۲۷ آبان ،
صالحی در مطلب خود می نویسد: مناظره آقایان بسیارزیباکلام و خسروپناه در موضوع «آسیبشناسی روشنفکری در ایران» حاشیهای پررنگتر از متن یافت، این که سهم دین در سعادت دنیوی چیست و عقل بشری چه نقشی را ایفا میکند؟
صالحی در یادداشت خود، نکات زیر را در نقد ادعاهای دکتر صادق بسیارزیباکلام نوشته است:
نکته اول: ایشان مدعی آن میشوند که دین صرفا متکفل سعادت اخروی است و نقشی در خوشبختی دنیوی بشر ندارد. این مدعا حتی در جوامع اسلامی، سخنی بدیع نیست.
از کتاب «الاسلام و اصول الحکم» نگاشته علی عبدالرزاق (۱۹۲۵م) حدود ۹۰ سال میگذرد. این کتاب چونان ادعایی را دارد و از آن وقت تا کنون کتابها و مقالات گوناگون به زبانهای مختلف در تایید همین مدعا نگاشته شده است. و از دیگر سو، مخالفان آن نیز در نقد این ادعا فراوان نوشتهاند و گفتهاند، به گونهای که این جستار نمیتواند حتی نمایهای مختصر از این گفتوگوها را ارائه کند.
با این سابقه دیر هنگام، جناب بسیارزیباکلام چه نکته تازهای را در طرح این ادعا داشته و دارند. جز تکرار یک ادعای قدیمی و صد البته پر بحث و گفتوگو!
نکته دوم: در این مناظره آقای بسیارزیباکلام در اثبات مدعای خود، سبب و شاهدی را ارائه میکنند، این است که غربیان که از عقل خود مدد میجویند و نه از دین، احساس بدبختی نمیکنند و ما هم نمیتوانیم آنان را در توهم خوشبختی قلمداد کنیم.
مخالفان باور ایشان میتوانند مدعی آن شوند که اگر آنان عقل خویش را با آموزههای دینی میآمیختند، درجهای بالاتر را در سعادت و خوشبختی دریافت میکردند و بعید مینماید که جناب بسیارزیباکلام وضعیت فعلی غربیان را مدینهای آرمانی بدانند و بالاتر از آن را خارج از فرض و تصویر بشمارند.
نکته سوم: جناب بسیارزیباکلام، شیفتگی خود را به «غزالی» نشان میدهند و مدعی آن میشوند که او نیز چونان مدعایی را داشته است. متاسفانه استطرادی و حاشیه بودن موضوع، سبب آن شده است که ایشان هیچ سبب و شاهدی برای این نسبت و انتساب نیاورند. درباره این ادعا میتوان یادآور شد که غزالی در «احیاءالعلوم» صرفا اهتمام خویش را به «فقه اکبر» نشان داده است و سهم مهم سعادت معنوی و اخروی را در غایات دین بر میشمرد، در این دیدگاه، همگرایی با دیگر عارفان مسلمان دارد که دغدغه اصلی دین را در طهارت روحانی و سعادت اخروی میشمرد. اما آیا این سخن به معنای نفی توجه دین به سعادت دنیوی است؟ آیا طبقهبندی اهداف دین و شریعت و نقش آن در یک حوزه برجستهتر دیدن، به معنای نادیده انگاشتن سهم آن در حوزههای دیگر است؟!
نکته چهارم: ایشان یادآور میشوند که از جوامع اسلامی میلیونها نفر به مغرب زمین مهاجرت کرده و میکنند، اما از غرب به جز تعداد انگشتشمار به این سامان کوچ نکردهاند.
این سخنان، بیش از این نکته را نمینمایاند که زیست در غرب، جذابیت بیشتری را دارد. اما آیا این جاذبه، صرفا معلول اتکا به عقل بشری و رهاسازی دین و شریعت در امور دنیوی است؟ این استنتاج نیازمند ادله و شواهد دیگری است. چه این که میتوان چونان جاذبهای را مرهون غارت تاریخی و فعلی غربیان در جهان غیرغربی دانست که در طول ۵ قرن رخ نمود و تراکم وسیعی از ثروت و قدرت را برای آن سامان پدید آورد. همچنین میتوان مدعی آن شد که جوامع اسلامی در قرون اخیر از ماهیت اسلامی خویش فاصله یافتند و در انحطاط اجتماعی قرار گرفتند، در نهایت این تمایل معکوس را نمیتوان نشانهای بر گریز از جامعه دینی به جامعهای عرفی و عقلی دانست، همچنین میتوان از گزینهها و احتمالات دیگر در علل این جاذبه سخن گفت. از اینرو میتوان مدعی شد که صرف ملاحظه جذبه سکونت در غرب برای مسلمانان (بدون حالت معکوس) نمیتواند سبب محکمی بر رجحان عقل خودبنیاد در مدیریت زندگی اجتماعی باشد.
برای خواندن متن کامل این مطلب، لطفا اینجا را کلیک کنید.
/۳۰۴۶۲
خبرآنلاین
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com