جام جم آنلاین: شاید امروزه از هر ناشر یا کتابفروشی بپرسید پرفروشترین کتابها، چه نوع کتابهایی هستند، پاسخ خواهد داد کتابهایی که در ژانر ادبیات داستان یا شعر نگاشته میشوند.
این مطلب نشاندهنده عامهپسند بودن و عمومی بودن ادبیات است. ادبیات، بویژه ادبیات داستانی، محصولی است که عموم مردم بناست از آن استفاده کنند، آن را بخوانند و بفهمند.
اما این محصولات ادبی لزوما فقط برای عموم نگاشته نشدند و مخاطب تخصصی نیز دارند. فهم مخاطب تخصصی این محصولات ادبی، متفاوت با فهم مخاطب عادی آنهاست؛ بویژه اگر این آثار دارای لایههای معنایی متعدد باشند، در طول تاریخ همواره قالب داستان، قالبی پر کاربرد برای ارائه اندیشههای عمیق فلسفی بوده است.
نویسندگانی که با این رویکرد داستان نوشتهاند، به خصوصیت عامهپسند بودن داستان واقف بودند و این قالب را برای تفهیم اندیشههای عمیق مناسب دیدند بنابراین داستان، با وجود عامیانه بودن، موضوعی مهم و شایان بررسی دقیق است.
در مطلبی که اکنون میخوانید به قابلیت داستان و شعر برای تفهیم اندیشههای عمیق و استفادهای که فلاسفه در طول تاریخ از این قالبهای ادبی کردند، پرداخته شده است.
فلسفه ادبیات شاخهای از زیباییشناسی است. زیباییشناسی خود شاخهای از فلسفه است که به این مساله میپردازد که «هنر چیست؟».
غالب مباحث فلسفه زیباییشناسی در طول تاریخ متمرکز بر هنرهای تجسمی و موسیقی بوده است. در واقع بسیاری از مباحث سنتی زیباییشناسی در جستجوی اثبات معیارهای کیفیت هنریای است که نسبت به موضوعی که در ظاهر در اثر هنری نمایان میشود، بیتفاوتند.
از آنجا که همه آثار ادبی، تقریبا بر حسب تعریف، دربردارنده محتوای خیالی هستند، نظریههای زیباییشناسیای که مبتنی بر کیفیتهای صرفا صوری هستند متمایل به نادیده گرفتن ادبیات هستند.
صرف وجود قصه، مسبب مسائلی فلسفی است. در قصه، نویسنده میتواند به شخصیتهای غیرواقعی و حتی موجودات و فناوریهای غیرعادی تجسم ببخشد و مخاطب با مواجهه با قصه به تخیل چنین اموری واداشته میشود. توانایی ذهن انسان در تخیل و حتی توانایی او در همدلی با شخصیتهای غیرواقعی، به خودی خود نمایانگر برخی خصوصیات ماهیت ذهن بشر است.
نوعی از داستان را میتوان گونهای آزمایش خیالی در فلسفه اخلاق تلقی کرد: این نوع داستان شخصیتهای غیرواقعی، انگیزههای این شخصیتها، اعمال آنها و پیامدهای اعمال آنها را توصیف میکند. با توجه به همین قابلیت داستان، بعضی فیلسوفان اشکال مختلف روایی را برای تعلیم فلسفهشان انتخاب میکنند.
ادبیات و زبان
افلاطون بر این باور بود که فرهنگ ادبی و حتی اشعار موسیقی عامهپسند تاثیر شدیدی بر نگرش اخلاقی مخاطبان آنها دارند. افلاطون در کتاب جمهوری عداوت سرسختانه خود با محتویات فرهنگ ادبی زمان خود را نشان میدهد، و سانسور شدید ادبیات عامهپسند در آرمانشهر خود را ضروری میداند.
اما پس از او فیلسوفهایی از مکاتب مختلف، رهیافتهای متفاوت و کمتر خصمانهای را نسبت به ادبیات اتخاذ کردند.
به واسطه آثار تجربهگرایان انگلیسی و امانوئل کانت در اواخر قرن هجدهم، فلسفه غرب در تسخیر مساله بنیادینی درباره معرفتشناسی قرار گرفته است: مساله ارتباط بین تصورات در ذهن انسان و جهان خارج از ذهن، اگر اصلا چنین جهانی وجود داشته باشد. در سالهای بعد، این مسائل معرفتشناختی به مسائل گستردهتری در باب واژهها و معنا مبدل شد: آیا زبان میتواند پلی میان ذهنها ایجاد کند؟ مجموعهای از مسائل در باب معنای زبان و «کتابت» مطرح شد که بعضا با عنوان چرخش زبانی شناخته میشوند.
