علائم عشق خدا به انسان

جام جم آنلاین: دکتر امیرعباس علی‌زمانی، عضو هیات علمی گروه فلسفه دین دانشگاه تهران در نشست بررسی آرای جان هیک که یکشنبه ۱۷ اردیبهشت‌ماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، به ارائه سخنرانی پرداخت که اکنون بخش‌هایی از آن را می‌خوانیم.

جان هیک ازجمله متفکرانی است که در کتاب «خدای عشق و مسأله شر» صادقانه به دنبال تبیین معقولی از دین در دنیای مدرن است.

مسأله‌ای که او در این کتاب به آن می‌پردازد، در مورد علت وجود شر و ارتباط آن با عشق خداوند به انسان‌هاست.

در واقع تأکیدی که مسیحیت بر خدا دارد، به عنوان خدای عشق با آنچه از مسیحیت در جهان می‌بینیم، تعارض دارد؛ اگر خدا عاشق انسان‌هاست، باید این عشق در آفرینش تجلی پیدا کند.

هیک برخلاف آگوستین «گناه اولیه» را اسطوره‌‌ای می‌داند و معتقد است مسأله شر نه تنها برای مؤمنان اهمیت دارد و گاهی ایمانشان را از آنها می‌ستاند بلکه برای غیرمؤمنان هم مسأله شر مهم است.

جان هیک معتقد است هر مساله‌ای در ارتباط با غایت و کاربردش، خیر یا شر است؛ مثل چاقوی تیز. هرچه در این جهان است، وقتی آن ‌را به خیر و شر توصیف می‌کنیم، معمولا با مبنایی در ارتباط است.

برخی لذت شخص را مبنا قرار می‌دهند و می‌گویند چون برخی علل این آسایش و لذت را از من می‌گیرد پس شر وجود دارد؛ در حالی‌که هیک معتقد است اگر واقعا خدا را در ارتباط با جهان ببینیم، خدا آنچه انجام می‌دهد خیر است.

هیک با مثالی تصریح می‌کند پدر عاشق نسبت به فرزندش این طرح را دارد که تمام ظرفیت‌های وجودی‌اش به کمال برسد، برای همین با وجود برخی مسائل به ظاهر شر، این فضایل اخلاقی و ارزش‌ها معنی پیدا می‌کند.

جان هیک، شرور اخلاقی را به اختیار بازمی‌گرداند، او معتقد است انسان‌ها نهایتا به خیر عالی می‌رسند و هدف خدا پرورش و شکوفایی فضایل اخلاقی در فضایی طبیعی است که در این صورت است که انسان خداگونه می‌شود و از مرحله صورت خدا به شباهت خدا می‌رسد.

 هیک می‌گوید ما در این جهان طوری قرار گرفته‌ایم که خداوند به صورت کاملا مستقیم خود را بر انسان آشکار نمی‌کند چون در این صورت، امکان ایمان آوردن انسان دیگر وجود ندارد. برای همین در فضایی مبهم و نیمه‌پنهان است که خداوند خودش را نشان می‌دهد تا امکان ایمان و آزادی معرفتی وجود داشته باشد و در واقع لازمه ایمان آگاهانه و آزادانه، وجود این فضای مبهم در عالم است.

جان هیک، اساس این جهان را در «‌اختیار» می‌داند و می‌گوید باید انسان هم اراده خیر و هم امکان گناه داشته باشد و اگر بگوییم چرا خدا جهانی را نیافریده که امکان گناه در آن نباشد؛ در واقع این به معنی زدودن امکان گناه و زدودن امکان خیر آزادانه و عقلانی است.

بیشتر بحث هیک به شرور طبیعی بر می‌گردد و داستان رنج انسان را مطرح می‌کند و قبول دارد که درد و رنج تعاملی با هم دارند.

هیک برای این‌که نشان دهد شرور برای کسب فضایل اخلاقی لازم است، فرض جهانی بدون درد و رنج را مطرح می‌کند و می‌گوید اگر چنین جهانی ممکن بود که باشد، در واقع بهترین جهان ممکن نبود.

هیک می‌گوید: جهانی که فاقد درد و رنج است، چگونه جهانی خواهد بود؟ درد همانند معلم و سیستم هشداردهنده است و امکان آگاهی از شرایط‌مان را فراهم می‌کند و بخش عظیمی از این درد و رنج زاییده اختیار و جدا شدن از نظام طبیعی عالم است، ولی هیک در عین حال معتقد است تلاشی که بشر برای مهار کردن رنج‌ها و دردها می‌کند، بخشی از پروسه پرورش معرفتی انسان است.

هیک هدف خدا را کسب اختیاری فضایل اخلاقی دانسته که انسان در نبردی طبیعی برای کسب این فضایل می‌کوشد و در این باره می‌گوید جهان مشتمل بر انسان آگاه و مختار و آزاد، بهتر است از جهانی که فاقد این مسائل است.

برای دستیابی بشر به فضایل اخلاقی و آن شکوفایی برتر نیاز به دنیایی داریم که این شرور معنی داشته باشد تا راستی، ایثار، شجاعت و… معنی پیدا کند.

عقاید هیک به سنت تفکر اسلامی نزدیک است. جان هیک هدف خدا را پرورش انسان می‌داند نه ساختن جهانی که انسان‌ها در بهشت بیشترین لذت را ببرند و هیک سرانجام خوشی را برای عاقبت انسان‌ها پیش‌بینی می‌کند.

سید حسین امامی – جام‌جم


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.