فریدون زندی : در ایران دروغ و کلاهبرداری خیلی مرا اذیت می کند

توسط ۲۰خبر | چهارشنبه, ۰۷ تیر

روزی که پسر خوش تیپ به جمع ملی پوشان ایرانی اضافه شد، خودش هم فکر نمی کرد که چند سال بعد در یک گفت و گو از روزگار و بعضی بداخلاقی ها در مملکت خودش اینقدر گلایه داشته باشد.

۲۰خبر ؛ بدقولی ها و دروغ هایی که در فضای فوتبال ایران جاری است او را به ستوه آورده و باعث شده که این روزها که حرف لیگ داغ نیست در لاک خودش باشد و منتظر بماند تا روزهای بهتری بیایند. فریدون زندی با تمام این احوالات امیدوار است که در ایران مردم بیشتر با هم مهربان باشند و کمتر دروغ بگویند.

از روزهای اولی که تو را دیدیم خیلی گذشته، فارسی را روان تر صحبت می کنی و به نظر می رسد که خیلی مسلط تر شده ای. انگار فرهنگ ایرانی تاثیرش را روی تو هم گذاشته؟

– به هر حال وقتی برای یک مدت در جای خاصی زندگی کنی همه چیز ناخودآگاه روی تو تاثیر می گذارد. با زبان بیشتر ارتباط برقرار می کنی و راحت تر جلو می روی. آن اوایل که من ایران بودم شرایط فرق می کرد. چون من فقط برای تیم ملی بازی می کردم و بازی ها که تمام می شد برمی گشتم آلمان ولی حالا برای بهتر ارتباط برقرار کردن باید هر روز فارسی حرف بزنم و همین باعث می شود چه بخواهم چه نه، زبانم پیشرفت کند. البته بعضی وقت ها سخت است ولی به طور کلی این شرایط را دوست دارم.

اما خیلی ها هستند که سال ها در ایران زندگی می کنند اما با همان شرایطی که قبل از آمدن به اینجا داشتند جلو می روند. دوست دارم بدانم نزدیک شدن به فرهنگ ایرانی علاقه خودت بود یا صرفا به اینکه چند سال اینجا هستی سراغ آن رفتی؟

– برای من واقعا مهم بود. روزهای اولی که ایران بودم بزرگ ترین ناراحتی ام این بود که چرا نمی توانم مثل بقیه فارسی صحبت کنم. خیلی هم اذیت شدم. نه فقط ایران، به نظر من هر کسی در هر کشوری که می رود باید سعی کند با شرایط آنجا سازگار شود چون در نهایت به نفع خودش است. من هم شروع کردم به کار کردن تا همین حالا که روبروی شما نشستم.

چقدر از پیشرفت خودت راضی هستی؟

– بعضی وقت ها می نشینم و با خودم فکر می کنم که دیگر به مرحله ای رسیده ام که نمی توانم پیشرفت کنم یا از چیزی که هستم جلوتر بروم ولی همه دوستانم می گویند هر روز بهتر می شوی اما خودم این را حس نمی کنم. دائم احساس می کنم که یک جایی گیر کرده ام.

د ر این سال های زندگی در ایران، سخت ترین قسمت کار برایت کجا بوده؟

– وقتی پیش دوست های نزدیک هستم یا موقع تمرین ها هیچ مشکلی ندارم. تنها مشکل بزرگم جاهایی است که باید رسمی صحبت کنم. به خاطر همین خیلی وقت ها حتی تلویزیون هم نمی روم. البته همین حالا دارم یک کارهایی می کنم. یعنی شروع کردم به تمرین الفبای فارسی، مثل بچه های ۵، ۶ ساله می نشینم و الفبا می نویسم. (می خندد)

تو از یک خانواده ایرانی – آلمانی آمده ای. دوست دارم بدانم در خانواده ای که در آلمان زندگی می کردی ایرانی بودن چقدر اهمیت داشت؟
– شاید یکی از علت هایی که باعث شد تیم ملی ایران را انتخاب کنم این بود که بیشتر اعضای فامیل که با آنها ارتباط داشتیم ایرانی بودند. با فامیل های پدرم بیشتر رفت و آمد داشتیم. اقوام مادرم یک مقدار دور شده بودند. به خاطر همین کل فامیل ما ایرانی بودند. هر روز غذای ایرانی می خوردیم.

