طنز/ الهی! راضی‌ام به همان نان بخور و نمیر!

*‌الهی! سینه‌ای دارم از تیر گرانی چاک چاک و از غم تورم دردناک. دستانم تهی، روزی گفتم: ای مرغ چرا به سفره‌ام قدم ننهی؟!
گفت: پولم را داری بدهی؟!
*‌ کریما! هزینه آب و برق و تلفن زیاد، آنچه داشتم رفته برباد. در خانه‌ام نیست هیچ چهره‌ای خندان و شاد!
* الهی! تنها به تو امید دارم که در بوستان زندگی‌ چو خارم و از هرچه که نامش عوارض و مالیات و خودیاری و همیاری است، بیزارم!
*‌ الهی! تلفن‌های همگانی خراب، دیدن اتوبوسهای خالی سراب، نشستن در تاکسی نقش برآب، آه از این کرایه‌های بی حساب!
*‌ خدایا! از تاکسی‌ها چه بگویم که تا رنگ «دویستی» نبینند، پرده آز از مقابل دیدگانشان نیفتد تا مسافران را ببینند، الهی! از ظلم شان در مانده‌ام، تو چاره‌ای فرما من که کنار خیابان مانده‌ام!
*‌ الهی! «مارا همه شب نمی‌برد خواب»، حالی دارم خراب، پا درد، دست درد، قلوه‌درد! در سر صدای دونگ، دانگ، دنگ، از پی یافتن دارو دو پایم لنگ، شاید هنوز تمام نشده جنگ!
*‌ خدایا! هزینه درمان بالا، به درگاه طبیبان پول زجان اولی، پشت مسکینان خم، تختهای بیمارستانها کم، ملحفه‌های شان پرنم و داروها بدتر از سم!
*‌ خدایا! اعلام کوپن‌ها دیر دیر، دلهای جوانان پیر، آب قاطی شیر! شکم «مرفهین بی درد» سیر، شکم من «آسیب پذیر» نالد چو آژیر، الهی! من راضی ام به همان نان بخور و نمیر! یا نان و پنیر!

***

از مرد عیالواری پرسیدن: بیست سال پیش وضعیت بهتر بود یا حالا؟
گفت: تا آنجا که یادم می‌آید، بیست سال پیش هر وقت بی پول می‌شدیم، به آبگوشت پناه می‌بردیم اما حالا هر وقت که پولدار می‌شویم، آبگوشت درست می‌کنیم!

گل آقا. شماره ۷۲٫ بهار ۱۳۷۱

۶۰۶۰

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.