خفه کردن همسر و دختر به دلیل خیانت !

 گفت‌وگو با جوانی که ۲ نفر را کشت

جزئیات قتل بی شرمانه ی این دختر را بخوانید + تصویر

همسرم به من خیانت کرد

جوانی که می‌توانست زندگی آرام و سعادتمندی را برای خودش رقم بزند، با دو قتلی که مرتکب شد، نامش را در ردیف محکومان به مرگ جای داده است. رامین سی ساله متهم است زنی را همراه فرزندش به قتل رسانده است. این جوان که در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شده ‌است، درباره جزئیات قتل توضیح می‌دهد.

متهم به قتل یک مادر و فرزند هستی، اتهامت را قبول داری؟

بله قبول دارم. از کارم پشیمان هستم. آن لحظه حالت جنون به من دست داده بود.

چه نسبتی با مقتولان داشتی؟

من با گیتا و دخترش زندگی می کردم. در واقع گیتا را صیغه کرده بودم.

با گیتا مشکل داشتی؟

مدتی بود اعتمادم به او سلب شده بود. گیتا هم مدام می گفت قصد دارد از من جدا شود. دیگر مطمئن بودم اشتباه نمی کنم و او به من خیانت می کند.

این که زنی نخواهد با تو زندگی کند، به معنای خیانت است؟

وقتی گفت دیگر مرا دوست ندارد، به او مشکوک شدم. خانه را گشتم و تلفن همراهی پیدا کردم که در آن پیامک های عاشقانه ای بود و متوجه شدم با این خط با مردی رابطه دارد. این طوری بود که فهمیدم به من خیانت می کند.

اما در پرونده سیمکارتی وجود ندارد و حتی وقتی ماموران صحنه قتل را بررسی کردند، چیزی پیدا نشد. مدرکی هم دال بر خیانت به دست نیامده است.

من نمی دانم این سیمکارت کجاست، اما واقعا آن را دیدم.

دختر گیتا فرزند شوهر اولش بود؟

او قبل از من ازدواج کرده بود و یک دختر داشت. بعد از این که از شوهرش جدا شد، با هم آشنا شدیم و من او را صیغه کردم. مینا حاصل ازدواج اول گیتا بود.

شما به صورت موقت با هم ازدواج کرده بودید بنابراین جدا شدن برایتان کار سختی نبود. ضمن این که بعد از پایان مدت صیغه می توانستی این رابطه را تمام کنی. چرا صبر نکردی یا زودتر او را طلاق ندادی؟

قرار بود مدتی با هم به صورت صیغه ای زندگی کنیم و اگر زندگیمان خوب پیش رفت، عقد دائم کنیم. مدتی که گذشت من بشدت به گیتا علاقه مند شدم. آن قدر او را دوست داشتم که دیگر نمی توانستم ترکش کنم، حتی از او خواستم با من ازدواج کند و به صورت دائم همسرم شود.

گیتا این پیشنهاد را قبول نکرد؟

او قبول نکرد و حتی از من خواست این ماه های آخر صیغه را هم فسخ کنم و دیگر همدیگر را نبینیم.

با هم اختلافی داشتید؟

دیگر مرا دوست نداشت. مرتب از من دوری می کرد و با هم دعوا می کردیم.

مشکل سر بچه بود؟

نه ،اصلا این طور نیست. من دختر گیتا را خیلی دوست داشتم. دختر شیرینی بود و رابطه خوبی با هم داشتیم. مساله بین من و گیتا بود. در واقع گیتا دیگر نمی خواست با من باشد.

چون گیتا دیگر نمی خواست با تو باشد، او را کشتی؟

نه، چون به من خیانت کرده و غرورم را شکسته بود.

آن طور که خانواده گیتا گفته اند، درگیری اصلی بر سر بیکاری تو بود. در واقع گیتا مجبور بود هزینه زندگی ات را بدهد. این درست است؟

من کار نمی کردم، چون کار کردن را دوست نداشتم. من هنرمند هستم و ساز می زنم. در این زمینه هم حرفه ای بودم و دلم می خواستم همین راه را ادامه بدهم و نمی خواستم کار دیگری بکنم. با این که امکانات کار کردن را داشتم، اما می خواستم موسیقی را دنبال کنم ولی گیتا با این کار مخالف بود.

از راه موسیقی درآمد داشتی؟

درآمد زیادی نداشتم. هنر که برای آدم درآمد آنچنانی ندارد. ساز زدن بیشتر علاقه ام بود تا کاری که برایم درآمد داشته باشد.