به معنای دقیق کلمه، تکنیکها و ابزارهای طرح شده برای نقد ادبی و نظریه ادبی در فلسفه غرب اواخر قرن بیستم اهمیت بیشتری پیدا کردند. در این برهه زمانی فیلسوفان از مکاتب مختلف توجه بیشتری به ادبیات نشان دادند.
برخی از آنها تلاش کردند این مساله را که آیا واقعا امکانپذیر است به واسطه کلمات ارتباط بر قرار کرد و آیا نویسنده میتواند معنای مورد نظرش را به خواننده منتقل کند، مورد بررسی قرار دهند.
بعضی دیگر تلاش کردند آثار ادبی را به مثابه مصادیق فرهنگ معاصر به کار ببرند و تلاش کردند رهیافتهای ناخودآگاه را که حس میکردند در این آثار به قصد نقد اجتماعی ارائه میشود، واکاوی کنند.
حقیقت قصه
آثار ادبی همچنین دربردارنده مسائلی درباره صدق یا حقیقت و فلسفه زبان است. دستکم در باورهای مرسوم، این مطلب که شرلوک هولمز در لندن میزیست، حقیقی و صادق تلقی میشود.
همچنین این که ساموئل پپیس در لندن زندگی میکرد، حقیقی و صادق دانسته میشود. با این حال شرلوک هولمز هرگز در جایی نزیست، چرا او یک شخصیت غیرواقعی است.
به عکس، ساموئل پپیس یک شخصیت واقعی دانسته میشود. اهمیت معاصر هولمز و پپیس شباهتهای قویای باهم دارند، تنها دلیل اینکه چرا فردی میداند هر یک از این نامها وجود دارد، به خاطر اهمیت جاودانه به مطالعه درباره اسناد و واژگان مربوط به آنهاست.
به نظر میآید جملاتی که درباره این دو گفته میشود متعلق به دو نوع صدق متفاوت است. بعلاوه مسائلی درباره ارزش صدق جملههایی که درباره جهان و شخصیتهای داستانی گفته میشود، وجود دارد که معنادار هستند ولی به هیچ وجه قصد از بیان آنها ارائه معرفتی به ما نیست؛ مثل این جملات که «شرلوک هولمز فقط یک سر داشت» و «شرلوک هلمز هرگز به ماه سفر نکرد.»
ادبیات فلسفه: اشعار فلسفی
بعضی از شعرا اشعاری را با مضامین فلسفی سرودند و بعضی از فیلسوفهای بزرگ هم فلسفه خود را در قالب شعر بیان کردند. «جهانشناسی» هسیود و کتاب «طبیعت چیزها»ی لوکرتیوس اشعار فلسفی مهمی هستند.
ژانر شعر حماسی نیز برای تعلیم فلسفه مورد استفاده قرار گرفته است. ویاسا حماسه هندی باستانیای را با نام ماهابهاراتا برای تعلیم فلسفه هندو روایت میکند. هومر نیز چند آموزه فلسفی را در ادیسه خود ارائه میکند.
بسیاری از فلاسفه شرقی اندیشههای خود را در قالب شعر ارائه کردند. بعضی از مهمترین آنها عبارتند از: ویاسا، مولوی، خیام، نظامی، سعدی، حافظ شیرازی، محمد اقبال لاهوری، ماتسو باشو، عطار و…
چند تن از شعرای فیلسوف مشرب مهم غربی نیز عبارتند از:
اس.تی.جان کاروس، تی.اس.الیوت، هومر، جیمز رایت، مارین مور، پابلو نرودا، ماری اولیور، و…
داستانهای فلسفی
بعضی فیلسوفها، مصمم شدند فلسفه را در قالب داستان، اعم از رمان و داستان کوتاه، ارائه کنند. به نظر میرسد سابقه این کار به فلاسفه باستان بازمیگردد، یعنی جایی که فلاسفهای چون افلاطون دیالوگهایی را نگاشتند که در آنها شخصیتهای داستانی درباره موضوعات فلسفی با هم بحث میکردند و در این دیالوگها معمولا سقراط پیشقراول بحث است و این دیالوگها یکی از منابع اولیه برای آشنایی با دیدگاههای سقراطی است، هرچند گاهی تشخیص دیدگاههای سقراط از دیدگاههای خود افلاطون به واسطه این دیالوگها دشوار است.
نویسندگان مسیحی اولیه، از جمله آگوستین، بوئتیوس، و پیتر آبلار، دیالوگهایی ارائه کردند و بعضی فیلسوفهای مدرن هم همچون بارکلی و هیوم، در این ژانر مطلب نوشتند.
محیاسادات اصغری – جامجم – منبع: en.wikipedia.org
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version