جام جم آنلاین: اشاره: نوشتن فیلمنامه «مسیر انحرافی» را پیمان عباسی آغاز کرد. او که نوشتن را شروع کرد، تهیهکننده و کارگردان مشغول انتخاب بازیگران و لوکیشنها شدند، اما عباسی پس از نوشتن سه قسمت از سریال از ادامه همکاری با این گروه منصرف شد و تهیهکننده ادامه نوشتن را به زامیاد سعدوندیان سپرد.
فیلمنامهنویس جوانی که در پرونده کاری خود همکاری با گروه نویسندگان سریالهای «سقوط یک فرشته» و «سقوط آزاد» را دارد.
با سعدوندیان به گفتوگو نشستیم تا برایمان بگوید چگونه فیلمنامه ناتمامی را که شخصیتهای آن طراحی و بازیگرانش هم انتخاب شده بودند، به سرانجام رساند.
پیش از مسیر انحرافی تجربه نوشتن فیلمنامه کمدی داشتید یا این سریال اولین تجربه شما در این زمینه است؟
تجربه نوشتن کار طنز داشتم ولی متأسفانه هیچکدام از آنها به نمایش در نیامد. اولی فیلم سینمایی «باگت» به کارگردانی سامان مقدم بود که در بازنویسی از روایت کمدی خارج شد و به ملودرامی با نام «یه عاشقانه ساده» تبدیل شد. دومی هم سریالی به نام «میلیاردر» بود.
نویسندگی چند قسمت اول سریال مسیر انحرافی بهعهده پیمان عباسی بود. وقتی شما به گروه مسیر انحرافی پیوستید، چند درصد از کار انجام شده بود؟
مدت شش ماه پیش تولید تمام شده بود و حدود دو ماه بود که مشغول تصویربرداری بودند، تقریباً متن سه قسمت از سریال هم آماده شده بود. من شخصیت دیگری را وارد قصه کردم که امیرحسین رستمی نقشش را بازی میکند. برای او بخشهایی را نوشتم که به دو قسمت اول اضافه شد. آن وقت قرار بود که سریال برای ایام نوروز آماده شود به همین خاطر لازم بود که زودتر شروع به کار کنیم تا سریال آماده نمایش شود.
وقتی شما نوشتن ادامه کاری را بهعهده میگیرید که پیش از حضور شما چند قسمتش آماده شده و بیشتر شخصیتها و خط اصلی داستان تا حدود زیادی مشخص شده دیگر نمیتوانید تغییرات زیادی در روند داستان ایجاد کنید. این مساله باعث میشود تفکر و خلاقیتتان محدود شود و مجبور شوید در چارچوب قوانین و تعاریفی که پیش از شما تعریف شده حرکت کنید. با این حساب آیا باز هم فکر کردید، میتوانید در ادامه دادن این داستان تغییرات و تأثیرات مثبت ایجاد کنید؟
در قسمتهای اول به علت تعدد شخصیتها، اطلاعاتی که از هرکدام داده شده بود، شاید به اندازه یک تعریف یک خطی بود. بنابراین برایم امکان بسط و گسترش تعاریف آنها وجود داشت، اما تعداد شخصیتها برای یک کار ۱۳ قسمتی خیلی زیاد بود، اساس داستان هم بیشتر درام است تا کمدی، چون سقوط هواپیما و درگیریها و مصائبی که برای مسافرانش پیش میآید بالقوه بستر خوبی برای طنز نیست. ضمن این که شایع شده بود که مسیر انحرافی شبیه سریال «گمشدگان» است، میخواستم به سمت مخالف آن سریال پیش بروم. این اتفاق در دنیا میافتد که نقیض یک سریال معروف را در ژانر کمدی میسازند. سعی کردم در فرصت بسیار کم و اندکی که داشتم، شخصیتپردازیها را تکمیل کنم و نکاتی را که لازم بود، به کار اضافه کنم.
