مجله ای که باید قدرش را دانست

نوشتن درباره مجله ای که تازه دو شماره از آن منتشر شده است کار ساده ای نیست مخصوصا که سردبیرش در سرمقاله شماره دوم شمشیر را برای «نقدی بر» نویسان از رو بسته باشد! اما حکایت ماهنامه «داستان» فرق می‌کند. چه آنکه سردبیر آن فرد ناشناخته ای نیست و با توجه به سابقه مطبوعاتی او می توان از نشریه تازه تاسیسش گفت.

واقعیت آن است که بعد از ماهنامه ادبیات داستانی –که تیرماه امسال چهارمین سالگرد تعطیلی اش خواهد رسید- جبهه فرهنگی انقلاب از داشتن مجله ای ویژه ادبیات داستانی محروم بود. البته اگر «اقالیم قلم» را که ضمیمه سوره اندیشه منتشر شد ندید بگیریم که دولت مستعجل بود و دو شماره بیشتر نپایید. در این مدت نشریات متعهد هر کدام سعی می کردند تا با اختصاص دادن صفحات و پرونده هایی به داستان و ادبیات داستانی، لیوانی آب در این زمین خشک بریزند اما این کویر چیزی نبود که با این چند قطره سیراب شود.

خلاصه آنکه در این شرایط ظهور مجله ای که قرار است تمام قد به داستان بپردازد حتما جای شکر و خوشحالی دارد. محمدحسین بدری نیز کسی هست که با دیدن نامش بعنوان سردبیر در شناسنامه مجله، بتوان به موفقیت و بالندگی «داستان» امیدوار بود.

آخرین کار بدری مجله «مهر نو» بود که علی رغم داشتن ظرفیت بسیار برای تبدیل شدن به بولتن داخلی یک سازمان دولتی، توانست جای خود را در میان نشریات جدی فرهنگی اجتماعی باز کند. هرچند جوانمرگ شدن این مجله مانع از آن شد تا «مهر نو» آنچنان که باید مخاطب پیدا کند اما بدری در همان چند شماره نشان داد که کارش را بلد است.

شماره اول «داستان» در آخرین روزهای سال ۹۰ منتشر شد؛ در حالی که خیلی ها خبر از آمدنش نداشتند. در کنار همه مطالب شماره اول آنچه بیش از همه به چشم آمد و بیشتر از همه به دل ها نشست، پرونده پر و پیمانی بود که «داستان» برای جلال آل احمد آماده کرده بود.

شماره دوم در روزهایی منتشر شد که حال و هوای فرهنگ کشور بدجوری نمایشگاه کتابی بود. همین هم یک بخش از «داستان» را به نمایشگاه اختصاص داد و در کنارش بخشی نیز به ترجمه اختصاص پیدا کرد. در این شماره پرونده جمع و جوری هم به «ادبیات داستانی» تعلق گرفته بود، نشریه درگذشته ای که ذکرش در بالا رفت.

تغییراتی که در چینش و محتوای مجله درطی همین دو شماره صورت گرفته است نشان می دهد که هنوز چند شماره ای باید منتظر باشیم تا «داستان» حسابی قوام پیدا کند و بشود آنچه می خواهد بشود؛ و مگر نشریه ای نو پا راهی جز این دارد؟!

وقتی دو شماره اول مجله داستان را ورق می زنی می توانی نفسی از سر آسایش بکشی؛ چراکه این نشریه خلاف برخی از اسلافش در حوزه ادبیات و یا برادرانش در گستره سایر هنرها، از دو طرف بام به اندازه فاصله گرفته است. نه آنچنان برای ادبیات آغوش باز کرده است که اهالی روشنفکر مسلک ادبیات به آن طمع کنند و نه به قدری دایره ادبیات متعهد را تنگ دیده که جز یکی دو نفر کسی در آن جای نگیرد. بدری اگر بتواند همین روش و منش را حفظ کند شاهکاری کرده است که نگو! کاری که پیر غلامان عرصه ادبیات انقلابی پیش از این در جشنواره ادبی شهید غنی پور نیز به آن سامان دادند و همین امر موجب شده است این جشنواره در عین سرآمد بودن در تعهد معیارهای حرفه ای ادبیات را نیز در خود داشته باشد.

