واژه‌ها به ملاقات علی دهباشی رفتند

یکی به روایت خاطره‌ یکی از «شب‌های بخارا» نشسته و دیگری از سال‌های دور آشنایی با او می‌گوید. همه در انتظارند تا از مبارزه با کرونا به سلامت بازگردد به انتشار دوباره «بخارا» و برگزاری شب‌هایش. واژه‌ها به ملاقات علی دهباشی رفته‌ و برایش بزرگداشت گرفته‌اند؛ برای مردی که یک عمر برای همه بزرگداشت گرفته است.

به گزارش ممتازنیوز، هنوز مدت زیادی از انتشار شماره نوروزی «بخارا» که گفته می‌شود تامین هزینه کاغذش از طریق فروش کتاب‌های کتابخانه شخصی‌ علی دهباشی انجام شد، نگذشته بود که خبر رسید به مصاف کرونا رفته است؛ حالا چند روزی می‌شود که در بیمارستان بستری است و بیمار. از این‌رو اهالی فرهنگ، هنر، ادبیات و علم با کلماتی که از چشم‌های بارانی‌شان در اندوه کسالت دهباشی و دعا و امید برای به دست آوردن دوباره سلامتی‌اش می‌آیند، به دیدار او رفته‌اند و این‌بار آن‌ها برای او بزرگداشت گرفته‌اند. گوشه‌هایی از یادداشت‌هایی را که در روزهای اخیر برای علی دهباشی نوشته شده است، می‌خوانیم. 

بابک زمانی، متخصص مغز و اعصاب (نورولوژی) در بخشی از نوشتار خود با عنوان «فرهنگ در بستر» آورده است: «وقتی نیمه‌شب خبر رسید کرونا به «علی دهباشی» رسیده و او اکنون بستری است، ناگهان گمان کردم بخشی از فرهنگ کشور روی تخت بستری است. تازه از بخارای نوروز خلاص شده بود؛ اما بخارای بعد، هزارویک شب‌هایی که تاریخ و فرهنگ را می‌کاوند، پیگیری و توجه به بزرگان و هنرمندانی که تنها معدود افرادی نظیر او پیگیر مشکلات‌شان هستند و… بسیاری کارهای فرهنگی دیگر که دهه‌هاست او را به خود مشغول کرده‌اند، همچنان ادامه دارند. بی‌تردید روی تخت بیمارستان و با نفس‌هایی که بیش‌ازپیش – از آسم قدیمی – به شماره افتاده‌اند، هم همچنان پیگیر این‌همه کارهایی است که تنها خودش باید پیگیری کند…»

انجمن زنان پژوهشگر تاریخ نیز در یادداشتی ضمن آرزوی سلامتی برای علی دهباشی نوشته است: «علی دهباشی را می‌توان آینه فرهنگ ایران‌زمین در چهل سال اخیر دانست، پاسداشت اهالی فرهنگ آنان که نسل جوان امروز و دیروز به‌خوبی ایشان را  نمی‌شناختند توسط آقای دهباشی آثار قلمی و چهره‌شان نزد همگان با رخ و زبان همسانان‌شان در آینه فرهنگ نشان داده می‌شد.

در میان اندیشمندان و فرهنگ‌دوستان اعم از زن و مرد بزرگداشتی سال گذشته برگزار شد که در مورد شخص نبود بل در مورد انجمنی بود آن هم  انجمنی از زنان، آری بزرگداشت انجمن زنان پژوهشگر تاریخ در بیستمین سال تأسیس گواهی از حمایت آقای دهباشی از نهادهای فرهنگی زنان بود…»

این انجمن همچنین در نوشتار خود فرهنگ ایران در این چهار دهه اخیر را مدیون دهباشی دانسته و آورده است: «خواهش می‌کنیم هر چه زودتر پرتوان پشت میز بخارا قرار گیرید. فرهنگ ایران به قلم شما نیازمند است.»

