من به زور چادری شدم

فروردین ۱۴۰۳

تقریبا همه حداقل یکبار زمین خوردند چه خانم چه آقا، اما خدا به من لطف کرد و من زمین نخوردم و حتی چادرم هم گلی نشد.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران,

تا جایی که یادم هست به زور چادری شدم! بسیار بسیار به زور … !

خاطرم هست از اول ابتدایی با خواهرم مدرسه که می رفتیم، او از من بزرگتر بود و چادر سر می کرد و من همیشه حسرتش را می خوردم. از تابستان سال دوم آغاز کردم خواهش و تمنا که من هم چادر می خواهم. اما چون از نظر مادرم هنوز بسیار کوچک بودم و توانایی جمع و جور کردن چادر را نداشتم مدام وعده می دادند که باشد برای بعد از سن تکلیف!

مدرسه ها باز شد و علی رغم تمام تلاش هایم خبری از چادر نشد!

یک شب عمه و دختر عمه ام به خانه مان آمده بودند، دختر عمه ام چادر نو خریده بود. همانجا سر کرد و چادر قدیمی ش در خانه ی ما جا ماند!

آن شب فکری به ذهنم رسید. می دانستم پدر و مادرم حساس می باشند که از وسایل دیگران بی اجازه استفاده نکنم. من هم با علم به این حساسیت، صبح چادر را بدون اجازه برداشتم و با خواهرم باهم رفتیم. خارج از خانه چادر را سر کردم. خوب یادم هست وقتی کنار خواهرم با چادر راه می رفتم چنان احساس بزرگی می کردم که حقیقتا متصور بودم روی ابرها راه می روم!

تا اینجا نصف نقشه ام عملی شده بود.

هنگام برگشت، با چادر وارد خانه شدم. پایم را محکم زمین گذاشتم و گفتم تا وقتی برایم چادر تهیه نکنید با این چادر خواهم رفت!

و از فردای آن روز تا به حال رسما چادری شدم. با چادر خودم!

امیدوارم به حق آبروی حضرت زهرا(س) تا ابد برای هم آبرو باشیم..


باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.