متن دیالوگ های ماندگار و جذاب فامیل دور

متن دیالوگ های ماندگار و جذاب فامیل دور

ری ری رری ری، حوضک؛ گنجشکه اومد آب بخوره، خورد تو در
اون گفت درُ وا کنیم. اون گفت ببندیم. این گفت نیمه باز بذاریم. اون گفت که با این در اگر دربند در مانند در مانند…

**********

 

فامیل دور وقتی دیوی رو دید فکر میکرد چون تو حموم آب بسیار مصرف میکنه دیوی اومده بخورتش:

گفت: چشم چشم آقای مجری من دیگه آب نمیخورم، اصراً دیگه آب مصرف نمیکنم، تمام فرکه‌های آبو میبندم، اصرا خشک خشک میرم حموم. آقای مجری بذار منو نخوره … منو نخور منو نخور…

*********************

آقای مجری: شمام که عروسی نرفتین؟
فامیل: نه آقای مجری. من بچه رو برده بودم پارک. اتفاقا آقای مجری این خیابون همین‌جوری ماشین گُر زده، دید دید دیدید دید می‌رفت
بچه فامیل: دیدید داد. دیدید داد
*************

بچه: پدررر…گشنمه!
فامیل: عزیزم پول ندارم واست شیر خشک بخرم،ما شامگاهیم میفهمی؟ شامگاه!!
مجری: ما شامگاهیم؟ تو اصلاٌ میدونی شامگاه به چی میگن؟
فامیل: بله،به ما بدبخت بیچاره ها میگن که فقط گاهی شام میخوریم!
مجری: فامیل تو ادبیات تو مدرسه چند میشدی؟
فامیل: آقای مجری یه چیزایی هست که آدم نمیتونه جلو بچه بگه،پررو میشه!
مجری:اصلاٌ کی گفته ما بدبختیم؟
فامیل: ما بدبخت نیستیم!؟ ما که پنج شیش خط پایین تر از خط فقریم! تازه اگه یارانه مونو قطع کنن کلاٌ میریم صفحه بعد!

**********

فامیل: آقای مجری بفرمایین…این کادو رو واس شما گرفتیم…
مجری: ای بابا دستتون درد نکنه،راضی به زحمت نبودم
فامیل: اتفاقاٌ ما خودمون هم راضی نبودیم،یه جورایی در برابر عمل انجام شده قرار گرفتیم!
مجری: این چیه؟
فامیل: تسمه ماشین لباسشویی!
مجری: دستتون درد نکنه…ولی این به چه دردی میخوره؟
فامیل: گفتیم اگه دلت واس ماشین لباسشویی تنگ شد اینو ببینی خوشحال شی
مجری:ماشین لباسشویی چیزیش شده؟
فامیل: نه بابا…فقط یه کوچولو ترکیده!
مجری: دارین شوخی میکنین؟
فامیل: آقای مجری وقتی شما دمپایی پاته مگه مغز خر خوردیم یه همچین شوخی خطرناکی بکنیم؟
جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!
فامیل: همین الاغی که اینجا وایساده میگه “جیگرم” زد ماشین لباسشویی رو ترکوند! گذاشتیمش تو ماشین لباسشویی که تمیز شه،انقد اون تو جفتک زد ماشین لباسشویی منفجر شد!
مجری: این فکر کدومتون بود که جیگر رو اینجوری بشورین!؟
فامیل: آقای مجری حالا وقت بسیاره واس تعریف کردن از خلاقیت من…اول باید یه فکری به حال ماشین لباسشویی کرد
مجری: چجوری انقدر اعتماد به نفس داری!؟
فامیل: این احتمالاٌ بخاطر تغذیه ی مناسبمه!

