شعر و موسیقی؛ ‌خواهران هنر

جام جم آنلاین: ترانه و ترانه‌سرایی در تاریخ ادبیات منظوم ـ ‌یا شاعرانه ـ کشورمان پیشینه‌ای درازدامن دارد. بسیاری از سرایندگان ما آثار منظوم و آهنگینی پدید آورده‌اند که شاید به قصد ترانه‌سرایی سروده نشده، ولی موسیقی و نظم نشاط‌انگیزشان باعث شده است که به صورتی آهنگدار و موسیقایی خوانده شوند.

من شخصا معتقدم شعر بسیار مشهور «بوی جوی مولیان» رودکی ـ که می‌دانیم موسیقی‌شناس و نوازنده هم بوده ـ‌ به صورت ترانه سروده شده است. مقصود از ترانه در اینجا وزن و قالب ویژه مشهور به ترانه یا دوبیتی ناپیوسته ـ مثل دوبیتی‌های باباطاهر ـ‌ نیست، بلکه شعری است که با الحان موسیقایی خوانده شده و می‌شود. واژه ترانه در ایران که «ترونه»‌هم تلفظ می‌شده واژه‌ای بسیار قدیمی است و در آثار بسیاری از شاعران نیز به کار رفته است.

بعضی غزل‌های مولانا در دیوان شمس ماهیتی «ترانه‌وار» دارند. می‌دانیم که مولانا در خانقاهش یا محفلش ستونی داشته که هرگاه حالت شعرسرایی ـ هبوط و ظهور نبوت شاعرانه ـ به او دست می‌داده به گرد آن ستون، مشتاقانه و سماع‌گونه می‌چرخیده و سروده‌های وحی‌گونه‌اش را به آواز می‌خوانده و محرری آنها را می‌نوشته. پیوند دراز آهنگ شعر و موسیقی و امتزاج و اختلاط این دو هنر ارجمند با همدیگر امری انکارناپذیر است و توضیح آن لزوم مالایلزم به نظر می‌رسد.

حافظ عزیزمان هم خوش‌آواز بوده و سروده‌ها و سرود‌هایش را ـ به اغلب احتمال ـ برای خود و شاید یاران نزدیکش به صوت می‌خوانده. مغنی‌‌نامه‌ها یا ساقی‌نامه‌ها هم از این رهگذر و در این ارتباط به وجود آمده‌اند.

طی دهه‌های اخیر، در ایران بخصوص از تاسیس رادیو به بعد ترانه‌سرایی جنبه رسمی‌تری به خودش گرفت و دیدیم که کسانی چون رهی معیری، معینی کرمانشاهی، نواب صفا، بیژن ترقی، جواد مفتون، نوذر پرنگ، علیرضا طبایی، محمدعلی بهمنی و … کار ترانه‌سرایان قبلی از قبیل عارف قزوینی را دنبال گرفتند و به طور جدی به سرایش و خلق ترانه‌هایی برای خوانده‌شدن به آواز پرداختند و این مهم همچنان ادامه دارد و ما اینک با نسل جدید و پویا و بانشاطی از ترانه‌سرایان جوان ـ که البته تعدادشان خیلی کم است ـ مواجهیم.

بتازگی کتابی به دستم رسید با عنوان «پشت سرت عاشقانه حرف می‌زنم» سروده سیدحسین متولیان که بنا بر نوشته روی جلد و صفحه اول کتاب، برنده سرو زرین پنجمین جشنواره شعر فجر و برگزیده جشنواره ملی جوان ایرانی بوده است، کتاب حاضر که در برگیرنده ۱۷۵ صفحه و ۷۱ قطعه شعر ـ یا ترانه ـ است، توسط «فصل پنجم» به چاپ رسیده است. از این شاعر قبلا مجموعه سجاده‌های سر به هوا ـ دفتر غزل ـ را دیده بودیم و تعدادی از شعرهای مندرج در کتاب حاضر را قبلا با صدای زنده‌یاد خسرو شکیبایی و زنده‌یاد ناصر عبداللهی، حسین خواجه‌امیری و… به صورت آواز شنیده بودیم. خوشبختانه این ترانه‌ها یا سروده‌های موسیقایی حس هنرمندانه هماهنگی شعر با موسیقی را در شنونده اقناع می‌کند و به ما می‌باوراند که اگر این آهنگ اینقدر به دل می‌نشیند به خاطر این است که هم شعر آن خوب است و هم آهنگ و هم آواز آن… .

