سیاست خارجی مصر؛ از ناصر تا مرسی

*قاسم محب علی

 سفر محمد مرسی، رئیس جمهوری اسلامگرای مصر با توجه به تعابیر و تفاسیر مختلفی که بدنبال داشت، ضرورت شناخت بیشتر سیاست خارجی را ایجاب کرده است. برای درک بهتر سیاست خارجی امروز مصر در ابتدا باید مصر دیروز و امروز را باید به خوبی درک کرد و باید دید مصر در چه شرایطی قرار دارد؟ و کسی که امروز قدرت را در دست گرفته از چه امکانات، ابزارها، هزینه- فرصت ها و در نهایت محدودیت هایی برخوردار است؟
مصر امروز و یا مصری که مرسی به ارث برده است، حاصل ۶۰ سال حکومت نظامیان در مصر است. مصر ویژگیهایی دارد که اشاره به آنها برای شناخت بهتر سیاست خارجی جانشینان مبارک و ازجمله محمد مرسی ضروری می نماید:
استراتژی کلان جمال عبدالناصر پس از کودتا نظامی “برتری قوای استراتژیک بر دشمن صهیونیستی” بود. این سیاست یعنی حداکثر سازی و بروز سازی قدرت نظامی، الزاماتی را برای مصر ایجاد کرد که همچنان جامعۀ مصر آثار آن را تحمل می کند. سیاست برتری استراتژیک نظامی در سه سطح، جامعۀ مصر را تحت تأثیر قرار داد:
سطح اول بین المللی بود که در آن زمان شوروی را به عنوان متحد استراتژیک انتخاب کرد.
سطح دوم منطقه ای بود و طی آن ناصر رهبری جنبش ها و حکومت های ضدغربی را به عهده گرفت و با رژیم های سلطنتی مثل عربستان سعودی، ایران و ترکیه بنای دشمنی و ناسازگاری گذاشت. خاطرمان باشد جمال عبدالناصر اولین کسی بود که اصطلاحات مجعولی همانند “خلیج عربی” و یا “عربستان” به جای خوزستان و حمایت از خلق عربی را بزبان آورد. این سیاست ناصر در سطح ملی نیز آثاری داشت و علاوه بر انسداد و تصلب سیاسی، تمرکز و انحصار اقتصادی تحت شعار سوسیالیسم وعدالت اجتماعی بود که نظامیان و ارتشیان مصری برای تقویت نظامی گری و سوق دادن منابع مالی به سمت ارتش، تقویت قدرت نظامی و امنیتی بدان نیاز داشتند. متعاقب این سیاست اعلام وضعیت جنگی با دشمن صهیونیستی بود که زمینه ساز برقراری وضعیت فوق العاده در مصر بود که موجب انسداد و فضای بسته اجتماعی شد، حاصل آن هم از بین رفتن و یا تعطیلی و به حاشیه رفتن نهادهای غیرحکومتی، مدنی اعم از مذهبی و غیرمذهبی بود.
