عکس یادگاری هوشنگ ابتهاج و محمدرضا لطفی + شعر ابتهاج برای لطفی

۲۴م اسفند

به گزارش ممتاز نیوز، متن این غزل از این قرار است:

پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم

که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم

 ره مگردان و نگه دار همین پرده  راست

 تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم

 چه غریبانه تو با یاد وطن می‌نالی

 من چه گویم که غریب است دلم در وطنم

 

شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت

 کی بود باز که شوری به چمن در فکنم

 

همه مرغان هم آواز پراکنده شدند

 آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم

 نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟

 من ز بی همنفسی ناله به دل می‌شکنم

 بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»

باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم

باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.