سجادی: طی دهه‌های اخیر، در ایران بخصوص از تاسیس رادیو به بعد، ترانه‌سرایی جنبه‌رسمی‌تری به خودش گرفت و دیدیم که کسانی چون رهی معیری، معینی کرمانشاهی، نواب صفا، بیژن ترقی و … کار ترانه‌سرایان قبلی از قبیل عارف قزوینی را دنبال کردند

زبان شاعر در این کتاب زبانی ساده، صمیمی، چابک و حس‌برانگیز است. دایره واژگانی مورد استخدامش با جان و جسم ترانه همخوانی دارد. از به کار بردن کلمات ثقیل و پرصلابت جدا پرهیز کرده و مفاهیم مورد نظر خود را با مناسب‌ترین و آرامش‌بخش‌ترین واژه‌ها بیان کرده است. وزن‌های مورد استفاده نیز وزن‌هایی بانشاط و آهنگین‌ است. بیشترین تعداد سروده‌های مندرج در کتاب، چهارپاره پیوسته‌اند، زبان مورد استفاده‌اش نوعا محاوره‌ است، اما نه با لهجه‌ای که عوامانه به نظر بیاید. زبانی ساده و گفت‌وگووار است، صمیمی است، اما احترام گوینده و مخاطب حفظ شده و این خود هنری است که از ساده‌سرایی به عامیانه‌سرایی نیفتیم.

هر جا بنشستم از تو می‌گفتم

هر جا نبودی غصه با من بود

من سرشناس شهرمون بودم

از بس دلم با عشق روشن بود

من سرشناس شهرمون بودم

معروف بودم با چشای تو

شعرای من مشهور بود از بس

لبریز بود از قصه‌های تو

قافیه‌ها مبتنی بر تلفظ کلمات به کار گرفته شده‌اند مثل همین «چشا» و «قصه‌ها» که اگر به صورت ترانه و محاوره‌ای نبود، نمی‌توانستند قافیه باشند «چشم‌ها و قصه‌ها» مقفّی نیستند. گاه هم به خاطر قافیه‌ای که از قبل در نظر داشته مجبور شده است از واژگانی استفاده کند که با طبیعت ساده و محاوره‌ای شعرش در تباین است. مثلا در شعر ققنوس (ص ۱۱۷)‌ می‌گوید:

پرای خونی و سوخته

دود و خاکستر و ‌آذر

یه قبیله مرغ زخمی

یه قبیله مرغ بی‌سر

که واژه آذر به جای آتش ـ که کاملا معمول و متداول است ـ فضای شعر را اندکی غریبه می‌کند. به هر حال این کتاب در مجموعه ترانه‌هایی که دیده یا شنیده‌ام برای من به عنوان یک علاقه‌مند قدیمی شعر و ترانه حس و حال خوبی به وجود آورد. این هم پاره یکی از چهارپاره‌هایش:

تو گندم آوردی

گناه آسون شد

گناه آدم‌ها

یه لقمه نون شد (ص ۱۷۰)‌

می‌بینیم سروده‌های او تنها در راستای دل‌سپردن و وجد و حال نیستند و او به مشکلات زندگی و فلسفه حیات و رنج‌های مشترک بشری و پدیده شوم فقر نیز نگاهی متعهدانه دارد.

سیدمحمود سجادی / جام‌جم


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.