سقای حسین، سید و سالار نیامد.
علمدار نیامد.
زمینیان مبهوت ایستادهاند، آسمان میبارد؛ اما یکریز میبارد. حرمت نگه میدارد در بیتفاوتی آزار دهنده این روزهای ما. روستا پر بغض است، پر باران و در امتداد باورهای خویش هنوز تعقل را میبینم، هنوز میبینم که دلی میشکند با نوایی، با صدایی. روستا بوی زندگی میدهد، عطر اساطیری هزاران ساله را با خود دارد انگار، سر با آسمان میرود و گونهها خیس میشود.
باز میخواند مداح پیر روستا.
ای اهل حرم، میر علمدار نیامد.
علمدار نیامد.
دلم گرفت، نخواست که بماند همچنان در میان آن همه تردید، آن همه ابهام. من سبز را دیدم، من در میانه باران، عطر مدهوش کننده هزاران ساله را دیدم که همچنان دیوانهام میکند. تمام را به کناری گذاشتم و من هم خواندم.
سقای حسین، سید و سالار نیامد.
علمدار نیامد. ..
فرستنده: قاسم قاسمی
مدیر وبلاگ التپه پیوند تاریخ و طبیعت
اصلا خوب ناویه مه عکس دنی بیه عره قاسم جان ته نمره ۸ هسته….