این سیاست در جنگ های ۶ روزه شکست خورد و جانشینان ناصر نیز در ارزیابی شکست خود ازاسراییل، اشتباهی مرتکب شدند. آنها علت این شکست را در همپیمانی ناصر با شوروی سابق جستجو کردند. آنها فکر می کردند چون شوروی سابق از نظر تکنولوژی و قدرت مالی ضعیف است و علیرغم شعارهای ایدئولوژیکی که در حمایت از خلق ها و پشتیبانی از مردم می دهد همیشه یک سیاست فرصت طلبانه ای را دنبال می کند و شریک خود را در اوج نیاز و مقاطع سرنوشت ساز تنها می گذارد. اما در طرف دیگر یعنی آمریکا چنین وضعیتی وجود ندارد. بنابراین سادات بعد از جنگ اکتبر تصمیم گرفت، تغییر جهت سیاسی بدهد و به سمت غرب برود تا بتواند استراتژی تقویت قدرت نظامی را این بار با یک چرخش در سیاست خارجی و در اتحاد با آمریکا را دنبال کند. این سیاست الزامات دیگری را برای مصر ایجاد کرد؛ به گونه ای که در ابتدا مصر ناچار شد دوستان منطقه ای خود را بار دیگر عوض و جابجا کند. اولین آنها عربستان سعودی بود که در زمان ناصر دشمن اصلی مصر به شمار می رفت. از این رو در زمان سادات عربستان سعودی، ایران و ترکیه مجدداً به دوستان نزدیک مصر تبدیل شدند و در نهایت این تغییر سیاست به امضای قرارداد کمپ دیوید و صلح با اسراییل منجر شد در حالیکه مصر همچنان سیاست تقویت قوای نظامی را ادامه می داد. چرا که دریافت تسلیحات و تکنولوژی نظامی آمریکائی وغربی در حالت دشمنی با اسرائیل ناممکن بود. مصر در زمان سادات در تلاش بود تا متحد برتر و قابل اطمینان تر آمریکا درمنطقه پر آشوب خاورمیانه باشد.
اما در سطح داخلی نیز انسداد سیاسی، انحصار اقتصادی و سرکوب و خفقان اجتماعی نیز همچنان ادامه پیدا کرد. این سیاست ها با مرگ سادات نیز تغییر چندانی نکرد، چرا که جانشینان آن به ادامه همان سیاست ها نیازمند بودند و توجیهات جدیدتری برای ادامۀ سیاست سرکوب و تصلب سیاسی و اجتماعی نیز پیدا کردند، حملۀ شوروی سابق به افغانستان و همچنین وقوع انقلاب اسلامی ایران و تهدید گسترش اسلام سیاسی در منطقۀ عربی خاورمیانه تهدیدات جدیدی بود که دفع آنها تقویت قدرت نظامی و امنیتی مصر توجیه می کرد. این تحولات سبب شد که جایگاه مسلط ارتش مصر در حاکمیت مصر و تقویت قدرت نظامی این کشور مورد حمایت قدرتهای منطقه ای متحد غرب و قدرت های بزرگ غربی و آمریکا قرار گیرد. قدرت نظامی و ارتش بزرگ مصر به عنوان قدرت پشتیبان و ذخیره کشورهای آسیب پذیر خلیج فارسی تعریف جدیدی پیدا کرد. این مسیر کمک عربستان سعودی، کشورهای ثروتمند تر عربی و آمریکا را به سمت مصر سرازیر کرد. بیشتر پول ها و کمک ها به جای سرمایه گذاری برای توسعه اقتصادی و بهبود وضعیت اجتماعی، به جیب نهادهای نظامی و امنیتی ، سران سیاسی و خانواده مبارک ریخته شد و مردم فقیر مصر تمتع چندانی از آنها نبردند. این وضعیت ساختاری را برای مصر به وجود آورد که حاصل آن را امروز می بینیم. نتیجه آن که مصر به غولی عظیم جثه اما گرسنه و محتاج به کمک خارجی از نظر اقتصادی تبدیل شده و برای حل مشکلات خویش چشم به کمک قدرتهای بزرگ و ثروتمندتر دوخته است تا بتواند حداقل بحران های پیش رو را کنترل کند. ارتش مصر در پی استراتژی دستیابی به برتری استراتژیک امروزه به سازمان گسترده و پرهزینه و معتاد به کمک های آمریکائی تبدیل شده است.
