریستی – تکفیری داعش در حالی یک هفته را پشت‌سر گذاشته که در این حملات حداقل ۱۲ پالایشگاه وحلقه‌های چاه نفتی سوریه که در مناطق تحت اشغال داعش قرار دارد توسط جنگنده‌های ائتلاف بمباران شد. این حملات در حالی انجام گرفت که دولت سوریه هیچگونه درخواستی از دولت‌های غربی وهمپیمانان آنها برای حمله به مواضع تروریست‌ها نداشته و لذا آن را باید نوعی خودسری آمریکایی‌ها و شرکای آنها برخلاف قوانین بین‌المللی ارزیابی کرد که در پشت‌پرده آن اهداف پنهانی نهفته است. تردیدی وجود ندارد که تشکیل ائتلاف ضدداعش به رهبری آمریکا، با هدف رسیدن به آنچه غربی‌ها نتوانستند در طول ۳ سال آشوبگری وایجاد بی‌ثباتی در سوریه به آن برسند صورت گرفته است. آمریکایی‌ها و هم‌پیمانان غربی ومنطقه‌ای آنها همانهایی هستند که در این مدت به ایجاد، تقویت وحمایت گروههای تروریستی در سوریه پرداختند و پس از سالها زمانی که مشاهده کردند حمایت آنها از گروههای تروریستی نتوانسته دولت سوریه را به زانو درآورد، ائتلاف ضدداعش را طراحی کردند تا بتوانند خود مستقیما به خاک سوریه حمله کنند و به عنوان اولین گام، زیرساخت‌های اقتصادی این کشور را ویران نمایند.

سال گذشته نیز دولت‌های غربی به سرکردگی آمریکا در صدد بودند به بهانه استفاده از گازهای شیمیایی در سوریه به این کشور حمله کنند که البته با تدبیر دولت دمشق و اجازه خارج ساختن کلیه مواد شیمیایی مورد استفاده در ساخت سلاح شیمیایی از خاک سوریه، این بهانه از دست دولت‌های غربی گرفته شد و آنها به هدف خود نرسیدند. همان زمان براساس گزارش‌هایی که سازمان‌های بی‌طرف بین‌المللی درباره استفاده از گازهای شیمیایی در سوریه منتشر کردند مشخص گردید که استفاده از این گازها توطئه‌ای با همکاری مشترک تروریست‌های داخل سوریه ودولت‌های غربی برای متهم نمودن دولت دمشق بود تا بلکه براساس آن بهانه‌ای برای حمله به دست بیاورند. اکنون با گذشت یک هفته از آغاز بمباران مراکزی در خاک سوریه، مشخص گردیده که جنگنده‌های ائتلاف ضدداعش بیشتر از آنکه مواضع تروریست‌ها را هدف قرار دهند، در پی ویران کردن زیرساخت‌های اقتصادی سوریه هستند و در حملات خود پالایشگاهها، چاه‌های نفتی، مراکز اقتصادی و زیربنایی کشور سوریه را هدف قرار می‌دهند. علاوه بر آن در این حملات تعداد زیادی از شهروندان غیرنظامی سوری نیز مورد هدف قرار گرفته و کشته شده‌اند که این واقعه تداعی‌کننده کشتارها و جنایات گسترده آمریکائیها در دوران اشغال افغانستان و عراق است.