یکی دیگر از محسنات «داستان» پرداختن آن به همه حوزه های ادبیات است که این از نشریه ای که عنوان «ماهنامه ادبیات و داستان» را برای خود برگزیده است عجیب نیست. نشریه «بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان» برای پرداختن به داستان و ادبیات به همه ساحت هایی که ادبیات در آن ها حضور دارد سرک می کشد و در این مسیر ابایی ندارد که برای مثال به سینما نیز نقبی بزند.

همانطور که گفته شد نقد نشریه ای که تنها دو شماره از آن گذشته است چندان معمول نخواهد بود و شاید بهتر باشد این نوشته تنها در حد یک معرفی باقی بماند و همه منتظر بمانیم تا ببینم اهالی «داستان» کلاغه را چطور به خانه اش می رسانند، اما از طرفی هم حیف است که یکی دو مورد از نکات دیده شده بازگو نشود.

شماره اول «داستان» که بیرون آمد حتما یکی از چیزهایی که جای خالی اش دیده می شد داستان بود. اگرچه در پرداختن به داستان و ادبیات حتما باید هوای نقد، توزیع، اقتباس، صنعت ترجمه و مواردی از این دست که متعلقات ادبیات و داستان هستند را داشت، اما حتما نمی توان به خود داستان بی توجه بود.

شماره اول در حالی ورق خورد که در ۱۱۶ صفحه آن خبری از داستان نبود. این در حالی بود که اختصاص چند صفحه ناقابل به داستان های کوتاه یا بریده رمان می توانست حسابی خواننده را کیفور کند. این امر می تواند مصداقی از آنچه در بقیه صفحات درباره «داستان خوب» گفته می شود به دست خواننده می دهد؛ و از طرفی دایره مخاطبان مجله را گسترش می دهد تا کسانی که خیلی جدی هم دستی در نگارش داستان و یا حواشی آن ندارند و فقط یک داستان خوان حرفه ای هستند از مطالعه نشریه لذت ببرند.

جدای از اینها شاید بد نباشد در کنار صحبت از عملیات فرهنگی کمی هم عملیات فرهنگی کنیم و کمی از آنچه را که قرار است با تاثیر این مجله در داستان های ایرانی پیدا شود و به جیب مخاطب بریزد، نقدا در اختیار او قرار دهیم. حتی اگر چنین چیزی جزو سیاست گذاری های «داستان» نبوده باشد جای خیلی دوری نمی رود که گوشه ای از مجله به این مهم اختصاص پیدا کند چون معلوم نیست کی و کجا، کسی این بار بر زمین مانده را در نشریه ای دیگر بتواند از زمین بردارد. البته احتمال اینکه این مهم در دستور کار بدری و همکارانش قرار داشته باشد و در شماره های بعدی به چشم آید دور از انتظار نیست.

نکته بعدی گرافیک نشریه است. سردبیر «داستان» در «حرفهای پراکنده» شماره دوم، نوشته است «بگذارید نمونه دیگری از کار هم شکل بگیرد که تجربه های جدیدی را در حوزه داستان و ادبیات ثبت کند، صبر داشته باشید» و قطعا کمی از این نمونه جدیدی که سردبیر وعده اش را می دهد متوجه گرافیک مجله است. اما واقعیت آن است که نگاه به برخی بخشهای مجله و همچنین کلیت گرافیک و صفحه بندی آن به شدت یادآور «مهر نو» است. صرف این شباهت فراوان و مو به مو –حتی اگر مناسب حوزه ادبیات و داستان هم باشد- کمی توی ذوق می زند. شاید اگر بر و بچه های «داستان» گرافیک و کلیشه های جدیدی را ارائه می کردند و برای بخش های محتوایی مجله عناوین مناسبتری بر می‌گزیدند حلاوت چشیدن این «داستان» بیشتر زیر زبان ها می ماند.

به هر حال اگرچه «مهر نو» حرفهای نزده زیادی داشت و خیلی ظرفیت هایش فعال نشده باقی ماند اما بهتر است پرونده «مهر نو» را ببندیم و بابی دیگر پیش روی «داستان» باز کنیم.

مخلص کلام آنکه «داستان» آنقدر جایش خالی بود و آنقدر نبودش به چشم می آمد که حالا حالا ها «صبر خواهیم داشت» و چشم به راه «داستان»های بعدی خواهیم بود تا بدری آن را آنطور که شایسه است بنگارد. حالا شما هم «داستان» را از دست ندهید که این تازه اول داستان است!

رجانیوز


بولتن نیوز

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.