شهامت قاضی در تغییر یک سرنوشت

جام جم آنلاین: پشت آن دیوارها چیزی نیست جز تخت‌های به هم فشرده با آدم‌های فرو رفته در لاک خود، ثانیه‌هایی که می‌گذرد، چشم‌هایی که منتظر می‌ماند و جرمی که بر دوش سنگینی می‌کند. پشت آن دیوارها، کانون اصلاح و تربیت است و روی آن تخت‌های به هم فشرده، کودکان و نوجوانانی که ثانیه‌ها را به امید آزادی می‌شمارند.

در کانون، جثه‌ها کوچک است اما جرم‌ها، بزرگ. بچه‌های اینجا یا دزدی کرده‌اند یا قتل، در دام‌افتادگان مواد مخدر هم اینجا کم نیستند همان‌ها که در روزهای ابتدای ورودشان به کانون، «اور دوز»، حالشان را به هم می‌ریزد و کف آسایشگاه را پر از محتویات معده‌شان می‌کند.

بیشتر بچه‌های کانون بی سوادند، بعضی هایشان به معنی مطلق کلمه، آنها اختلال روان دارند، افسرده‌اند، مضطربند، آرام و قرار ندارند، خشم از چشم‌های بعضی‌هایشان می‌ریزد، بعضی وقت‌ها می‌ترسی با آنها یک‌جا تنها بمانی به خاطر چشم‌هایی که درنده‌خوست.

آنها به کانون آمده‌اند تا اصلاح شوند، تا یاد بگیرند آداب زندگی اجتماعی چه شکلی است، تا تجربه کنند که می‌شود در شرایطی آرام، آرام گرفت و سالم زندگی کرد حتی می‌شود خواندن و نوشتن یاد گرفت و با آموختن حرفه‌ای در کانون بعد از آزادی کسب و کاری راه انداخت.

اما تا درهای کانون بسته است، می‌شود دنیا را این‌گونه دید؛ همین که درها و قفل باز می‌شود و نوجوان پایش به اجتماع ناامن ـ که در آن هیچ خانواده‌ای منتظرش نیست و اگر هم هست خودش وبال گردن است ـ می‌رسد، دوباره داستان بزهکاری شروع می‌شود.

آنهایی که پایشان به کانون باز می‌شود، قربانیان اجتماعند که نمی‌توان انتظار داشت در مدت کوتاه حبس، آنقدر متحول شوند که از یک انسان بزهکار به انسانی وارسته تبدیل شوند.

روی تلخ ماجرا هم همین است؛ ورود یافتگان به کانون‌های اصلاح و تربیت توجه ویژه می‌خواهند تا چند سال دیگر، شدت جرمشان آنها را به زندان بزرگسالان و حبس ابد و اعدام نکشاند.

اما اگر بشود پای بعضی کودکان و نوجوانان (که می‌شود از بزهشان چشم‌پوشی کرد) هیچ وقت به کانون‌ها باز نشود چه خوب می‌شود! چه خوب است اگر قوانین خشک و بی انعطاف وقتی به آدم‌های کم سن و سال می‌رسد تکانی به خود بدهد؛ مثل روزی که قانون مجازات اسلامی در کرمان و به دست یک قاضی، شجاعانه انعطاف پذیرفت.

در این اواخر در این شهر، نوجوان ۱۷ ساله‌ای بدون گواهینامه، رانندگی کرد و به خاطر مجروح کردن یک عابر دستگیر شد.

او طبق قانون باید به پنج ماه حبس تعزیری محکوم می‌شد یعنی برای پنج ماه باید به کانون اصلاح و تربیت می‌رفت، اما با شهامت قاضی پرونده او با حکمی جایگزین حبس روانه خانه‌اش شد؛ حضور دائم در نماز جماعت محل برای اقامه نماز مغرب و عشا به مدت یک سال و گرفتن گواهی حضور از امام جماعت مسجد هر سه ماه یک بار.

آنهایی که در مصدر قضاوت نشسته اند شهامت نهفته در پشت صدور این حکم را خوب می‌شناسند، هر چند شاید خودشان جسارت صدور این رای را نداشته باشند اما باید به جرایم اطفال جور دیگری نگاه کرد، نوجوانان، مجرمان بالفطره نیستند که نتوان از سر بزه‌شان گذشت.

درست است که بعضی از آنها ممکن است کار‌های خشنی بکنند، اما اگر برای اولین بار با آنها خشک و قانون زده رفتار نشود و دست حمایتگر اجتماع به سرشان کشیده شود، می‌توان همچنان به اصلاحشان چشم دوخت؛ اصلاحی که شاید هرگز کانون‌های اصلاح و تربیت، زندان بزرگسالان و حتی چوبه دار از پس آن برنیایند.

مریم خباز – گروه جامعه


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.