واقعیت اینست که حملات خودسرانه ائتلاف ضدداعش به خاک سوریه، برخلاف گذشته چنین ائتلاف‌هائی، اینبار بدون کسب مجوزهای قانونی از مجامع بین‌المللی نظیر شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفته که این خود خطری به مراتب بزرگ‌تر از جنگ‌افروزی‌های سابق غربی‌ها در منطقه را گوشزد می‌کند. این‌، پایه‌گذاری بدعتی خطرناک درنظام بین‌الملل است و در واقع چیزی نیست مگر اقدام خودسرانه کشورهای غربی در حمله به خاک یک کشور مستقل بدون توجه به قوانین ومقررات بین‌المللی وخطرناک‌تر اینکه تلاش می‌کند این تجاوز آشکار را تحت پوشش جامعه جهانی یا ائتلاف بین‌المللی موجه جلوه دهد. ایجاد ائتلافی که هدف مستقیم آن انجام حمله وعملیات نظامی در داخل سرزمین دولت‌های مستقل بدون وجود مجوز بین‌المللی یا موافقت دولت‌ها است، مغایر دقیق وآشکار با اصول حقوق بین‌الملل است. گرچه تجربیات سال‌های اخیر نشان داده است که حتی شورای امنیت سازمان ملل نیز تحت سلطه و سیطره قدرت‌های استعمارگر غربی قرار دارد با اینحال همکاری میان دولت‌ها به بهانه تأمین امنیت بین‌المللی نیز لااقل در ظاهر نیاز به یک چارچوب مورد حمایت قانونی با تاکید بر منشور ملل متحد دارد زیرا مشروعیت آن منوط به مطابقت هر نوع همکاری بین دولت‌ها یا ائتلاف‌ها، با اصول واهداف منشور است.

به همین دلیل دعوت از برخی دولت‌های همسو و یا وابسته به یک جریان فکری برای تشکیل ائتلافی که قصد آن نقض اصول واهداف منشور ملل متحد حتی به بهانه مبارزه با یک گروه تروریستی باشد، زمینه‌سازی برای یک کودتا علیه منشور ملل متحد، حقوق بین‌الملل و امنیت بین‌المللی است. اکنون مشخص شده است که هدف نهائی ائتلاف آمریکایی ضدداعش، براندازی نظام سوریه است. “عبدالباری عطوان”، نویسنده وتحلیلگر مشهور جهان عرب در مقاله‌ای با اشاره به مشارکت جنگنده‌های عربستان، امارات، قطر، بحرین و اردن در حملات هوایی به خاک سوریه نوشت: “عرب‌ها در مقابل پیوستن به ائتلاف بین‌المللی علیه داعش و شرکت در حملات هوایی از آمریکا قول گرفتند که این حملات به سرنگونی نظام بشاراسد در سوریه منتهی شود، همانطور که پیش از این حملات نیروهای ناتو به لیبی موجب سرنگونی نظام معمر قذافی شد.” عطوان اضافه کرد: “هرچند نمی‌توان پیش‌بینی کرد که ۵ کشور عربی مزبور پس از پایان حملات هوایی وزمانی که دیگر چیزی برای بمباران باقی نماند و به عبارت بهتر پس از نابودی پالایشگاههای نفت و نیز زیرساختهای کشور در مرحله بعدی نیروی زمینی به سوریه اعزام خواهند کرد یا خیر؟ اما می‌توان حدس زد که اگر آمریکا به آنان قول نمی‌داد که هدف نهایی این جنگ تغییر نظام سوریه است، آنان در این حملات شرکت نمی‌کردند.”

دقیقا برهمین مبنا بود که برخی نخبگان سیاسی و ملت‌های منطقه از ابتدا نسبت به نیت کشورهای ائتلاف‌کننده برای مبارزه با داعش تردید داشتند و با توجه به عدم واکنش وتحرک جدی آنها بویژه آمریکا وهمپیمانان غربی این کشور در آغاز حملات داعش به دو کشور سوریه و عراق و کشتار وحشیانه مردم، می‌دانستند که در پس این دلسوزی‌های ظاهری برای حقوق بشر ودمکراسی، توطئه شومی نهفته است که گذر زمان آن را آشکار خواهد کرد. اکنون مشخص شده است که اینبار نیز دمکراسی وحقوق بشر به عنوان ابزاری برای منحرف کردن افکار عمومی جهان از سوی دولت‌های غربی مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند و آنان با طراحی نقشه در حالیکه خود بوجود آورنده افراط‌‌گرایی در منطقه بوده‌اند، امروز به بهانه مبارزه با افراط‌گرایی، تلاش برای اجرائی شدن توطئه‌های قدیمی و کهنه خود را شدت بخشیده‌اند.