میلاد عظیمی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر که نخستین‌بار خبر ابتلای علی دهباشی به کرونا را در صفحه‌اش منتشر کرد نیز در نوشتاری به بازخوانی دیدگاه احسان  یارشاطر درباره علی دهباشی پرداخته است.

بخشی از یادداشت او چنین است: «احسان یارشاطر هم درباره دهباشی و بخارا و شب‌های بخارا ابراز نظر کرده است. دهباشی بنا به ملاحظات معلوم نه برای یارشاطر و ایرانیکا شبی برگزار کرد و نه ویژه‌نامه برای یارشاطر منتشر کرد. حتما یارشاطر هم انتقادهایی به برخی کارهای دهباشی داشت اما در داوری خود معدل کارنامه او را در نظر گرفته است. جایگاه کلی او را به عقیده خود نشان داده است.

«علی دهباشی هم یک مثال خوب دیگر است که به نظر من باید مجسمه‌اش را، مثل مجسمه ایرج افشار، از طلا ریخت و حفظ کرد. دهباشی هم هوش ذاتی و درک طبیعی دارد و می‌داند تا کجا می‌تواند پیش رود که هم بخارا ادامه پیدا کند، هم شب‌های بزرگداشت اهل اندیشه و قلم برگزار شود، و هم ارزش‌ها حفظ شود. این کار دشواری‌ است. خیلی دشوارتر از این‌که کسی به دولت ناسزا بگوید یا بایستد و بگوید حق با من است و شما نمی‌فهمید و بعد برود زندان…» (احسان یارشاطر در گفت‌وگو با ماندانا زندیان، لوس‌آنجلس، ۲۰۱۶، ص). 

دهباشی عزیزم نظر یارشاطر را نوشتم تا بخوانی. تا روحیه و قوت بگیری و روزهای دشواری را که در پیش داری به سلامت بگذرانی…»

همچنین نوشتار کوتاه شهزاده سمرقندی، شاعر و داستان‌نویس تاجیک را در تصویر زیر می‌خوانیم:

علاوه‌بر این احمد محیط‌طباطبایی، رییس کمیته ملی موزه‌های ایران (ایکوم) در بخشی از یادداشت خود با عنوان «جایگاه دهباشی کجاست» نوشته است: با شنیدن خبر بستری‌شدن آقای دهباشی در بیمارستان به این فکر و اندیشه فرو رفته‌ام که دهباشی به کدام گروه فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی ما تعلق دارد و جایگاه او در فرهنگ معاصر ما کجاست؟ پاسخ این است که همه گروه‌ها، افراد و همه کسانی که در این سال‌ها در حوزه‌های خود به فعالیت پرداخته‌اند، کار آن‌ها توسط دهباشی دیده شده است.» 

او سپس با یادآوری این‌که «شب‌های بخارا» و مجله «بخارا» و سایر مواردی که دهباشی توانسته از آن طریق زاویه‌های فرهنگ ایرانی را به ما و دیگران بشناساند، چنان وسیع است که شاید در کمتر حوزه‌ای دیده‌ایم، آورده است: «به‌ دلیل همه این فعالیت‌هاست که امروز که شنیدیم جناب دهباشی در بستر بیماری قرار گرفته، در واقع همه آن افرادی که از آن‌ها گفتیم، از آن بی‌خانمان‌ها تا شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی و ورزشکاران و… امروز ناراحت هستند و دست دعا برمی‌دارند که دهباشی را دوباره سالم و در عرصه فرهنگ و هنر پویا ببینند. و با کار خود بتواند وظیفه‌ای را که برعهده دولت و گروه‌های عمومی است، انجام دهد. امید که ما هم در کنار او بتوانیم همچنان و به طور دائم، پویا و موفق، بخش‌های مختلف فرهنگی کشور خویش را معرفی کنیم.»

محیط طباطبایی در پایان نوشته است: «امروز برای علی دهباشی دعا می‌کنم و امیدوارم که هرچه زودتر سلامتی‌اش را به دست بیاورد و در کنار ما باشد. حتی شبی برای کووید ۱۹ برگزار کنیم و تأثیرات آن و پساکرونا را بتوانیم در حوزه شب‌های بخارا با یکدیگر بررسی کرده و بسنجیم و به یک نتیجه‌گیری علمی در این زمینه برسیم.»

