عکس/مقام عظمای ولایت درتظاهرات های پیش ازانقلاب
خاطرات مقام معظم رهبری از دوران انقلاب؛ جریان بیمارستان امام رضا علیه السلام مشهد
بیمارستان امام رضاى مشهد یک فلکهاى جلویش هست، یک میدانى هست جلویش که حالا اسمش فلکهی امام رضاست و یک خیابانى است که منتهى مىشود به آن فلکه؛ سه تا خیابان به آن فلکه منتهى مىشود. ما از خیابانى که آنوقت اسمش جهانبانى بود- نمىدانم حالا اسمش چیست- داشتیم مىآمدیم به طرف آن خیابان که از دور دیدیم سربازها راه را سد کردند. یعنى یک صف کامل و تفنگها هم دستشان، ایستادهاند و ممکن نیست از اینها عبور کنیم. من دیدم که جمعیت یک مقدارى احساس اضطراب کردند. آهسته به برادرهاى اهل علمى که بودند گفتم که ما باید در همین صف مقدم با متانت و بدون هیچگونه تغییرى در وضعمان پیش برویم تا مردم پشت سرمان بیایند؛ و همین کار را کردیم.
سرها را انداختیم پایین، بدون این که به رو بیاوریم که اصلاً سربازى و مسلحى وجود دارد در مقابل ما، رفتیم نزدیک. به مجرد این که مثلاً به یک مترى این سربازها رسیدیم، من ناگهان دیدم مثل اینکه بىاختیار این سربازها از جلو پس رفتند و یک راهى به قدر عبور سه چهار نفر باز شد، ما رفتیم. فکر آنها این بود که ما برویم، بعد راه را ببندند اما نتوانستند این کار را بکنند. به مجرد این که ما از این خط عبور کردیم، جمعیت ریختند و اینها نتوانستند کنترل بکنند. شاید در حدود مثلاً چند صد نفر آدم با ما تا دم در بیمارستان آمدند؛ بعد هم گفتیم که در را باز کنند. طفلکها بچههاى دانشجو و پرستار و طبیب و اینها که توى بیمارستان بودند، با دیدن ما جان گرفتند. گفتیم در بیمارستان را باز کردند و وارد شدیم. رفتیم به طرف جایگاه وسط بیمارستان؛ یک جایگاهى بود آنجا و یک مجسمهاى چیزى هم به نظرم بود که بعدها آن مجسمه را هم فرود آوردند و شکستند. لکن آن وقت به نظرم مجسمه هنوز بود…
به مجرد این که رسیدیم آنجا، ناگهان جای رگبار گلولهها را دیدیم. بعد که پوکههایش را پیدا کردیم، دیدیم کالیبر ۵۰ بوده؛ چقدر واقعاً اینها گستاخى در مقابل مردم به خرج مىدادند. در حالى که براى متفرق کردن مردم یا کشتن یک عده مردم، کالیبرهاى کوچک مثلاً ژ ۳ یا این چیزها هم کافى بود؛ اما با کالیبر ۵۰ که یک سلاح بسیار خطرناکى است و براى کارهاى دیگرى به درد مىخورد، اینها به کار بردند روى مردم. بعدها که در آن بیمارستان متحصن شدیم، من آن پوکهها را جمع کرده بودم از زمین، خبرنگارهاى خارجى که آمده بودند، من این پوکهها را نشان مىدادم؛ مىگفتم که این یادگارىهاى ماست؛ ببرید به دنیا نشان بدهید که با ما چگونه رفتار مىکنند.
به هر حال رفتیم آنجا، یک ساعتى آنجا بودیم. خب معلوم نبود که چهکار مىخواهیم بکنیم. رفتیم توى یک اطاقى- ما چند نفر از معممین و چند نفر از افراد بیمارستان- که ببینیم حالا چه باید کرد؟ چون هیچ معلوم نبود، معلوم شد تهاجم ادامه دارد. حتى ماها را و مردم را و همه را گلولهباران کردند. من آنجا پیشنهاد کردم که ما اینجا متحصن بشویم؛ یعنى اعلام کنیم که همینجا خواهیم ماند تا خواستههایى برآورده بشود و خواستهها را مشخص کنیم. توى جلسه ۸، ۹ نفر یا شاید ۱۰ نفر از اهل علم مشهد حضور داشتند. من براى این که مطلب هیچگونه تزلزلى، خدشهاى پیدا نکند، بلافاصله یک کاغذ آوردم و نوشتم که ما مثلاً جمع امضاءکنندگان زیر اعلان مىکنیم که در اینجا خواهیم بود تا این کارها انجام بگیرد. یادم نیست حالا همهی این کارها چه بود؟ یکى دو تایش را یادم است. یکى این که فرماندار نظامى مشهد عوض بشود؛ یکى این که عامل گلولهباران بیمارستان امام رضا محاکمه بشود یا دستگیر بشود؛ یک چنین چیزهایى را نوشتیم و اعلان تحصن کردیم.
این تحصن، عجیب اثر مهمى بخشید؛ هم در مشهد و هم در خارج از مشهد؛ یعنى بعد معلوم شد که آوازهی او جاهاى دیگر هم گشته و این یکى از مسائل، یا یکى از آن نقطه عطفهاى مبارزات مشهد بود. آنوقت آن هیجانهاى بسیار شدید و تظاهرات پرشور مردم مشهد، به دنبال این بود و کشتار عمومىاى که بعد از آن در مشهد نمىدانم یازدهم یا دوازدهم دى، اتفاق افتاد جلوى استاندارى که مردم را زدند و بعد هم توى خیابانها راه افتادند و صفهاى نفت و صفهاى نان و اینها را گلولهباران کردند… با تانک و ماشین مىرفتند.
بیانات در مصاحبه با شبکه دو تلویزیون درباره خاطرات ۲۲ بهمن ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
منبع : وبلاگ امام رئوف
۵۹۸٫ir