مطلبی که رضا بخشیانی در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«راه جایگزین تامین مالی پروژه‌های عمرانی»پیرامون وضعیت درآمدها و مخارج دولت در سال جاری به چاپ رساند به شرح زیر است:

وضعیت درآمدها و مخارج دولت در سال جاری نشان می‌دهد که در صورت ادامه روند جاری، با عدم تحقق قسمتی از درآمدهای پیش‌بینی شده، احتمال اینکه در سال ۹۳ دولت دچار کسری بودجه شود افزایش می‌یابد. این موضوع در زمان تنظیم لایحه بودجه طی سرمقاله مورخ ۳۰/۹/۹۲ روزنامه «دنیای اقتصاد»، مورد توجه قرار گرفت و اشاره شد که در نظر گرفتن صادرات روزانه یک میلیون و چهارصد هزار بشکه نفت و کسب درآمد پنجاه میلیارد دلاری از محل صادرات نفت از دو جهت خوشبینانه ارزیابی می‌شود. جهت اول وضعیت تحریم‌های نفتی و محدودیت‌های اعمال‌شده در صادرات نفت خام است.گرچه سیاست‌ها و سازوکارهای اتخاذ شده از سوی مدیریت جدید وزارت نفت جهت افزایش صادرات نفت قابل تقدیر است، اما به‌دلیل روش‌های کلاسیک به کار گرفته شده در فروش نفت خام از سوی دولت‌های گذشته، اعمال برخی محدودیت‌های قانونی و سلیقه‌ای در بازاریابی فروش نفت، به‌نظر می‌رسد که میزان فروش نفت کشور در سال ۹۳ تفاوت چشمگیری با سال ۹۲ نخواهد داشت. جهت دوم، اعمال محدودیت‌های مالی و بانکی است به‌گونه‌ای که حتی در صورت افزایش صادرات نفت نسبت به سال گذشته، دستیابی به تمام وجوه ارزی آن محل تردید و تامل است.

به همین جهت، با توجه به احتمال بروز کسری بودجه دولت و چالش‌های احتمالی جهت تامین منابع مالی قسمتی از مخارج پیش‌بینی شده در سال جاری، بر لزوم اصلاح قانون بودجه سال ۹۳ و ایجاد توازن در بخش درآمدی و هزینه‌ای آن تاکید می‌شود. کسری بودجه احتمالی دولت به‌ویژه بیش از همه اثر خود را بر پروژه‌های عمرانی در دست اقدام دولت خواهد گذاشت. متاسفانه به‌دلیل سازوکار نادرست و غیرکارشناسی حاکم بر دولت در سال‌های گذشته، نحوه تامین بخش مهمی از مخارج دولت تحت سرفصل پروژه‌های عمرانی، همواره وابسته به منابع نفتی کشور بوده که از مسیر قانون بودجه، اجرایی می‌شده است. این درحالی است که سهم عمده‌ای از پروژه‌های عمرانی دولت با مشارکت کامل یا نسبی بخش خصوصی قابل اجرا بوده و لزومی به تامین منابع مالی این پروژه‌ها از محل بودجه دولت نیست.

با این وجود روابط اقتصادی-سیاسی حاکم بر نهادهای سیاست‌گذار همواره این انگیزه را به سیاست‌گذار اقتصادی داده است که منابع مالی پروژه‌های عمرانی را از آسان‌ترین – و البته بدترین – راه ممکن؛ یعنی درآمدهای نفتی تامین کند. آثار و پیامدهای این سازوکار غیر علمی – همچون بیماری هلندی – نیز به تناوب در اقتصاد کشور ظهور و بروز داشته است. انتظار این است که دولت یازدهم با برخورداری از توان علمی و کارشناسی مناسب در حوزه مسائل اقتصادی، روش تامین منابع مالی پروژه‌های عمرانی را خارج از روابط سیاسی موجود به‌گونه‌ای اصلاح کند که ضمن رفع پیامدهای سوء اقتصادی، تحول جدی در فرآیند تعریف، تامین مالی و اجرای این پروژه‌ها با جلب مشارکت بخش غیردولتی و خصوصی صورت پذیرد.