یعنی سنت ها را هم داشتید؟ مثلا برای عید هفت سین پهن می کردید؟

– بله، همه اینها را داشتیم. پدر و مادرم همه این مراسم را برگزار می کردند. خود من هم دوست داشتم از ایران بدانم. البته آن وقت ها که کوچکتر بودم خیلی کمتر بود ولی وقتی بزرگتر شدم سوال هایم هم بیشتر شد.

بیشتر چه چیزهایی می پرسیدی؟

– می خواستم از سال هایی که پدرم در ایران بوده برایم تعریف کند. پدرم هم یک وقت هایی ساعت ها می نشست و از ایران می گفت. خیلی جالب بود چون داشتم از جایی می شنیدم که تا آن موقع از نزدیک آن را ندیده بودم.

چه چیزهایی برایت جالب تر بود؟

– چیزی که در آلمان خیلی کم است اما من در ایران زیاد آن را دیده ام، دور هم بودن است. اینکه دوست ها و فامیل کنار هم می نشینند و با هم هستند برایم واقعا جالب بود و خیلی دوستش داشتم. همین حالا هم آن را خیلی دوست دارم. این جنس از دوستی ها برایم دوست داشتنی است.

تو در شرایطی تیم ملی ایران را برای بازی انتخاب کردی که موقعیت فوق العاده ای در فوتبال آلمان داشتی. در سطح اول بوندس لیگا بازی می کردی و حتی در همان مقطع بحث بازی کردن در رده ملی آلمان هم مطرح بود. اما آمدی ایران و به عنوان اولین بازیکن دورگه برای تیم ملی بازی کردی و موقعیت تو در فوتبال آلمان از بین رفت. دوست دارم بدانم از تصمیمی که آن موقع گرفتی راضی هستی؟

– از تصمیمی که گرفتم راضی هستم، حالا اینکه بعد از آن چه اتفاق هایی افتاد می توانست بهتر از این باشد.

یعنی فکر می کنی آن تصمیم ارزش اتفاق های بعدی را داشت؟

– از نظر اینکه تجربه های زیادی به من اضافه شد بله ارزش داشت. اگر فقط در آلمان می ماندم و آنجا زندگی می کردم آدمی که حالا هستم نبودم. در آن محیط چقدر چیزهای جدید می توانست به من اضافه شود؟ آمدم ایران، یک فرهنگ جدید را تجربه کردم. یک فوتبال جدید بازی کردم و با آدم های تازه تری آشنا شدم. شاید از لحاظ فوتبالی یک جاهایی هم به ضررم تمام شد اما از لحاظ شخصی خوشحالم که این سال ها در ایران بودم.

یعنی اگر الان دوباره به آن سال ها برگردی با این تفاوت که بدانی در صورت آمدن به ایران زندگی ات چه تغییراتی می کند باز هم همین تصمیم را می گیری؟

– خب من آن موقع چیزی درباره آینده نمی دانستم. البته وقتی در کایزرسلاترن بودم مسئولان باشگاه بارها به من گفتند که نرو ولی من دوست داشتم بیایم ایران. یعنی از مدت ها قبل تصمیم گرفته بودم که اگر روزی شرایط فراهم بود برای تیم ملی ایران بازی کنم.

قبل از آن در رده امیدها برای آلمان بازی کرده بودم و فکر می کردم نمی شود با آن شرایط بروم ایران ولی مدتی بعد قانونی از طرف فیفا تصویب شد که بر اساس آن به کسانی مثل من اجازه می داد که با وجود بازی در رده های ملی، برای ادامه کار به کشور دیگری بروم. من همان موقع گفتم می روم ایران چون اسمم «فریدون زندی» است. فریدون زندی یعنی ایران.

اطرافیانت چطور؟ واکنش های آنها چطور بود؟

نظرها مختلف بود. بعضی ها می گفتند نرو چون موقعیت خوبت را در آلمان از دست می دهی اما بیشتر دوستانم می گفتند برو چون می دانستند که خودم دوست دارم بیایم ایران. پدر و مادرم هم که از همه بیشتر مایل بودند که برای تیم ملی بازی کنم.