احمد جلالی، سفیر ایران در یونسکو نیز این سروده را برای علی دهباشی نوشته است: «یا رب به حقِ صحبتِ «شب‌های بخارا»/ بفرست «سلامت» علی دهباشی را

بشنو ز لبِ قافلهٔ دانش و فرهنگ/ در وِردِ سحر، زمزمهٔ «به باشی» را»

علی‌اکبر زین‌العابدین، نویسنده ادبیات و نوجوان نیز در نوشتاری با عنوان «شبی که نویسندگان آینده به احترام علی دهباشی ایستادند» به مرور یکی از «شب‌های بخارا» پرداخته و آورده است: «یک ماه پیش از کرونا، شب‌ بخارا به دست بچه‌ها ‌افتاد. فراخوان داده ‌بودم به معلمان استان‌های گوناگون که نوشته‌های شاگردان‌شان را برسانند برای شب بخارا. دهباشی یک شب به من گفت: «این همه سال نویسنده‌ها و شاعرهای بزرگ آمده‌اند شب‌های بخارا. بیا شب‌ تجربه‌های نوشتن خلاق برگزار کنیم با نویسندگان آینده.» گفت: «ریش و قیچی دست خودت.» گفت: «اولی را که برگزار کردیم بعد هر سه ماهی یک‌بار، تکرار کنیم.» گفتم: «مثل این‌که آرزوی مشترک داریم.» 

روز مراسم شد. گفته بودم بچه‌ها و خانواده‌های‌شان زودتر بیایند که تمرین کنیم تا اضطراب‌شان کم شود. داشتیم آماده می‌شدیم برای شروع. یکی یکی به بچه‌ها آقای دهباشی را معرفی می‌کردم. بچه‌ها با او صحبت می‌کردند و عکس می‌انداختند. و لبخند دهباشی در تمام این لحظات بر لبانش جاری بود. از دور صدا زد: «زین‌العابدین! بیا این‌جا.» رفتم نزدیک. با دست نشان ‌داد دخترها را و به من ‌گفت: «این سیمین دانشور آینده است، این فروغ آینده است.» پسرها را اشاره می‌کرد: «این احمد محمود بعدها است. اون دولت‌آبادی بعدا است.» از بودن بچه‌ها، دهباشی بیماری کهنه آسم از یادش رفته بود.

علی دهباشی خودش مجری همه شب‌های بخارا بوده‌. آن شب وقتی پشت میکروفون آمد گفت: «اولین‌بار است که می‌خواهم بنشینم و فقط مخاطب باشم و بشنوم.» و نشست و شنید. 

خلاصه‌ای از شب‌های بخارای سال‌های گذشته برای بچه‌ها پخش شد که در آن‌ها دکتر موحد را دیدند، شجریان را، توران میرهادی و سایه و شفیعی‌کدکنی و دولت‌آبادی را دیدند. شایگان و سیمین بهبهانی را دیدند. آن‌ها را دیدند در همان‌ جایگاهی که خودشان متن می‌خواندند. کودکان و نوجوانان نویسنده و شاعر، جغرافیای فرهنگی سرزمین‌شان را تجربه کردند. 

کرونا شد و برنامه‌های بعدی ماند. اما دو ماه پیش که صحبت می‌کردیم گفت: «شب‌های بخارا هم آنلاین شده. شب دوم را با بچه‌ها آنلاین برگزار کن.»

آقای دهباشی مهربان ما، من به بچه‌هایی که آن شب بخارا آمده‌بودند اعلام نمی‌کنم که بیمارستان رفته‌ای چون قلب‌شان غمگین می‌شود. اما شوق آن بچه‌ها و بچه‌هایی که در شب دوم تجربه‌های نوشتن خلاق با نوشته‌های‌شان خواهند آمد شفای توست. زودتر از بیمارستان بیا تا فراخوان شب دوم را در نیمه‌شب‌های بی‌خوابی‌های‌مان هماهنگ کنیم. زودتر بیا که قول داده‌ایم به بچه‌ها. نویسندگان آینده بخاراها منتظرند. زودتر بیا کار زیاد داریم آقای دهباشی.»