مهدی روزبهانی ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«مراقب روس‌ها باشید!»اختصاص داد که در زیر میخوانید:

سخن گفتن و دفاع کردن از حق یک نفر کاری بس دشوار است، اما کار سخت تر زمانی است که یک نفر منافع ملت را در چمدان بگذارد و از شهری به شهر دیگر در تلاش برای گره گشایی از مشکلات ملی در جوامع بین‌المللی باشد. کاری که دیپلمات‌های ما برای دفاع از آنچه که حق ملت ایران در مسئله هسته ای تعریف می‌شود؛ قریب یازده سال انجام دادند. دیپلمات بودن کاری دشوار و نفس گیر است.اما بعد از یک دهه آنچه که دولت حسن روحانی تحت عنوان راهکاری جدید در مسئله هسته ای عنوان کرد؛ باعث شد مردم منتظر حل مسائل بین‌المللی ایران باشند. یعنی انتظار برای اینکه دستگاه دیپلماسی تحرکی فزاینده برای برآورده ساختن نیازهای مردم ایران در خارج از کشور داشته باشد. البته که این انتظار با روی کار آمدن دیپلمات‌های کهنه کار ایران بجاست. اما این کهنه کاران در نظر داشته باشند که ضرورت حل و فصل مسئله هسته ای و دیگر مشکلات بین‌المللی که مجال پرداخت رسانه ای نمی‌یابند، پیش از هر دستورالعمل کتبی و شفاهی از چشم‌های نگران مردم ایران قابل درک است. نگرانی ای که بر اثر تحریم‌های ظالمانه اقتصادی و خدماتی به ناحق علیه ملت ایران اعمال شده است.

از این رو انتظار می‌رود که دستگاه دیپلماسی حوزه تمرکز خود را گسترش دهد و در سایر مسائل بین‌المللی ایران، کارنامه مثبتی از خود به جا بگذارد. مسائلی که بعضا به دلایل فنی و کارشناسی و یا سایر علل، کمتر مجال پرداخت رسانه ای پیدا می‌کنند. از جمله آن حق ایران در دریای خزر است. مسئله ای که بیشتر بعد از فروپاشی شوروی با ادعای کشورهای تازه استقلال یافته و کشور جدید روسیه ایجاد شد. حال که مجال رایزنی دیپلماتیک در اجلاس سران کشورهای حاشیه دریای خزر فراهم آمده همچنان منافع مردم ایران در چمدان دیپلمات‌هایی است که مسافر آستاراخان، محل اجلاس هستند. هرچند که این مسئله( حق ایران در دریای خزر) و سایر موارد مشابه ضرورت زمانی همچون مسئله هسته‌ای ندارند، اما عملکردی که دیپلمات‌ها دارند قضاوتی تاریخی برایشان در پی دارد. باید گفت که از آغاز دوران ریاست جمهوری حسن روحانی در مرداد ماه سال گذشته، شمار دیدارهای سران دو کشور با دیدارهای حاشیه ای در اجلاس سران کشورهای عضو حاشیه دریای خزر به رقم چهار می‌رسد.

هرچند که روابط ایران و غرب در یک سال گذشته افزایش یافته است، اما رایزنی‌های گسترده مقامات ایران و روسیه در سطوح بالا و همچنین امضای قراردادها و توافقنامه‌های متعدد، به خصوص پس از افزایش تنش میان روسیه و کشورهای غربی، حکایت از اتخاذ”رویکرد به شرق” در حوزه روابط بین‌المللی و سیاست خارجی دولت دارد. با این حال هر اندازه که در سال گذشته روابط تهران با غرب بهبود یافته؛ روابط روسیه با غرب کمتر شده و بلکه به نقاط بحرانی رسیده است، که این خود زمینه افزایش قدرت چانه زنی ایران در مقابل روسیه را فراهم آورده است. از طرفی به انزوا کشیده شدن روس‌ها به خاطر بحران اوکراین و تئوری‌های جدید پوتین، کرملین را واداشته تا ضمن یارگیری، مناسبات خود را با کشورهای همسایه و منطقه بیشتر کند. بر این مبنا پیشرفتی که در مذاکرات هسته‌ای حاصل شده؛ فرصتی فراهم آورده تا زیاده خواهی این کشور در مورد دریای خزر کنترل شود. روس‌ها به کرات ثابت کرده اند، دوستی با ایران را بر اساس منافع یک جانبه خود تعریف می‌کنند و در مواقع حساس همچون تصویب قطعنامه و اعمال تحریم علیه ایران و همچنین مسئله دریای خزر، هر وعده ای همچون تحویل سامانه موشکی -دفاعی اس ۳۰۰ را فراموش می‌کنند. این یک جانبه گرایی روس‌ها در تعیین رژیم حقوقی دریای خزر هم پیش از این ثابت شده است. تعیین رژیم حقوقی دریای خزر مسئله‌ای است که به دلایل مختلف از جمله زیاده خواهی‌های روسیه و تلاش برای تحمیل نظر خود به جمهوری اسلامی ایران نزدیک به دو دهه است که لاینحل مانده است.