چرا کار نمی کردی؟

یک کارگاه در جنوب تهران داشتم که اگر می خواستم در آن کار کنم، می توانستم پول زیادی به دست بیاورم و وضعم خیلی خوب می شد، اما نمی خواستم این کار را بکنم.

هزینه زندگی ات را چه کسی می داد؟

گیتا کار می کرد. من در خانه او زندگی می کردم و با هم خرج می کردیم؛ البته نه این که فکر کنید سربار او بودم. فقط با هم زندگی می کردیم.

همین هم علت اختلاف شما بود؟

گیتا می گفت باید سرکار بروی. او معتقد بود مرد باید کار کند. می گفتم ما که نیاز نداریم، اما می گفت این طوری نمی شود، تو باید کار کنی و سر این مساله خیلی با هم جر و بحث می کردیم.

خانواده ات می دانستند او را صیغه کرده ای؟

اول در جریان نبودند اما بعد متوجه شدند. خیلی راضی نبودند، اما چیزی هم نگفتند. من آن قدر گیتا را دوست داشتم که خانه و زندگی خودم را رها کرده بودم و با او زندگی می کردم.

از روز حادثه بگو. قتل چطور اتفاق افتاد؟

یک روز قبل از حادثه وقتی گیتا در خانه نبود، من به آنجا رفتم و چون به او مشکوک شده بودم، وسایلش را گشتم و یک کیف پیدا کردم که چند تلفن همراه داخل آن بود. پیامک هایش را خواندم؛ پیامک های خوبی نبود. معلوم بود برای یک مرد فرستاده شده است. خیلی عصبی شدم. فردای آن روز سر همین موضوع با گیتا دعوا کردم و به او گفتم حالا می فهمم چرا پیشنهاد ازدواجم را رد می کنی. بر سر این موضوع با هم جروبحث کردیم. گیتا دوست نداشت جلوی دخترش با هم دعوا کنیم. مینا را به مدرسه فرستاد و دوباره دعوای ما شدت گرفت. من به گیتا گفتم حق ندارد به من خیانت کند. او این کار را انکار کرد و گفت خیانت نکرده است، ولی من آن پیامک ها را با چشم های خودم دیده بودم. وقتی جرو بحث بیشتر شد، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. سمت گیتا رفتم و دستم را روی گلویش گذاشتم و فشار دادم. وقتی به خودم آمدم او فوت شده بود و کاری از دستم برنمی آمد. بالای سرش نشسته بودم و داشتم جسد را تماشا می کردم. حال بدی داشتم.

دختر بچه را چرا کشتی. او که در این درگیری نقشی نداشت؟

او مرا دیده بود و می دانست که با مادرش جروبحث کرده ام. البته آن موقع اصلا به کشتن آن بچه فکر نمی کردم و می خواستم خودم را از بین ببرم. اصلا نفهمیدم ساعت ها چطور گذشت و یک دفعه دخترک وارد خانه شد. من روی جسد گیتا یک پتو کشیده بودم. وقتی مینا مرا نگاه کرد، ترسید و گفت می خواهم پیش مادرم بروم. گفتم نرو او خوابیده. بچه ترسیده بود و به سمت مادرش رفت. او را در بغلم گرفتم و گلویش را فشار دادم. بچه خفه شد.

چرا اجساد را آتش زدی؟

وقتی مادر و دختر کشته شدند، می خواستم آثار به جا مانده را از بین ببرم. چاره ای نبود جز این که آنجا را آتش بزنم. پتویی را که روی جسد بود، آتش زدم و از خانه بیرون رفتم.

چطور بازداشت شدی؟

پلیس تماس هایی را که با گیتا داشتم ردیابی کرد و به من رسید. مجالی برای پنهان کاری نبود و باید واقعیت را می گفتم. هرچه بود گفتم، همه حقیقت را.

می دانی پدر مینا و پدر گیتا برایت درخواست قصاص کرده اند؟

بله می دانم، آنها حق دارند. من اشتباه بزرگی کردم؛ اشتباهی که قابل جبران نیست. همه چیز را خراب کردم. گیتا و دخترش را کشتم و بلایی که سر خودم آمد هم کمتر از مرگ نیست.

