طنز/ حکایت بودار دستگیری یک آفتابه​دزد

۲۷خردادماه،

طنز و کاریکاتور > طنز – اسماعیل امینی در تهران امروز نوشت:

محتسب در کوچه‌ای گفتا به دزد

خوب گیر افتادی‌ای آفتابه دزد

دزدی آفتابه در گام اول

خود نشان ذوق و استعداد توست

در وجودت ای فلان بن فلان

هست استعداد دزدی کلان

ای بسا دزد کلان شد، جیب بر

آفتابه دزد، شد دزد شتر

روز روشن پیش چشم پاسبان

آفتابه می‌بری از مردمان

در شب تاریک و دور از چشم ما

خود چه دزدی‌ها کنی ای بی‌حیا

محتسب چون دیده بیدار خلق

آفتابه محرم اسرار خلق

آفتابه بوده از عهد قدیم

در اتاق فکر انسان را ندیم

در اتاق فکر از روز الست

آفتابه دیدنی‌ها دیده است

دیده اما رازداری کرده او

چون نبوده اهل بحث و گفت و گو

اهل گمنامی و محرومی ست او

شاهکار صنعت بومی ست او

آفتابه لوله است و دسته است

شاهکار دیگران را شسته است

آن زمان که آمد از شهر فرنگ

دستمال و شیر و سیفون و شلنگ

در اتاق فکر جای او نبود

آفتابه جلوه‌ای دیگر نمود

در خیابان‌های شهر و کوچه‌ها

کم کم آمد در میان ماجرا

با اراذل بود گاهی در مصاف

شد مدال گردن اهل خلاف

گردن آویز اراذل شد ،چرا؟

تا ندزدد هیچ کس آفتابه را

گفت دزد آفتابه: ای عمو

تو نمی‌دانی در این شهر از چه رو

آنکه ثابت شد شتر دزدیدنش

نیست آویزان شتر از گردنش

گفت: هی هی حرف بودار است این

چشم بگشا خط قرمز راببین

بیش از این پرونده را سنگین مکن

هر چه خواهی کن ولیکن این مکن

۶۰۶۰


RSS
منبع:خبرآنلاین
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.