سرباز یا …

ده سال ازگار توی مدرسه ها
جون میکنی تا میشی جز دیپلمه ها
تا که به هفت خوان کنکور میرسی
میزنن محکم تو سرت سهمیه ها
بسیجی که نیستی فامیل شهید که نیستی نه
اصلا تو نیستی جز آدما
وقتی که دیگه هیچی نمیشی
وقتشه آش بخوری تو سرباز خونه ها
به چپ چپ نظر به چپ
به راست راست نظر به راست
قدم رووووو بدو رو
هگ هوگ هگ هوگ
بدو رو
هگ هوگ هگ هوگ
پنج شیش تا از دژبان های گردن کلفن
همونطور که اصغری هی میگفت
پوست سرتو از ته گلفتی میکنن
میشی مثل بزغاله ها تو سرت میزنن
پوتین های بیست کیلویی پات میکنن
پالتوهای اره بوقی تنت میکنن
جلو آسایشگاه از جلو نظام نشونت میدن
اگه بگی نمیخوام توی پوتینو پر از شن و سنگ میکنن
رو گردنت آویزون میکنند یا علی از تو مدد
باید بری کلاغ پر کلاغ پر کلاغ پر
یه جارو میدن دستت با یه سطل آب
مستراه شویی زمین شویی خر حمالی
استحقاقیتم مالید
به چپ چپ نظر به چپ
به راست راست نظر به راست
قدم رووووو بدو رو
هگ هوگ هگ هوگ
بدو رو
هگ هوگ هگ هوگ
نصف شب ها فیت و فوت
تیر مشکی و سر و صوت
از خواب ناز بیدارت میکنن
توی سرما مینشونن
واسه فرمانده میمیری
تا مرخصی بگیری
از پادگان فرار میکنی
تا فردا سر صبحگاهی
یقلوی به دست تو صف ها
سه ساچمه بدو
به چپ چپ نظر به چپ
به راست راست نظر به راست
قدم رووووو بدو رو
هگ هوگ هگ هوگ
بدو رو
هگ هوگ هگ هوگ
به چپ چپ نظر به چپ
به راست راست نظر به راست
قدم رووووو بدو رو
سرباز
به نام خدا
سلام
این متن آهنگ سرباز
کاری از گروه سندی بود
این خدمت به اصطلاح مقدس (یه زمانی بود) واقعا فواید و مضرات زیادی داره ولی بار نسبتا سنگینی که باید برداشته بشه
البته فقط توسط پسرا
اما دوستای عزیزم خواهشا همین که دیپلمو گرفتین برین خدمت چون اگه بعد از دانشگاه برین خدمت سختی خدمت دو چندان خواهد شد
دوران آموزشی در نگاه اول بدترین مقطع سربازی است اما در واقع بهترین دوران خدمت همین آموزشیه لامصب است
دو ماه هر روز ۴ صبح بیدارمون میکردند
(بعضی وقتها هم ۳:۳۰)
یه چیزی که اسمش ظاهرن نون بود با یکم به اصطلاح پنیر و یا تخم مرغ گندیده یا مرخ مونده از شام دیشب میدادن به خوردمون (که من نصف آموزشو صبحانه نخوردم تا هم سالم بمونم و هم چند دقیقه بیشتر بخوابم)
تو ۲ ماه آموزشی شاید فقط ۲-۳ بار صورتمو شستم نه اشتباه نکنید نه از رویتنبلی و نه از روی شلختگی بلکه بخاطرسرما
از سرماش همینقدر بگم که یکی تو مرداد ماه تو همون پادگان ما خدمت کرده بود میگفت اونجا خیلی سرده ما که آذر و دی بهمن اونجا بودیم خودتون تصور کنید چی کشیدیم
یه شب ما سرمای شدید تراز۱۰درجه زیر صفر رو تجربه کردیم
انگشت های پای من تا ۱ ماه بعد از آموزش هم هنوز یکم یخ زدگی داشت علاوه بر سرما چون نزدیک مرز بودیم اتفاقای عجیب و غریب هم زیاد اتفاق اوفتاد تو پادگانمون و من شخصا ۸ کیلو لاغر شدم البته بازپوست من کلفت بود چون اگه آدم روزی ۱۰ ساعت رژه بره ممکنه بیشتر از این هم لاغر بشه اما نکته جالبش این بود که بعضی وقتها ساعت ۶ عصر ولمون میکردن به حال خودمون (البته آخرای آموزش) و به جای استراحت من با چند تا از دوستای ورزشکارم با هم تمرین میکردیم !!!
الان من حاضرم یه بار دیگه با همون آدمای قبلی برم همون پادگان که معروفه به جهنم کهریز و یه بار دیگه آموزش ببینم
البته فقط آموزش چون بقیش خیلی آشغال بود
و حالم بد میشه وقتی میخوام بگم
البته جوونا نترسنا ایشالا شما مثل برادر من میافتین سپاه و مثل اون ۱۰ کیلو چاق میشین نه مثل من

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.