سندرم یادگاری نویسی


سندرم یادگاری نویسی روی بناهای باستانی یا میل مفرط به جاودانگی

[تصویر: IMAGE634776284757387216.jpg]


شاید سنت یادگاری نویسی از خیلی قبل ها باب شده باشد. خیلی قبل تر از وقتی که دختر و پسرهای همسایه، طی یک حرکت رمانتیک، روی تنه درخت باغ هایشان تصویر یک قلب بکشند و یک تیر هم از وسطش رد کنند و اسمشان را کنارهم حک کنند.

[تصویر: img_8839.jpg]
نمی دانم فلسفه یادگاری نویسی دقیقا چیست ولی شاید میل به جاودانه ماندن که معمولا ذاتی آدمیزاد است یکی از این دلایل باشد. یا شاید یادگاری نویس گمان می کند که چه حس خوبی است اگر سالها بعد به همان محل برگردد و نام خود را دوباره همانجا ببیند. شاید هم این ماندگاری را نوعی شهرت قلمداد می کند که کلی آدم از مکانهای مختلف و در زمان های گوناگون، چشمشان به نام او می افتد یا قطعه شعری که روی یک اثر باستانی نوشته را میخوانند.

به هر حال یادگاری نویس، اثرش را روی چیزی باقی می گذارد که گمان می کند مانا تر و پایا تر ازاوست. البته باید اعتراف کنم این حس که حتی پس از مرگت – شاید تا آخر دنیا – اثرت یک جای دنیا باقی بماند، نه تنها حس بدی نیست، حتی خوشایند هم هست.
من کارشناس نیستم ولی بدم نمی آید بدانم واقعا فلسفه این میل مفرط به یادگاری نویسی چیست. بیماری است؟ سندرم است؟ هوس است؟ یا شاید هم یک رفتار طبیعی است؟

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.