درد دل

در این چند سالی که در ایران بودم دروغ و کلاهبرداری خیلی مرا اذیت کرده است. متاسفم که این را می گویم اما اگر بخواهم مثال بزنم باید بگویم که قراردادم با استیل آذین نمونه همین موضوع است چون هنوز ۴۴۰ میلیون از باشگاه طلب دارم. هر چه اعتراض کردم هم فایده ای نداشته است. ۲۶۰ میلیون تومان از قراردادم را بخشیدم تا رضایتنامه بگیرم، برای بقیه اش هم که تا حالا نتیجه نداده.

نمی دانم باید شکایت کنم یا نه چون ظاهرا در این زمینه شکایت هم نتیجه نمی دهد. دروغ هم زیاد می شنوم، متاسفانه خیلی زیاد و هر روز دروغ می شنوم. اصلا انگار یک جورهایی عادی شده، حتی برای یک چیز کوچک به هم دروغ می گویند.

تعارف هم که دیگر واقعا حوصله ام را سر برده است. واقعا نمی دانم این همه تعارف از کجا می آید؟ دوست صمیمی خود من هر روز سر هر چیزی تعارف می کند اما من سعی می کنم اسیر این تعارفات نشوم و یک جورهایی بپیچم …

دنیای این روزهای من

لوبیاپلو؛ آخ جون!

یک روز از زندگی فریدون زندی چطور می گذرد؟

– من عاشق رستوران رفتن هستم. البته رستوران های خلوت. از تمرین که برمی گردم آماده می شوم تا برای شام بروم رستوران. البته خودم غذا خیلی کم درست می کنم.

غذاهای مورد علاقه ات کدام ها هستند؟

– غذاهای ایتالیایی را خیلی دوست دارم. در غذاهای ایرانی هم عاشق لوبیاپلو هستم. باید حتما در یک هفته یک وعده لوبیاپلو بخورم.

پاتوق خاصی داری؟

– بهترین پاتوق دنیا برای من کاناپه خانه ام است، جایی که می توانم راحت رویش دراز بکشم و فیلم های مورد علاقه ام را نگاه کنم.

پس به سینما هم علاقه داری؟

– زیاد.

هنرمندان مورد علاقه ات چه کسانی هستند؟
– تعدادشان زیاد است ولی اسمی که برای همیشه در ذهنم می ماند «آل پاچینو» است. هر فیلمی از پاچینو بیاید سریع می گیریم و می بینم. شاهکار بازیگری اش هم «پدرخوانده» است. تمام فیلم هایش را دیده ام.

سینمای ایران چطور؟

– از ایران فیلم های خیلی کمی دیدم ولی هر فیلمی هم که تا حالا دیده ام فقط یا سروصدا و دعوا بوداه یا گریه و اعصاب خردکنی، فقط قهوه تلخ را دیدم و دوست داشتم. البته شاید فیلم های خوبی به من معرفی نشده ولی باید کم کم شروع کنم تا با سنمای ایران هم آشنا بشوم.

اگر یک روز برای همیشه از ایران بروی دلت برای چه چیزی تنگ می شود؟

– برای دوست هایم و فامیل و البته غذاهای ایرانی که طعم شان در اینجا با همه جا فرق دارد.

زندگی فریدون زندی بعد از خداحافظی از فوتبال، کجا ادامه پیدا می کند؟

– فکر نمی کنم در آلمان باشد. ایران هم همینطور. روحیات من به زندگی در آلمان نمی خورد. پدر و مادرم در آلمان زندگی می کنند اما آنها را هم با خودم می برم.

کجا؟

– هنوز معلوم نیست ولی کلا عاشق جنوب فرانسه و آمریکا هستم. احتمالا زندگی آینده ام در یکی از این دو جا رقم می خورد.

و بزرگ ترین آرزوی زندگی ات؟

– اینکه خودم و خانواده ام و همه مردم سلامت باشند.


مجله اینترنتی ۲۰خبر

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.