در همین راستا آخرین دور نشست سران کشورهای حاشیه دریای خزر تحت مدیریت روسیه در غیاب ایران برگزار شد. در شهریور ماه ۱۳۸۸ رهبران همه کشورهای ساحلی دریای خزر به جز ایران در قزاقستان گرد آمدند. یکی از دلایل عمده دعوت‌نشدن ایران به نشست پیشین سران کشورهای حوزه خزر این بود که در غیاب تهران، با دادن امتیازاتی به ترکمنستان، دولتمردان این کشور را متقاعد کنند رژیم حقوقی خزر را منهای ایران بپذیرد. سه کشور روسیه، قزاقستان و جمهوری‌ آذربایجان بر تقسیم کف دریاچه به نسبت سواحل کشورها و همچنین استفاده‌ مشترک از سطح آب برای کشتیرانی و حمل‌ و نقل تأکید دارند، اما ایران و ترکمنستان این توافقنامه‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند.به‌ هرحال اکنون که روسیه به خاطر مشکلات بین‌المللی دست همکاری را به سمت تهران دراز کرده، لازم است که موضوع تعیین رژیم حقوقی دریای خزر با درنظر گرفتن حق واقعی ایران حل و فصل شود. البته باید در نظر داشت که این دوستی روس‌ها همچون گذشته تنها در مقطعی و در مسئله ای خاص است و آنچه کرملین ثابت کرده این است که شرکای استراتژیک خود را درلحظه تعیین می‌کند و تغییر می‌دهد.

در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تعامل و منافع»نوشته شده توسط جابر فضلی پرداخته است:

بعد از جنگ جهانی دوم و نابودی ژاپن از سوی آمریکا(که هنوز نیز تبعات حمله هسته‌ای آن وجود دارد)، ژاپن به جنگ مستقیم با آمریکا نپرداخت، بلکه با نظم و مدیریت تصمیم گرفت به نحو دیگری در مقابل آمریکا قدرت‌نمایی کند. از این رو به صنعت روی آورد و در امر خودروسازی تا جایی پیش رفت که با وارد کردن صنعت خودروسازی خود در آمریکا، در چند سال اخیر موفق شد رتبه اول تولید و فروش خودرو در جهان را از آن خود کند و توانست گوی سبقت را از شرکت‌هایی همچون جنرال‌موتورز برباید تا جایی که آنها را با خطر ورشکستگی مواجه کرده بود. حال سوالی که می‌توان پرسید این است که اگر در ژاپن گروهی دلواپس تعامل با آمریکا حضور داشتند، آیا ژاپن می‌توانسته امروزه به عنوان یکی از قطب‌های اقتصادی به شمار آید؟