آنچه مبارک تحویل داده حکومتی است که ۸۰% بدهیهای عمومی دارد،۵۰% طراز منفی تجارت خارجی. نیازمبرم به واردات مواد غذایی از جمله واردات ۷ میلیون تنی گندم از مهمترین ضعف های مصر امروز است. سطح بیکاری، فقر و بیسوادی بسیار بالا همراه با سیر صعودی جمعیت این کشور(به طوری که در دهۀ ۱۹۷۰ جمعیت مصر ۳۰ میلیون نفر بود اما امروز مصر نزدیک ۹۰ میلیون جمعیت دارد)، و عدم رشد اقتصادی متناسب زمینه ساز شکل گیری انبوه جمعیت جوان جویای نان، کار و تحصیل شده است. مصر از جمله جوامع مهاجرفرست می باشد که میلیونها نیروی کار آن در خارج و از جمله در عربستان و کشورهای عربی مشغول امرار معاش هستند. دولتی شکست خورده که جمع وجور کردن آن از توان ملی و درونی این کشور خارج شده است.
در کنار این ضعف ها باید به مطالبات و ریشه های انقلاب های عربی نیز توجه داشت. خودسوزی یک جوان بیکار تونسی، شورشهای تونس و مصر را شعله ور ساخت. مطالبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از جمله مهمترین دلایل نارضایتی توده های مردم بود که درجامعه مصر بسیار عمیق تر و برجسته تر از سایر کشور های منطقه می باشد. جوانانی درمیدان تحریر همچنان مترصد هستند تا بار دیگر مطالبات خویش را پیگیری نمایند.
مصری که مرسی آن را امروز تحویل گرفته است، دارای مشخصه های فوق الذکر است. در واقع مرسی باید امروز این تابلو را با این همین ویژگی ها در مقابل چشمان خود داشته باشد و سیاست خود را براساس وضعیت موجود تنظیم و با نیازهای واقعی جامعه مصر منطبق نماید.
اگر خود را برای لحظاتی به جای مرسی قرار دهیم، می بینیم که مصر بیش از هر زمان دیگری به مبارزه با فقر، ایجاد اشتغال، مبارزه با فساد، رشد سریع اقتصادی، دست یابی به تکنولوژی روز، بهبود وضعیت مدیریتی کشور، کاهش هزینه های نظامی و دفاعی نیاز دارد. منابع مالی داخلی برای برآورده کردن این اهداف و برنامه های از درون مصر پاسخگو نیست و این منابع در جهان عرب نیز در منطقه خلیج فارس و بیشتر از هر جای دیگر درعربستان سعودی قرار دارد.
در سطح جهانی نیز در اروپا و آمریکا دارای چنین منابعی هستند. لذا از همین رو اولین انتخاب مرسی، ریاض بود. سوال اینست که مرسی برای برآورده کردن نیازهای معیشتی جامعۀ مصر به کدام کشورها می توانست رو بیاورد؟ قریب به ۱ میلیون از جمعیت ۱۴ میلیونی شهر قاهره به دلیل فقر در زاغه ها و قبرستان های زندگی می کنند و در واقع فقرا انتظار دارند که مرسی امروز پاسخگوی نیازهای روزمره آنان باشد.
به نظر نگارنده علیرغم همۀ اختلافات تاریخی و اندیشه ای که میان اخوان المسلمین و سلفی ها و وهابی ها وجود دارد، طبیعی است که نیازهای اولیۀ مصر، مرسی را به ریاض کشانده باشد. برای مرسی و یا هرکس دیگری به عنوان رئیس جمهور مصر انتخاب قابل توجه دیگری وجود ندارد.
ملاقات دوم مرسی با وزیر خارجۀ آمریکا بود. همانگونه که اشاره شد مشخصات مصر وضعیت خاصی را برای این کشور پدید آورده است. مصر امروز مصری است که دارای قدرت نظامی پرهزینه و متکی بر سه میلیارد دلار کمک های نظامی آمریکایی است و اگر بخواهد از این کمکهای صرفنظر کند، بدین معناست که باید از سایر کمک های خارجی مانند کمک عربستان سعودی، درآمد ناشی ازصنعت توریسم، درآمدهایی که از کارگران مصری مقیم خارج و سرمایه گذاریهای کمپانی های غربی بدست می آورد نیز چشم پوشی کند. از این رو مرسی باید سیاستی را در پیش گیرد که کمک های مالی بیشتری به سمت کشورش روانه شود و در شرایطی که آواری مانند شورای نظامی را بر بالا سر خویش می بیند راهی دیگر غیر از ادامه سیاست های قبلی با ملحوظ داشتن پاره ای ملاحظات و تعبیرات جدید نخواهد داشت.
