زنی که “مرگ” را بر زندگی ترجیح می دهد!

به گزارش ممتازنیوز، زنی ۳۰ ساله که ۶ سال قبل قربانی اسیدپاشی مرموز شد هنوز روزهای سختی را می‌گذراند.
او بینایی خود را از دست داده و برای ادامه درمان خود مشکلات متعددی دارد. . او البته حاضر نیست نام و مشخصاتش منتشر شود و می‌گوید نمی‌خواهد شناسایی شود.
‌اسیدپاشی چگونه اتفاق افتاد؟
شش سال پیش یک روز پاییزی، یادم می‌آید ماه رمضان بود و من هم باردار بودم. حدود ظهر، ناهار درست کرده و منتظر بچه‌هایم بودم که از مدرسه بیایند. تلفن زنگ خورد ولی کسی جواب نداد و قطع کرد. مدت کوتاهی بعد از اینکه بچه‌ها از راه رسیدند این بار آیفون زنگ زد، وقتی آیفون را برداشتم فردی که پشت در بود از من خواست جلوی در بروم.
آفتاب در زاویه‌ای بود که مستقیم به چشم من می‌خورد و مانع آن بود که راحت به مقابلم نگاه کنم. وقتی دم در رفتم مردی را دیدم که لاغراندام و سبزه بود و کلاه کاسکت داشت. هنوز داشتم سلام می‌کردم که ناگهان احساس کردم مایعی به صورتم پاشیده شد. در لحظه اول فکر کردم یک شوخی است و یکی از آشنایان آب به صورتم پاشیده است اما پس از گذشت چند لحظه متوجه سوزش شدم.
با عجله در را بستم و به سمت حیاط دویدم و صورتم را زیر آب گرفتم. من صورت مهاجم را ندیده بودم، فقط یادم است او استخوانی و سبزه بود، کمربند منجوق‌دوزی شده داشت و کفش نوک‌تیز پوشیده بود و یک بلوز رنگ و رو رفته به تن داشت.
‌الان متهم کجاست؟
اصلا نمی‌دانم او با موتور فرار کرد و به دلیل رسیدگی ناقص قضایی و پلیسی هیچ‌وقت دستگیر نشد.
‌پس انگیزه هم هنوز نامعلوم است.
من هم از این تعجب دارم که این اتفاق با چه انگیزه‌ای رخ داد. نه خودم دشمنی داشتم و نه شوهرم، اصلا نمی‌دانم ماجرا از کجا آب خورده است.
‌روند قضایی رسیدگی به پرونده‌ات در این سال‌ها چطور بود؟
در رسیدگی به شکایت من کوتاهی کردند. من یک ماه پس از این اتفاق در حالی که صورتم زخمی بود دنبال کارم رفتم، البته خانواده‌ام شکایتی طرح کرده بودند که پس از بهبود نسبی خودم هم پیگیر آن بودم اما تنها جوابی که به ما دادند این بود که طرف فرار کرده است و ما از کجا باید او را پیدا کنیم. وقتی هم که پیش قاضی رفتم او دوباره پرونده را به تجسس فرستاد. در این مرحله بود که من مظنونانی را معرفی کردم اما در مراجعه‌های بعدی گفتند آنها قسم‌خورده و رفع اتهام شده‌اند.
‌میزان صدمات چقدر بود؟
دو چشمم و بخش‌های زیادی از بدنم کامل سوخته بود و حتی کف دست‌هایم از بین رفته بود. یکی از پلک‌هایم به قدری آسیب دیده بود که هنوز هم ترمیم نشده است. پزشکان ایرانی خیلی هم برای ترمیم آن تلاش کردند، اما به جایی نرسید. بیمارستان شهرمان هم اصلا خوب نبود، بعدا متوجه شدم اگر در اولین مراجعه‌ام به بیمارستان صورت و چشم‌هایم را خوب شست‌وشو می‌دادند احتمال این وجود داشت که چشمانم را از دست ندهم.
همینطور فهمیدم پرستارهای بیمارستان در مورد اسید و نحوه درمان فردی که قربانی اسیدپاشی شده است اطلاعات زیادی ندارند و همین باعث شد که من چشمانم را از دست بدهم. در دو روز اول کاری برای من نکردند و فقط پماد مالیدند. پس از آن چشمم را معاینه کردند و مشخص شد اسید هفت هشت سوراخ در چشمم ایجاد کرده است.
البته خود من هم نمی‌دانستم اسید چه معنی‌ای دارد و حتی اسم آن هم به گوشم نخورده بود. از طرفی وقتی من را به بیمارستان بردند نگفتم باردار هستم و وقتی پزشکان فهمیدند تشخیص دادند نگه داشتن بچه برای من و او خطرناک است.
‌وضع جسمانی‌ات در حال حاضر چطور است؟
در این سال‌ها بیشتر از ۱۲۰ بار عمل جراحی انجام داده‌ام حتی از خورد و خوراکم زدم تا هزینه جراحی‌ها را تامین کنم. پیش بهترین پزشکان تهران عمل کردم اما می‌گویند هرجای دنیا بروی همین است و دیدت بهتر نمی‌شود. از وضع صورتم راضی هستم، فقط به خاطر بچه‌هایم می‌خواهم دو متر دید داشته باشم. البته باید بگویم سه سال پیش دید بهتری داشتم. دکتر داخلی، قلب و عروق و گوارش هم همه از من راضی هستند. البته تاجایی که بتوانم سعی می‌کنم پیش دکتر نروم چون ویزیتشان‌گران است.