فکر می کنی اگر روش دیگری را در زندگی ات انتخاب می کردی باز هم گیتا برای ازدواج با تو جواب رد می داد؟

مشکل گیتا با من فقط این بود که سرکار نمی رفتم. اگر شاغل بودم و مثل یک مرد از او حمایت می کردم و در سختی ها کنارش بودم، این اتفاق نمی افتاد. او زن خوبی بود. خودش کار می کرد و هزینه زندگی خودش و دخترش را می داد. او فقط از من می خواست مسئولیت زندگی خودم را به عهده بگیرم و درخواست دیگری نداشت. اشتباه بزرگی کردم. نباید این روش را در زندگی ام انتخاب می کردم. او حتی از این که من موسیقی کار می کنم، مرا حمایت می کرد و می گفت باید ادامه بدهی. هیچ وقت اذیتم نکرد. من خیلی پشیمان و ناراحت هستم و از اولیای دم به خاطر کارهایی که کردم، عذرخواهی می کنم.

فکر می کنی بتوانی رضایت اولیای دم را جلب کنی؟

فکر نمی کنم بشود این کار را کرد. آنها خیلی ناراحت هستند و مرا نمی بخشند. گفته اند تا وقتی اجرای حکم قصاص را نبینند، آرام نمی شوند. از خانواده ام خواسته ام برای عذرخواهی بروند، اما آنها هم آن قدر شرمنده هستند که خجالت می کشند بروند و درخواست بخشش کنند. من توبه کرده ام و در زندان هم سعی می کنم زندانی خوبی باشم و کسی را اذیت نکنم. شاید با این کار خداوند عنایتی بکند و مرا ببخشد. در آن صورت اولیای دم هم مرا می بخشند.

تا این لحظه ۱۳نظر ثبت شده
  1. امیر:

    ههه این یارو سلطانه عجب گرگیه.مشتی از یه راه دیگه وارد شو همه فهمیدن

  2. majeed:

    جناب سلطان تو هم این وسط میخای از آب گل آلود ماهی بگیری؟ شغال!

  3. سلطان2:

    خداییش باید زجر کشش کنن مرگ براش کم ابروی هرچی مرده برده نجاست ندا خانوم درست میگم منتظرم

    • بابک:

      مرتیکه تو برو خودتا اصلاح کن که فردا یکی دیگه بهت نگد باید زجر کشش کرد

  4. سلطان:

    اون مرد کثیف رو باید زجر کش کرد تا انتقام خون اون طفلک و مادر بیچاره اش ازش گرفته بشه موسیقی حیون تو یه الاف مفت خور که بیشتر نیستی زن خرجی میخاد نه موسیقی فکر میکنی خیلی کلفتی زورت رو روی یه زن ضعیفه با یه بچه خالی میکنی

  5. سلطان:

    اون مرد کثیف رو باید زجر کش کنن مرک کمه

  6. سلطان:

    اون مردو نباید اعدام کرد بلکه باید زجر کشش کرد که این کارو با اون مادر و اون طفلک کرده ایشالله خدا دودمان این ادمای پست رو از روی زمین برداره ما از دلمون نمیاد پامونو روی یه مورچه بذاریم اون وقت این حیون چه کاری کرده برای ارامش روحشون یه دعا همگی بخونید.خداوندا ما را ببخش و بیامرز الهی امین

  7. سلطان:

    سلام ندا خانوم تونستید با من تماس بگیرید ممنون میشم ۰۹۱۰۸۶۳۴۴۳۶

    • ندا:

      برومردشور اون اسمی که برا خودت زدی مارمولک تورتا یک جای دیگه پهن کن تا ندادم شمارتا پیگیری کنند

  8. آزاده فراهانی:

    با سلام متاسفم که زن توی کشور ما بخاطر اینکه تنها نباشد باید با یک مرد بی غیرت مثل این آقا باشه آخرش هم خودش دخترش رابکشه بعد بکه من آدم خوبی بشم تا خانواده اش رضایت بدن من بودم خودم میکشتمش منتظر حکم نمی باشم

  9. ندا:

    من هم یک زن مطعلقه هستم و یک دختر بانام عسل دارم ولی به هیچ وجه به پیشنهاد هایی که درمورد صیغه به من شد اعتنایی نکردم و نمیکنم چون همچین موضوعاتی رو میدیدم خیلی ناراحت شدم و متاسفم احساس بدی پیدا کردم چون من هم مثل گیتا با دخترم هستم و واقعا میترسم به خاطر همین به هیچ مردی اطمینان نمیکنم هیچ وقت.

    • moj:

      خدا عسل را برات نگه داره وانشا الله ازدواج دایمی موفق داشته باشی

  10. mojtaba:

    مطالب خوبی کدرج کردده ﺀید ممنونم باید قصاص شود

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.