از وقتی شما به گروه پیوستید ۱۰ قسمت فرصت داشتید تا شخصیتها را پرورش دهید و مسیر داستان را مشخصتر کنید، برای این تغییرات چه کردید؟
وقتی به گروه پیوستم، قرار شد سریال در ۱۵ قسمت تولید شود یعنی ۱۲ قسمت فرصت داشتم. تمام سعیام را کردم، اما حجم زیاد شخصیتها و زمان ۴۵ دقیقهای برای ۱۵ قسمت، با هم متناسب نیست. اگر در هر قسمت میخواستیم کمترین زمان را هم به هر کدام از این آدمها اختصاص دهیم، از زمان تعیینشده بیشتر میشد. همینطور بازیگران بسیار خوبی کنار هم چیده شده بودند که چهرههای شناختهشدهای بودند و بیننده دوست داشت بازیگر محبوبش را بیشتر ببیند. در چنین شرایطی مجبور بودم به مسائلی که به کار نویسندگی چندان مربوط نیست هم رسیدگی کنم.
اگر از ابتدا طراحی داستان را بهعهده داشتم، از قسمت اول و لحظه ورود هرکدام از شخصیتها به هواپیما، با استفاده از فلاشبک، آنها را بهتر به مخاطب معرفی میکردم تا بدانیم این آدمی که وارد هواپیما میشود و با او همسفر میشویم کیست
خیلی جاها بر اساس آنچه در فیلمنامه موجود بود، مجبور بودم بنویسم. در جزیره کلبه و رستوران و سینما داشتیم، اینها هم از قبل ساخته شده بودند و محدودیت زمان اجازه نمیداد که دوباره چیز جدیدی ساخته شود بنابراین مجبور بودم از امکانات موجود استفاده کنم.
اگر فیلمنامه از قبل آماده بود و فضا و طراحیها بر اساس آن صورت میگرفت کار برایم راحتتر بود.
لوکیشن ما در منطقهای بسیار پردردسر بود که به خاطر سردی هوا مجبور بودیم بیشتر سکانسها را داخلی بگیریم و نمیتوانستیم سکانس شب داشته باشیم.
شاید اینها به نویسنده مربوط نباشد اما این وقتی است که فیلمنامه چند ماه قبل در آرامش آماده شده باشد. در این شرایط سعی کردم به صورت مساوی به شخصیتها رسیدگی کنم و برای هرکدام قصهای تعریف کنم که تا انتهای کار بازگو شود.
شما ۱۳ قسمت وقت داشتید و داستانی بسیار پرماجرا، بنابراین باید ضرباهنگ تندی را در کار لحاظ میکردید تا فرصت تعریف کردن داستان را به صورت کامل داشته باشید. برای به وجود آوردن این ریتم در فیلمنامه، چه چارهای اندیشیدید؟
مسیر انحرافی به نوعی تک لوکیشن به حساب میآید چون تغییر فضای چندانی ندارد. از این کلبه به آن کلبه و از این سمت جزیره به سمت دیگری میرویم. بیننده مدام بافت ثابتی را میبیند. در حالی که در قسمتهای اول فضاهایی مثل فرودگاه، خیابان و داخل هواپیما را داریم. برای این که ریتم ضرباهنگ دیده شود باید شکست فضا اتفاق بیفتد. وجود تعداد زیاد شخصیتها هم مشکل دیگری بود.
اگر کار، شکل درام یا ملودرام داشت میتوانستم شخصیتهای اضافی را در سقوط بکُشم اما این کار برای یک سریال مناسبتی نوروزی خیلی تلخ بود و قابل اجرا نبود. یکی از معضلاتی که داشتم بقیه افراد هواپیما بودند البته این را هم در طول قصه پاسخ دادم، اما شخصیتها در جزیره بودند و کار دیگری نمیشد کرد. سعی کردم تا جایی که ممکن است در سکانسهای شلوغ دیالوگها به صورت گفت و شنود باشد، قصه همه افراد را به موازات پیش ببرم و هر قسمت حدود ۲۲ سکانس داشته باشم که بین شخصیتها تقسیم شود تا بتوانم ریتم متعادلی به کار بدهم.
