فروردین ۱۴۰۳
صدای جیغ بلندی چهار ستون بدنم رو لرزوند با سرعت از سنگر خارج شدم و متوجه شدم که…
بعضی خانمهای دانشجو تو حور و اطراف نهرها دنبال چیدن گل و بوته بودن و این من رو کمی ناراحت میکرد و احساس میکردم قداست فضا رو درک نکردند، به هر حال جلو تر رفتم و یه سنگر بتنی که رو به قبله بود پیدا کردم، همون سنگرهای بعد از عملیات فتح فاو، فرصت رو غنیمت شمردم تا به یاد فرماندمون شهید اسلام پناه و سایر شهدا، دو رکعت نماز بخونم.
چند نفر از خواهرها که ظاهرا کنجکاوتر از من بودن و جلوتر از کاروان حرکت کرده بودند هم به این سنگر رسیدند و رفتند پشت سر من و انتهای سنگر برای نماز قامت بستند.
ناگهان صدای جیغ بلندی چهار ستون بدنم رو لرزوند، با اینکه وسط نماز بودم خیلی ترسیدم که نکنه عقرب نیشش زده باشه! با صدای فریاد تعداد بسیاری از خانمها وارد سنگر شدند و من هم نمازمو تموم کردم و به سمتشون دویدم، اما تجمع خانمها من رو به بیرون سنگر هدایت کرد بیرون سنگر متوجه شدم که اتفاق بسیار زیبایی رخ داده بود.
خواهر یکی از شهدا یادگاری برادرش رو روی دیوار سنگر دیده بود و با صدای بلند جیغ کشید و غش کرد.
انتهای پیام/
باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com