‌نجیب بارور، شاعر اهل افغانستان نیز برای علی دهباشی نوشته است: «کسانی که علی دهباشی سردبیر مجله بخارا را نمی‌شناسند، نمی‌دانند که او چقدر انسان متواضع و بزرگ است. او به تنهایی‌اش بیش‌تر لنگر دارد و کارهای درخشان او برای زبان و فرهنگ فارسی تا همیشه می‌ماند. من علی دهباشی را در سفر رسمی به تهران، در یکی از برنامه‌های شب‌های بخارا دیدم. باید اعتراف کنم که به صلابت و پایمردی او کمتر انسانی در جغرافیای زبان پارسی می‌شناسم. شنیدم که به کرونا مصاب شده است، امروز صبح برایش زنگ زدم، نفس‌نفس‌زنان صدا فرستاد که صحبت کرده نمی‌توانم. آرزو دارم کرونا این یل گردن‌فراز و درخت گشن‌بیخ را از ما نگیرد. دهباشی آن‌قدر بزرگ است که سرودن شعری برای او را ناچیز می‌پندارم. هیچ‌کسی با هیچ لفظی نمی‌تواند به کار و کارنامه دهباشی ابراز تشکر کند. 

به انجام مصیبت‌های ما آغاز می‌آیی
به شهر بی‌صدای خستگان آواز می‌آیی

که می‌گوید که میدان نبرد ما تهی گشته؟
رسالت داری و بار دگر، سرباز می‌آیی

قفس‌ ناپایدار است و رهایی در مرام تو
تو برمی‌خیزی و یک آسمان پرواز می‌آیی

به مرهم ماندنِ زخم هری و کابل و زابل
برای حفظ بلخ و غزنه و درواز می‌آیی

بخارا بی‌تو غمگین است و تهران بی‌تو افسرده
زدم فالی که بار دیگر از شیراز می‌آیی

تو یک جغرافیا نیرویی و یک شهر بازویی
یقین دارم، یقین دارم که سرافراز می‌آیی

صف اهریمنان انبوه و تو تنهاترین انسان
تو در میدان جنگ نابرابر باز می‌آیی»

پژند سلیمانی، شاعر و نویسنده هم یادداشت خود برای دهباشی را چنین آغاز کرده است: «هزاربار نام علی دهباشی را اول خط نوشتم و نتوانستم ادامه دهم. نه این‌که چیزی برای گفتن نداشته باشم. نه! 

حرف‌هایم ‌درباره‌ علی دهباشی آن‌قدر زیاد است که نمی‌دانم از کدام‌شان باید شروع کنم.»

او در بخش دیگری از این نوشتار آورده است: «در تمام این سال‌ها از علی دهباشی آموخته‌ام. در تمام این سال‌ها وقت پیدا نکرده‌ام برای ایستادن. همان‌طور که بهم یاد داده، نمی‌ایستم، پیش می‌روم و می‌نویسم. درست مثل خودش. او برای من فقط یک نام، یک مجله، یک الگو و یا حتی فقط یک استاد نیست. او مردی است فرای همه‌ این‌ها. بخشی از زندگی، از ادبیات، فرهنگ… بخشی از چیزی که هستم، هستیم و آموخته‌ام، آموخته‌ایم. 

هر روز با حرف‌هایش راهنمایم بوده، الگویم بوده، همراهی‌ام کرده. 

هیچ ویروس و هیچ بیماری‌ای نمی‌تواند او را نگه دارد و متوقف کند. او پیش می‌رود. قوی و محکم. درخشان و پایدار. دقیق و جدی. مثل بخارا. مثل همه‌ ما که در کنار او ایستاده‌ایم و از او یاد گرفته‌ایم. جانش سلامت و سایه‌اش مانا.»