**************

کلاه قرمزی: بیاین اسم فامیل بازی کنیم
فامیل دور: چی؟! اسم فامیر بازیه مگه ؟!
کلاه قرمزی: پس چیه ؟
فامیل: یه کار اداری! اسم: فامیر؛ فامیر: دور. بازیه؟! بازیایی می‌کنیدا

**********

مجری: فامیل دور چرا ببعی رو گذاشتی رو سرت!؟
فامیل: آقای مجری امروز یه دکتره تو ماهواره میگفت اگه
پشکل گوسفند بمالین رو سرتون موهاتون دوباره درمیاد
ببعی: دَدی انقد حرف نزن تمرکزم بهم میریزه!
فامیل: سیرداغ ببینم! ۲ساعته داری تلاش میکنی هنوز موفق نشدی! من از بچگی آرزوم بوده مو داشته باشم،تو آخرش گند میزنی به آرمانهای من!
ببعی: دستشوییم نمیاد…
فامیل: به آبشار فکر کن…نه نه اون مال یه چیز دیگه س…به وضعیت اقتصادیمون فکر کن! ولی فقط به وضع ده یازده سال پیش فکر کنی ها،میترسم اگه به جلوتر فکر کنی کل هیکلم مو دربیاره!
مجری: آخه آدم واس خوشگلی هر کاری میکنه؟ واقعاٌ عقل هم چیز به درد بخوریه!
فامیل: نه آقای مجری……تو این دوره زمونه ای که مردم عقلشون به چشمشونه پشکل بیشتر به درد آدم میخوره!

**********

آقای مجری: اصلا میدونی دوربین چیه؟
فامیل دور: آقای مجری هه ه ه ه ه چه حرفایی میزنید !
نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دسته مردم . . .
یکی از اجداد ما که توی شهر دور زندگی میکرد از دور رفت خارج بسیار هم دور شد برای این که دور رو بببینه این دستگاه رو ساخت . . .

**********آ
فامیل: مرغ مینا که تخم می‌ذاره تو خونشونه! چه حرفایی می‌زنین!
مجری: اون که تخم می‌ذاره که مرغ معمولیه!
فامیل: مرغ مینا اسمش که مرغ مینا نیس ، مارِ مینائه!
مجری: مااااار چیه؟ مار چه ربطی …
فامیل: مار کاری ندارم آقای مجری! می گم مارِ؛ یَنی مارِ منه ، مارِ توئه!
مجری: آها مال منه، مال توئه!
فامیل: بَرَ! مارِ مینا داریم، مارِ چه می‌دونم، حَسن، یکی دیگه، هر کی! مَثَرن مرغ مسعود! مثرن اگه پسرعمه مرغ داشت می‌شد مرغ پسرعمه!

*********

قای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار .از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه. وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون ‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه. در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه. یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.
آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه

**********آ

قای مجری: سفره هفت سین هفتا چیز میگذازیم که با سین آغاز میشن.. سمبل ما کو؟
فامیل دور: سمبل سفید.. ببین گراشو فرفرفر چقد گر(گل) داده؟ یه کپه گر
ببعی: سمبلم
آقای مجری این ببعیه .. چی شده؟
چی شده.. سیر داغ … چی شده… سیر دغ..(ریتم دار)
جیگر: سمبلو خورده..
فامیل دور: عجب خریه ها..
جیگرم جیگرم جیگرم
اگه تو جیگری اینم سمبله..
درواقع آب بسیار داده بودیم پروار شده بود جاش تنگ شده بود گذاشتیم در میان سفره..
آقای مجری: ببعی چرا خوردیش؟
ببعی: آقای مجری هوس کردم!
پسر عمه زا: اونجایی که ما زندگی می کنیم حیوونم میزاریم وسط سفره..
آقای مجری: شما میزارید ما نمیزاریم
پسر عمه زا: شما هم میزارید… پس اون ماهی چیه وسط سفره؟ ماهی حیوان نیست؟
آقای مجری: من یه وسیله ای دارم وقتی به بچه ها نشون میدم خودشون روشن میشن… اسمش دمپاییه
فامیل دور: آقای مجری این همه وسیله روشنایی داریم با اون چرا؟ یعنی دمپایی رو میزنی به برق…

سرگرمی
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

تا این لحظه ۱نظر ثبت شده
  1. علی:

    سلام
    سایت خوبی دارین
    اجازه دارم کپی کنم ؟؟؟
    دیالوگ های فامیل دور را میگویم

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.