مـــراد از ســـجـده گـیـاه و درخت براى خدا

به گزارش ممتازنیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان،

مـــراد از ســـجـده گـیـاه و درخت براى خدا و وجه اینکه آیات دوم و سوم سوره عطف نشده اند

به گزارش مجله شبانه ممتاز نیوز،وبلاگ شهر رمضان در آخرین یادداشت از وبلاگ خود نوشت:

مـــراد از ســـجـده گـیـاه و درخت براى خدا و وجه اینکه آیات دوم و سوم سوره عطف نشده اند
و امـا ایـن کـه فرمود: گیاه و درخت براى خدا سجده مى کنند، منظور ازسجده خضوع و انقیاد ایـن دو مـوجـود اسـت ، بـراى امـر خدا، که به امر او از زمین سر بر مى آورند، و به امر او نشو و نما مى کنند، آن هم – به قول بعضى ها – در چهار چوبى نشو و نما مى کنند که خدا برایشان مقدر کرده ، و از این دقیق این که نجم و شجر رگ و ریشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمین و تغذى با آن در جوف زمین مى دوانند، و همین خود سجده آنها است ، براى این که با این عمل خود خدا را سجده مى کنند، و با سقوط در زمین اظهار حاجت به همان مبدیى مى نمایند که حاجتشان را بر مى آورد، و او در حقیقت خدایى است که تربیتشان مى کند.

و امـا اعـراب ایـن کـلمات ، یعنى (و النجم و الشجر یسجدان ) با در نظر داشتن این که ایـن آیـه عطف است بر آیه (الشمس و القمر بحسبان ) اعرابش نیز مانند اعراب آن است (یـعنى نجم مبتدا، و شجر عطف بر آن ، و یسجدان خبر مبتدا است ) و تقدیر کلام (و النجم و الشجر یسجدان له ) مى باشد، یعنى گیاه و درخت براى او سجده مى کنند.

در کـشـاف در خـصـوص ارتـباط این دو آیه با کلمه (الرحمن ) سوالى پیش کشیده ، مى گـویـد: اگـر بـپـرسـى چـطـور ایـن دو جـمـله بـا الرحـمـان مـتـصـل مـى شـود، آنـگـاه در پـاسـخ مـى گـویـد: از آنـجـایـى کـه ایـن جـمـلات اتصال معنوى با کلمه (الرحمان ) داشتند، بى نیاز بودند از این که اتصالى لفظى هم داشته باشند،
لذا در ظاهر لفظ نفرمود: (الشمس و القمر بحسبانه و النجم و الشجر یسجدان له )، چون همه مى دانستند. حسبان ، حسبان خداست و سجده هم براى او است نه براى غیر او.

آنـگـاه سـوالى دیـگـر پـیش مى کشد که : چرا جملات مذکور با حرف عطف نیامد؟ و نفرمود: (الرحـمـن عـلم القـران و خـلق الانـسـان و عـلمـه البـیان و الشمس و القمر یسجدان )؟ و حـاصـل پـاسـخـى کـه مـى دهـد ایـن اسـت کـه : در جـمـله هـاى اول کـه بـدون واو عـاطفه آورده خواسته است حساب انگشت شمارى را پیش گرفته باشد، تـا هـر یـک از جـمـله هـا مستقل در توبیخ کسانى باشدمنکر نعمت هاى رحمان و خود رحمانند، مـثل این که شما خواننده وقتى مى خواهى شخص ناسپاسى را سرزنش کنى انگشتان خود را یکى یکى تا کرده مى گویى : آخر فلانى تو را که مردى فقیر و تهى دست بودى بى نـیاز کرد (این یکى )، و تو را که مردى خوار و خفیف بودى عزت و آبرو داد (این هم یکى ) و تـو را کـه مـردى بـیـکـس و کـار بـودى صـاحـب کـس و کـار و فامیل و فرزندت کرد (این هم یکى ) و با تو رفتارى کرد که احدى با احدى نمى کند، آن وقت چگونه احسان او را انکار مى کنى ؟

در آیات اول این روش را پیش گرفت ، و سپس کلام را بعد از آن توبیخ دوباره به روش اولش بـرگـردانـد، تـا آنـچـه کـه بـه خـاطـر تـنـاسـب و تـقـارب وصـلش واجـب اسـت وصل کرده باشد، و به این منظور واو عاطفه را بر سر جمله (و النجم و الشجر یسجدان ) و جمله (و السماء رفعها…) در آورد.

منبع: تفسیر المیزان، ج ۱۹، در ذیل تفسیر سوره الرحمن


باشگاه خبرنگاران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.