مجید سلیمانی، نویسنده و پژوهشگر هم برای علی دهباشی چنین نوشته است: فکر می‌کردم که «سخن هر چه گویم، همه گفته‌اند». در خصوص فرهنگ‌دوستی علی دهباشی، از جنس عاشقان گرم‌رویی که در میان همه فراز و نشیب‌ها، تشویق‌ها و بی‌مهری‌ها، آسانی‌ها و سختی‌ها، جان بی‌قرارشان در جست‌وجوست و «چشم‌شان بر راه و بر منزل بود» و منزل البته ایران است و فرهنگ آن. آرزو دارم که هر چه زودتر از میان آتش امراض بگذرد و خوش و خرم بازگردد، میان عزیزان خویش و فرهنگ‌دوستان ایرانی. 

فیس بوک این خاطره را یادآوری کرد از نوشته سه سال پیش من در بخارا، و دهباشی سی سال است که به تنها تن خویش کاری کرده است کارستان، روزها با مجله بخارا و شب‌ها با محفل‌های بخارا.

در بخارا خویِ آن خواجیم اجل / بود با خواهندگان حُسنِ عمل‌

دادِ بسیار و عطایِ بی‌شمار / تا به شب بودی ز جودش زر نثار

زر به کاغذپاره‌ها پیچیده بود / تا وجودش بود می‌افشاند جود

همچو خورشید و چو ماهِ پاک‌باز / آن چه گیرند از ضیا بدْهند باز»

ژاله آموزگار، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز در نوشتاری کوتاه آورده است: «می‌دانستم همه شما را دوست دارند ولی نه تا این حد!

می‌دانستم که روابط صمیمانه گسترده‌ای دارید ولی تا این حد!

می‌دانستم بخارا جای خاصی در میان اهل قلم و اهل مطالعه دارد ولی نه تا این حد!

می‌دانستم مردم خدمات فرهنگی شما را ارج می‌نهند نه تا این حد!

می‌دانستم در آن سوی مرزها هم دوستان فراوان دارید نه تا این حد!

با این همه انرژی مثبت که به سوی شما فرستاده شده است باید شاهد بهبودی سریع شما باشیم‌!»

فریدون مجلسی، نویسنده، مترجم و کارشناس مسائل بین‌الملل در بخشی از یادداشتی با عنوان «علی دهباشی سلامت باد!» نوشته است: «علی دهباشی را از سالیان پیش از طریق مطبوعاتی که اداره می‌کرد، می‌شناسم. مطبوعاتی که سرانجام به بخارا رسید که در واقع کتابی است در قالب فصلنامه؛ و سالیانی است که ماندگار مانده است. از سالیان جوانی‌اش به نظرم فرد فرهنگ‌مداری می‌آمد که گذشته از نامداران فرهنگی عرصه روز به سراغ پیران و فراموش‌شدگانی می‌رفت که زمانی در عرصه فرهنگی کشور درخشیده بودند. معمولا عکسی به یادگار ضمیمه و خدمات و درخشش آنان را یادآوری می‌کرد. از زمانی که به مناسبتی برنامه‌های پرباری درباره شخصیت‌های ادبی و فرهنگی و تاریخی تشکیل می‌داد که به شب‌های بخارا معروف شد، نسبت به این فعالیت کنجکاوتر شدم. سخنرانی‌ها و پژوهش‌های مناسب اغلب در مجله بخارا درج و ثبت می‌شد و مخاطبین آن از شرکت‌کنندگان در آن جلسات فراتر می‌رفت. گاهی که لابد کفگیر به ته دیگ می‌رسید به مناسبت آگاهی از شناخت من نسبت به فرد مورد نظر یا مرتبط بودن مطلب با تاریخ سیاسی متاخر از من نیز دعوت می‌کردند. آشنایی من با او منحصرا در حواشی همین جلسات بوده که تعداد آن کم نیست…»