‌الان چه خواسته‌ای داری؟
من خودم را یکی از افراد طبقه پایین جامعه می‌دانم، معمولا وقتی با دوستانم صحبت می‌کنم به من می‌گویند حق به حقدار می‌رسد، اما منی که حتی عینک هم نمی‌زدم الان شش سال است که حتی یک متری خودم را هم نمی‌توانم ببینم. چه کسی حق من را می‌دهد؟
‌شغل قبلی‌ات چه بود و الان چه می‌کنی؟
من قبل از این حادثه در کار خدمات کامپیوتر بودم، شش ترم فتوشاپ گذراندم تا موفق شدم در یک دفتر خدماتی مشغول شوم، اما الان دیگر دیدی ندارم که بتوانم کار کنم.
‌امکانات درمانی مناسب برایت وجود دارد؟
نه اصلا امکانات خوبی وجود ندارد. سه سال قبل، پیش دکتری رفتم تا پلکم را ترمیم کند، قرار شد پنج سانت در پنج سانت از پشت بازویم پوست بردارد و پلکم را ترمیم کند. آن موقع وضعم عادی بود و عمل واقعا سختی برای من بود چون بیهوشی داشت. پس از مدتی متوجه شدم پوست بین دو پلکم را به هم دوخت و بعد از دوماه تغییر زیادی ایجاد نشد.
هرچه به او گفتم شما به من قول داده بودی برایم پلک درست کنی، او گفت بهتر از این ممکن نیست، خلاصه کلی هزینه کردم و چیزی که قرار بود بشود اتفاق نیفتاد، هنوز هم مدارک آن را دارم. بعد از آن دیگر پیش آن دکتر نرفتم، اینها را گفتم که بگویم در اینجا امکان درمان من وجود ندارد. خارج از کشور هم کسی را ندارم که با اتکا به او برای درمان به خارج بروم، یک زن تنها چطور می‌تواند برای درمان برود؟
در چند کشور اروپایی مانند اسپانیا، سوئد، فرانسه و انگلستان درمانم را بهتر می‌توانم پیگیری کنم. حقیقت این است که سرمایه ندارم، البته اگر مطمئن بودم که در خارج از کشور صد‌درصد درمان می‌شوم و کسی را آنجا داشتم از برادرم می‌خواستم که خانه‌اش را بفروشد و مخارج من را تامین کند اما حیف که این امکانات فراهم نیست. از طرفی استرس هم روی روند درمان چشم بسیار تاثیرگذار است و من نمی‌خواهم برادرم را از خانه‌اش بیرون کنم، آخر سر هم ندانم چه چیز در انتظارم است.
‌اگر متهم دستگیر شود با او چه برخوردی می‌کنی؟
اول از همه دلیل این کار را از او می‌پرسم، چون بعد این همه سال هنوز دلیل این کار را نمی‌دانم و به همین خاطر ناراحتم. بعد هم قصاص می‌کنم. چشم من تخلیه شده و دیگر برنمی‌گردد. با دیه کاری برای چشمم نمی‌توانم بکنم اما اگر تضمین کند همه هزینه‌های درمانم را تامین و ظرف یکی دو سال یا حتی چهار سال کاری می‌کند که بتوانم دید نسبی داشته باشم، او را قصاص نمی‌کنم.
‌چه آرزوهایی داشتی که با این اتفاق به باد رفت؟
اگر بخواهم آرزوهایی را که داشتم بگویم خیلی زیاد است، بیشتر از هر چیز نگران بچه‌هایم هستم و اینکه در آینده چه شرایطی خواهیم داشت اما دو هفته بعد از زمانی که این اتفاق افتاد، قرار بود با خانواده به سوریه بروم، همه کارها را انجام داده بودیم، پاسپورت گرفته و بلیت هم آماده کرده بودم. این اتفاق که افتاد اولین آرزویی که بر باد رفت این سفر بود. البته بعد از آن هم آرزوهای زیادی دارم که با این اتفاق بر باد رفته است، اما با این وجود یکی از آرزوهایم این است که بچه‌هایم موفق باشند که به این آرزو رسیده‌ام و فرزندانم المپیادی هستند.
‌فکر می‌کنی قتل فجیع‌تر است یا اسیدپاشی؟
فکر می‌کنم اگر می‌مردم راحت‌تر بودم، مرگ اتفاقی است که اول و آخر برای هرکسی پیش می‌آید اگر می‌مردم نه خودم مکافات می‌کشیدم و نه اطرافیانم. میزان صدمات و تغییرات ایجاد شده در چهره‌ام به حدی است که خودم ترجیح می‌دهم به خانه خواهر و برادرم نروم، چون هر وقت من را می‌بینند شکنجه می‌شوند. هر وقت مادر و پدرم یا خواهر و برادرم به خانه ما می‌آیند غیرممکن است بدون اشک از خانه ما بروند.
‌الان چه آرزویی داری؟
آرزوی من این است که خدا کمک کند و در آینده چشمم را عمل کنم و دو متر دید داشته باشم. البته یک‌بار چشم راستم را در بیمارستان لبافی‌نژاد پیوند زدم اما پیوند خراب شده بود.
‌چرا نمی‌خواهی اسمت فاش شود؟
به هر حال من خانواده دارم و بچه، آدم‌های مجرد راحت‌تر با موضوع کنار می‌آیند، من باید به فکر حفظ خانواده‌ام هم باشم، توضیحات کامل را برای شما گفتم، من در کمک‌هایی هم که هر فرد خیری پس از خواندن این مصاحبه خواست به من بکند اصرار دارم که هویتم فاش نشود، اما اگر کسی پیدا شد که خواست کمک کند خودم می‌آیم تا او مرا ببیند. من آبرو دارم و حاضرم هر شب نان و پنیر بخورم اما نمی‌خواهم دستم جلوی مردم دراز باشد.

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.