مرز باریک واقعیت و خیال

جام جم آنلاین: برنامه‌های نمایشی جزو آثار محوری تلویزیون هستند. ماهیت داستانی و کشش قصه در آنها، مردم را جذب این رسانه می‌کند.

متن در این‌گونه آثار اهمیت زیادی دارد؛ متنی که بتواند واقعیت‌های جامعه را در خود منعکس کند و به قولی از دل جامعه برآمده باشد.

عموما مخاطبان با سریال‌هایی ارتباط برقرار می‌کنند که قصه‌ای جذاب داشته باشد و مخاطب بتواند خودش را به جای نقش اول سریال بگذارد و از طریق این همذات‌پنداری شخصیت را درک کند.

در این صورت است که هم یک سریال دیده می‌شود و هم به هدف نهایی خود یعنی تاثیرگذاری بر مخاطب می‌رسد.

متن یک اثر نمایشی حکم خواندن یک رمان تصویری را دارد. فیلمنامه آثار نمایشی بار اصلی جذابیت یک سریال را به دوش می‌کشد، بخصوص در مجموعه‌های مناسبتی که به دلیل حساسیت بالا آسیب‌پذیرتر هم هستند.

درست است که یکی از خاصیت‌های درام، داشتن رگه‌هایی از دنیای غیرواقعی است، اما اگر نتوان مرز باریک میان واقعیت و داستان را در یک متن بدرستی مشخص کرد، با مشکلی مواجه می‌شویم که نتیجه آن عدم برقراری ارتباط مخاطبان با یک مجموعه تلویزیونی است.

در سریال‌های ماه رمضان امسال نیز تا حدی می‌توان این موضوع را مشاهده کرد. «خداحافظ بچه» یکی از این سریال‌هاست که مخاطب زیادی را برای خود دست و پا کرده است.

این سریال جدای از این‌که روایت جذابی دارد و متن روان و یکدستش بسیاری را جذب کرده است، اما در یک مورد زیر تیغ انتقاد رفت.

«خداحافظ بچه» عناصری را دستمایه قصه‌اش قرار داده است که شاید در ابتدای امر واقعی جلوه می‌کرد، اما به مرور زمان و تکرار و پرداختن بیش از اندازه به آن بیننده را دلزده و در نهایت اختلالی در ارتباط آنها با این سریال ایجاد کرد. بیننده «خداحافظ بچه» بدنه جامعه است؛ بدنه‌ای که اتفاقا شاید گرفتار دغدغه شخصیت‌های اصلی سریال یعنی بچه‌دار نشدن هم باشد، اما مشکل از آنجا آغاز می‌شود که برای ایجاد هیجان و زیباتر کردن درام، شخصیت ‌های داستان از واقعیت فاصله می‌گیرند.

تا آنجا که مخاطب هیچ ارتباط منطقی و توجیه‌پذیری را با علاقه بیش از حد و جنون‌آور شخصیت‌های داستان به بچه پیدا نمی‌کند.

این قضیه در سریال «راز پنهان» که از شبکه اول پخش می‌شود نیز دیده می‌شود. بیننده با بیشتر عناصر داستان این سریال ارتباط برقرار می‌کند تا این‌که موضوعی این ارتباط را قطع می‌کند و این گمان می‌رود که سازندگان آن به خاطر هدایت قصه به سمتی که می‌خواهند، ویژگی‌هایی را به شخصیت‌های داستان اضافه می‌کنند که با واقعیت در تضاد است.

به طور مثال زمان زیادی لازم است تا فردی که حافظه‌اش را از دست می‌دهد، با محیط دوروبرش ارتباط برقرار کند و اصولا این‌گونه افراد ابتدا در ارتباط گرفتن با محیط پیرامون خود دچار اختلال می‌شوند، چه برسد به این‌که بخواهند نقش بازی کنند و چنین وانمود کنند که حافظه‌شان دچار مشکل نشده است.

این‌گونه مسائل پیکره داستان‌ را مخدوش کرده و مخاطب را از آن گریزان می‌کند.

مهراوه فردوسی – گروه رادیو و تلویزیون


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.