از سویی آمریکا نیز در آستانۀ انتخابات ریاست جمهوری باید نشان دهد که سیاست های دورۀ اوباما سیاست های موفقی بوده است؛ اوباما در دورۀ ریاست جمهوری خود در خاورمیانه هدف های ۶ گانه ای را دنبال می کرد:
*خروج از عراق و افغانستان و بهبود وضعیت امنیتی آمریکا در این کشورها
*کاهش تهدیدات علیه اسراییل
*توسعۀ سیاسی و اقتصادی در خاورمیانه(توسعه دمکراسی و حقوق بشر)
*کنترل نفوذ جمهوری اسلامی ایران
*از بین بردن تهدید تولید و تکثیر سلاح های هسته ای درخاورمیانه
*تروریسم
اوباما می تواند بگوید در جنگ علیه تروریسم موفق عمل کرده است؛ دیگر اسامه بن لادنی وجود ندارد و القاعده نیز در شرایط عملیاتی قوی نیست. آمریکا از عراق خارج و از افغانستان نیز در آستانۀ خروج است. افغانستان از یک قدرت بیطرف در زمان جنگ سرد، امروزه به متحد خارج از ناتوی امریکا تبدیل شده است.
در خاورمیانه رژیم هایی مثل قذافی با کمترین هزینه از بین رفته اند، رژیم های فرسوده ای مثل بن علی، مبارک، علی عبدالله صالح نیز سقوط کرده و رهبران تازه نفسی جای آنها را گرفته اند و بسط دمکراسی تا حد زیادی ولی به صورت کنترل شده در این کشورها اتفاق افتاده است. در جانب دیگر و از نظر آمریکایی ها کشوری (سوریه) که مخل صلح خاورمیانه بود در وضعیت دهشتناکی قرار دارد و عملاً از معادلۀ صلح خاورمیانه حذف شده و دیگر تهدید قابل توجهی برای اسراییل نیست. حماس نیز از این جمع جدا شده و در حال پیوستن به روند صلح و رویگردانی از استراتژی مبارزات قهرآمیز است.
در مصر هم آمریکایی ها توانسته اند تا عمق جامعۀ مذهبی نمایندگان آن یعنی اخوان المسلمین ارتباط برقرار و تهدید آنها را به فرصت تبدیل نمایند و همۀ اینها به عنوان برگه های موفقیت اوباما در سیاست خارجی و خاورمیانه ای آمریکا، در آستانۀ انتخابات ریاست جمهوری محسوب می شود. اخوان نیز برای پیشبرد و نشان دادن موفقیت هایش در روابط خارجی خود نیازمند بهبود روابط با آمریکاست. لذا هم دولت اوباما وهم مصر دارای نیازهای متقابلی هستند که این نیازها آنها را ملزم می سازد تا همچنان درکنار یکدیگر قرار داشته باشند.
مصلحت بهبود رابطۀ با مصر پس از مبارک شامل عربستان سعودی نیز می شود. حکومت به شدت سنتی و محافظه کار عربستان می توانست از جمله کاندیداهای تغییر درروند اوج گیری جنبش های اخیر باشد. اما این حکومت با انجام یک رشته سیاست ها فعلاً توانسته است تاثیرات آن را بر جامعه خویش به حداقل برساند. از جمله آنها استفاده از نفوذ دینی و همین چنین قدرت مالی خویش برای کنترل و مهار رهبران این جنبش ها می باشد.

*سفیر اسبق ایران در یونان، مالزی و کارشناس جهان عرب

۲۶۳۴۹
 

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.