یک ماه هر روز ما و عروسکگردانها با هم تمرین میکردیم و صداهای مختلف را روی عروسکها میگذاشتیم تا سرانجام آقای طهماسب گفت این خنگبازی، خندهها و «ها» گفتن را برای «پسرعمهزا» نگهدار.
او این روزها با «کلاهقرمزی هوووو…» گفتنهایش دوباره سر زبانها افتاده است. بخشی از گفتههای او در ادامه میآید:
در مرکز هنرهای نمایشی زاهدان تئاتر کار میکردم. البته از ۱۰ سالگی در تئاتر بودم اما کار جدیام از سال ۷۰ در مرکز هنرهای نمایشی زاهدان آغاز شد. آنجا ۲ اثر را به جشنواره آوردیم و من با آن آثار، بازیگر اول جشنواره شدم.
همین عاملی شد که به تهران فکر کنم. در همان سالها که تئاتر به جشنواره میآوردیم، یکسری دوست پیدا کردم که به واسطه حمایت آنها توانستم به بازی جلوی دوربین راه پیدا کنم.
همان سالهای اولی که به تهران آمدم، با دانشجویان تئاتر کار میکردیم و حتی یک بار هم با آقای زنجانپور و مودبیان کار کردم. بعد از اینها با آقای مدیری آشنا شدم.
راستش اصلا نمیخواستم با کمدی شروع کنم تا آنجا که به سختی پذیرفتم با کمدی فعالیت جدیام را آغاز کنم. در همه تئاترهایی که کار کرده بودم، نقش کمدی نداشتم و فکر نمیکردم بتوانم در این زمینه موفق شوم ولی شدم و الان هم راضی هستم.
واقعا باید بگویم من خیلی آدم خوششانسی بودم که با مهران مدیری کار کردم. اگر آغاز فعالیتم با او نبود، آنقدر دیده نمیشدم. در واقع با مهران مدیری دیده شدم که کارگردان بزرگی مانند آقای جعفریجوزانی نقش جدی و خوبی را در سریالی عظیمی مانند «در چشم باد» به من داد.
اواخر سال ۸۷ یک روز حبیب رضایی با من تماس گرفت و گفت آقای طهماسب خواسته به دفتر بیایی و برای یک کار عروسکی تست بدهی. من هم رفتم. آنجا آقای طهماسب گفت تلویزیون از ما میخواهد پس از سالها دوباره کلاهقرمزی را روی آنتن ببریم و ما هم یک عروسک به نام «پسرعمهزا» را به جمعمان اضافه کردهایم و میخواهیم صدایش را شما بگویی. من هم گفتم با کمال میل!
پس از آن، یک ماه هر روز ما و عروسکگردانها با هم تمرین میکردیم و صداهای مختلف را روی عروسکها میگذاشتیم تا سرانجام آقای طهماسب گفت این خنگبازی، خندهها و «ها» گفتن را برای «پسرعمهزا» نگهدار. ۳-۲ روز اولی که «کلاهقرمزی ۸۸» را ضبط میکردیم، صدایم این که الان هست، نبود و بیشتر شبیه کلاهقرمزی صحبت میکردم.
آن اوایل پسرعمهزا حتی صحبت هم نمیکرد اما هرچه کردم، دیدم نمیتوانم حرف نزنم! و همین شد که یواشیواش عروسک زبان بسته، زبان باز کرد و به این وضعیتی که امروز میبینید، افتاد!
ممتازنیوز/momtaznews.com