او در پایان آورده است: «در همه جای دنیا نه تنها از نشریه فرهنگی معتبری مانند بخارا حمایت می‌شود بلکه بیشتر دولت‌های اروپایی در صورت حفظ اعتبار و سطح علمی و فرهنگی، شماره‌هایی از این‌گونه نشریات را برای استفاده و نگهداری در کتابخانه‌های آموزشی و عمومی خریداری می‌کنند. اگر وزارت ارشاد کاغذ با نرخ دولتی در اختیار او و نشریه‌اش قرار داده، که به تنهایی یک موسسه است، باید از مواردی شمرده شود که به حداقل وظایف خود عمل کرده است. برای علی دهباشی سلامت و رهایی سریع‌تر از این بیماری پلید و طول عمر آرزومندیم.

در انتظار شماره آینده بخارا.»

سیدرضا باقریان موحد، نویسنده که در ذیل نوشتارش خود را به عنوان «معلم انشا» معرفی کرده نیز در بخشی از یادداشت «آینه بخارا را نگاه کردم؛ علی را تنها دیدم» برای دهباشی نوشته است: «نگرانی اهالی قلم و اندیشه نسبت به حال و احوال علی دهباشی که در بیمارستان بستری شده، یک نگرانی معمولی نسبت به یک انسان معمولی نیست؛ علی دهباشی به اعتراف دوست و دشمن، به اندازه هزار نفر کار کرده و کم‌کاری و تنبلی جسمی و روحی صدها مدیر و مسئول و کارمندِ  وزارتخانه عریض طویل فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمانِ پرساختمان تبلیغات اسلامی، دفتر پردستکِ تبلیغات اسلامی و صدها موسسه فرهنگی دولتی و شبه دولتی را یک‌تنه جبران کرده است. وقتی علی دهباشی بر بستر بیماری افتاده، گویا هزار پژوهشگر و محقق در بستر بیماری افتاده و دیگر دست‌شان به قلم نمی‌رود…»

همچنین محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر اهل افغانستان در مطلبی با عنوان «علی دهباشی در جدال با کرونا»  نوشته است: «بعضی آدم‌ها به تنهایی کار یک نهاد فرهنگی را می‌کنند. می‌توان آن‌ها را وزارت‌خانه‌هایی سیار دانست. و علی دهباشی از این آدم‌هاست. کسی که چند دهه متوالی با تلاش و همتی تحسین‌آفرین و به شکل خستگی‌ناپذیر برای دانش و ادب این وطن فرهنگی کار کرده و کارنامه‌ای شگفت‌انگیز بر جای نهاده است.

او این روزها با بیماری کرونا دست به گریبان است. خدا نگهدارش باشد.»

شورای کتاب کودک نیز برای علی دهباشی چنین نوشته است: ««علی دهباشی» – مدیرمسئول و سردبیر مجله وزین بخارا- چند روزی است که پنجه در پنجه کرونا درافکنده است. شاید این مصاف، فرصتی باشد برای او که دمی بیاساید و اندکی از بسیارِ خستگی‌اش در این سال‌ها را از تن دور کند. شاید هم او در این فرصت به رویه سالیان اخیر، همچنان در فکر انتشار «بخارا» و برگزاری «شب‌های بخارا» باشد. با شناختی که اهالی فرهنگ و ادب از علی دهباشی دارند، شق دوم محتمل‌تر است.

برای علی دهباشی عزیز که به بهانه‌ها و مناسبت‌های مختلف میزبان اهالی شورای کتاب کودک بوده و بارها صفحات بخارا را به سرسلسله شورا، زنده‌یاد توران میرهادی اختصاص داده است، در این مصاف، آرزوی ظفرمندی و کامیابی داریم. 

بی تردید دغدغه بخارا او را رها نکرده است و او در انتظار نخستین فرصت برای انتشار شماره بعدی بخارا و برگزاری شب دیگری از شب‌های بخارا است. ما نیز در این انتظار یک‌دل و همنوا همراه او هستیم:

ای بخارا! شاد باش و دیر زی/ میر زی تو شادمان آید همی»

انتهای پیام

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.