با آغاز به کار دولت تدبیر و امید، مهمترین تئوری این دولت را می‌توان سیاست تنش‌زدایی دانست. به عبارت ساده‌تر، این دولت، تعامل را به جای تقابل با دیگر کشورها، خصوصا دولت‌هایی که روابط خصمانه، بعد از انقلاب با ایران را داشته‌اند، قرار داده است. این مولفه را به کرات می‌توان در سخنان و مصاحبه‌های رئیس دولت مشاهده کرد. به عنوان نمونه در مصاحبه‌ای بیان داشتند:«طرف‌های مقابل روی میزشان را خلوت نمایند و با زبان دیپلماسی و منطق به دنبال منافع خویش و رفع نگرانی‌های خویش باشند.»زمانی که محمد خاتمی نظریه گفت‌وگوی تمدن‌ها را در سازمان ملل، در مقابل نظریه جنگ تمدن‌ها که از سوی ساموئل هانتیگتون عنوان شده بود، مطرح نمود، فصل تازه‌ای از جلوه عقلانی ایران، برای جهانیان آغاز شد. هرچند این امر چند سال در روابط خارجی‌مان مسکوت مانده بود اما سیاست‌های دولت یازدهم موجبات احیای نام سال ۲۰۰۱ جهان(سال گفت‌وگوی تمدن‌ها) را فراهم نمود و دنیا را به این سمت رهنمون ساخت که باید با زبان تکریم با ایران و ایرانیان صحبت کرد نه با زبان تحریم. متاسفانه برخی گروه‌ها و جریانات از این سیاست ناخشنود بوده و آن را گامی در جهت ضعف و انحطاط نظام محسوب می‌کنند و دولت را از مقوله تعامل با برخی کشورها، برحذر می‌دارند.

گروه‌ها و جریاناتی که آمریکا‌ستیزی را ملکه افکار سیاسی خود کرده‌اند و از ارتباط با این کشور برای خود یک تابو ساخته‌اند. رسیدن به توافق جامع هسته‌ای مستلزم دو امر داخلی و بیرونی است. عامل بیرونی را می‌توان انعطاف از سوی گروه ۱+۵ دانست و عامل داخلی را نیز باید حمایت همه‌جانبه گروه‌ها و جریانات داخل کشور معرفی کرد. اما در کمال حمایت‌های مقام معظم رهبری از دولت و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای، برخی از همان ابتدای مذاکرات با ۱+۵ در دولت فعلی، دلواپس نتایج و دستاوردهای آن بوده و این امر ادامه داشت تا زمان سفر آقای روحانی برای حضور در شصت و نهمین مجمع عمومی سازمان ملل رسید و این بار راه و چاه را به رئیس دولت نشان می‌دادند و همه آنها در این مورد اشتراک نظر داشته‌اند که برقراری و ارتباط با آمریکا معنایی غیر از براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران ندارد. پرواضح است که تصمیمات کلان سیاست خارجی با تایید شخص اول کشور (مقام معظم رهبری) است نه با گروه خاص. بنابراین هرگونه ملاقات و ارتباطی را می‌توان در چارچوب سیاست‌های تایید شده نظام محسوب کرد چراکه همواره منافع ملی بر سلایق شخصی و گروهی مقدم می‌باشد. منافع ملی برای کشورها تا جایی مهم و حساس است که وینستون چرچیل گفته بود:«حاضرم برای تامین منافع بریتانیا، حتی با شیطان هم دست همکاری بدهم».

در پایان می‌توان گفت: شرط لازم برای توسعه، ارتباط و تعامل سازنده با اطراف است و نمی‌توان صرف شعارهای سیاسی، یک جامعه را اداره کرد. باید واقع‌گرایانه به مسائل و مشکلات کشور نگاه کرد و درصدد حل و رفع آن برآمد. کشوری که از سوی آمریکا در دهه اول هزاره سوم به عنوان محور شرارت در جهان محسوب می‌شد، امروزه به کشوری تبدیل شده که قدرت‌های غربی و خصوصا آمریکا، برای خروج از مهمترین بحران منطقه یعنی تروریسم، نیازمند به کمک او هستند. آیا پیدایش این شخصیت نوین بین‌المللی و قدرت منطقه‌ای را نباید حاصل نرمش و تعامل دانست؟ آیا باید منافع ملی را قربانی کج‌سلیقگی و افراطی‌گری کرد؟


باشگاه خبرنگاران
باز نشر: سایت خبری تحلیلی ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.