موافقید که در بعضی قسمتها اتفاق خاصی نمیافتد که به روشن شدن سرنوشت آدمها مربوط شود؟ بیشتر وقتها آدمها روبهروی یکدیگر قرار میگیرند و دیالوگهای طولانی را رد و بدل میکنند، بدون این که به داستان اصلی ارتباط چندانی داشته باشد. فکر نمیکنید که حجم دیالوگها و سکانسهای حاوی دیالوگهای طولانی زیاد است؟
بهر حال براساس تعداد شخصیتها نیاز بود در بعضی موارد از اتفاق دوری کنیم و به روایت بپردازیم تا شناخت و جا افتادن در جزیره شکل بگیرد، اما گاهی حجم دیالوگها زیاد است و این مساله دلایل بسیاری دارد. اینطور نبود که برای حجم دیالوگها برنامهریزی نداشته باشیم.
درگونه طنز اکثر بازیگران بداههپرداز هستند که این مساله هیچ فیلمنامهنویسی را خوشحال نمیکند و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. البته اینگونه کارها به سلیقه کارگردان مربوط است.
بازیگران فکر میکنند و براساس سلیقه مخاطب، نقشی که در کار دارند و تجربیات خودشان میتوانند چیزهایی را به دیالوگ اضافه کنند و همه اینها روی کیفیت سریال تاثیر میگذارد.
پس اینطور نبود که سریال کاملا طبق فیلمنامه نوشته شده، اجرا شود؟
جز مواردی خاص که به دلیل کمبود زمان مجبور به عبور از آن بودیم بیشتر متنها اجرا شد، اما واقعیت این است که کار طبق زمانبندی پیش نرفت، قرارداد بازیگران تمام شده بود و دیگر نمیتوانستیم به فلاشبکها (رفتن به گذشته) بپردازیم هرچند برای بیشتر شخصیتها فلاشبکها طراحی شده بود تا به شناخت کاملتری از آنها برسیم. اگر از ابتدا طراحی داستان را بهعهده داشتم از قسمت اول و لحظه ورود هرکدام از شخصیتها به هواپیما، با استفاده از فلاش بک، آنها را بهتر به مخاطب معرفی میکردم تا بدانیم این آدمی که وارد هواپیما میشود و با او همسفر میشویم کیست و در ادامه واکنشهای آنها نسبت به مسائل مختلف در جزیره تعریف بهتری پیدا میکرد.
دلیل حضور بعضی شخصیتها این است که کمدی ایجاد کنند. کاری نداریم که این کمدی شیرین از کار درآمده یا نه، اما میشد که بعضی شخصیتها حذف شوند. ممکن است آنها هم نقشی در داستان داشته باشند اما آنقدر کمرنگ هستند که در زمان نوشتن میشد سهم آنها را به شخصیتهای دیگر واگذار کرد.
طراحی شخصیتها و تعداد آنها طبق سلیقه نویسنده قبلی، آقای عباسی انجام شده بود و من اجازه کم کردن شخصیتها را نداشتم، چون با بازیگران برای نقشهایشان قرارداد بسته شده بود، شاید اگر سرنوشت شخصیتها از ابتدا معلوم بود، میتوانستم به بعضیها بیشتر و به بعضیها کمتر بپردازم اما این شخصیتها از اول به من ارائه شده بود و باید آنها را به سرانجام میرساندم.
اگر قرار بود سریال ادامه داشته باشد، راحتتر میتوانستید به تمام شخصیتها بپردازید؟
بله، مثلا در سریالهای مشابه ممکن است در اول شخصیتهای زیادی وجود داشته باشند، اما وقت برای پردازش این شخصیتها هم وجود دارد. چند قسمت به روحیات و دغدغههای آنها پرداخته میشود تا بیننده با آنها همذاتپنداری کند. بعد گروه دیگری وارد میشود و با روحیات آنها آشنا میشویم. ضمن این که تنوع لوکیشن بیشتری هم وجود دارد. اینها کشش کار را بسیار زیاد میکند، اما در این سریال جز چند کلبه و یک رستوران که کاملا شبیه هم بودند هیچ عنصر جذاب دیگری در مورد بافت محل نبود. دوست دارم کسانی که کار را نقد میکنند در نظر بگیرند که کار با چه شرایطی تولید شده نه این که در شرایط ایدهآل آن را بسنجند. هیچ کاری بدون ایراد نیست حتی کاری که چند ماه فکر و زحمت پشت آن باشد. نقد هم لازمه پیشرفت و حرکت به جلوست، اما در بررسی هر اثر باید شرایط کار آن را در نظر بگیریم.
شروینه شجریکهن – جامجم
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version