ژنــرال حاج قــاســم

اولین بار نام “حاج قاسم” را در دوران دولت اصلاحات شنیدم. یکی از دوستان جزو نیروهای حاج قاسم بود و وقتی او را می‌دیدم معمولا از حاج قاسم برایم تعریف می‌کرد. می‌گفت که: “والله بالله حاجی دیگه ما رو خسته کرده… اصلا خواب و آرامش نداره این مرد… من نمی‌دونم این همه نیرو رو از کجا می‌یاره!…”

بولتن نیوز- محمد پـورغلامی: اولین بار نام “حاج قاسم” را در دوران دولت اصلاحات شنیدم. یکی از دوستان جزو نیروهای حاج قاسم بود و وقتی او را می‌دیدم معمولا از حاج قاسم برایم تعریف می‌کرد. می‌گفت که: “والله بالله حاجی دیگه ما رو خسته کرده… اصلا خواب و آرامش نداره این مرد… من نمی‌دونم این همه نیرو رو از کجا می‌یاره!…”

آن روزها نه اینترنت به معنای امروزی این‌قدر فراگیر شده بود و نه حتی از او خبر یا عکسی در مطبوعات منتشر می‌شد. آن موقع شاید تصور من از چنین مردی، شبیه همین تصوری است که اکثر ضدانقلاب و دشمنان دارند: مردی قوی هیکل که با اقتدار تمام راه می‌رود و با صلابت هرچه تمام‌تر حرف می‌زند و با کسی هم شوخی ندارد. از همان روزها دوست داشتم حداقل تصویر چنین مرد قوی هیکلی را برای یک بار هم که شده ببینم.

بعدتر، یعنی در یکی دو سال اخیر که به برکت فراگیر شدن “دنیای واقعی مجاز”، تصاویری هرچند کم، از حاج قاسم منتشر شد، باور این‌که این تصویر همان “مرد قوی هیکل” است که دوستم تعریف می‌کرد، برایم سخت بود. مرد “آفتاب سوخته”ای که دست بر قضا هیکل کوچک و لاغری هم داشت. البته شاید مقصر ما هم نبودیم. این تصویری است که معمولا در رسانه‌ها و مخصوصا فیلم‌های هالیوود از یک “اَبر مرد” و انسان غیر معمول به خورد جامعه می‌دهند. اَبر مردِ هالیوود، خلاصه می‌شود در دور بازو و سایز هیکل. “اقتدار” هالیوودی در “فیزیک بدن” معنا می‌یابد و خروجی چنین تصوری، چیزی فراتر از “بتمن” و “اسپایدر من” و “سوپر من” نیست. انسانی که “خشونت” و “تهوّر” در خون اوست و برای رسیدن به مقصود، از هیچ کاری فرو گذار نمی‌کند. چنین انسانی اساسا نمی‌تواند آرام، متواضع، متین و منطقی باشد. و حال جالب آن‌که “زلمای خلیل‌زاد”، سفیر سابق آمریکا در افغانستان درباره‌ی حاج قاسم می‌گوید: «همان‌قدر که مقامات آمریکایی، سلیمانی را به جنگ‌افروزی متهم می‌کنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهداف‌ش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیری‌های نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که می‌رفت ناآرامی‌های آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به‌ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.» یا یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری مالکی هم هست، درباره‌ی او می‌گوید: «او فقط یک‌بار در این هشت سال به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن می‌گوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف می‌زنید، بسیار ساده برخورد می‌کند. تا زمانی که پشتوانه‌ی او را نشناسید، نمی‌دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی‌تواند با او بجنگد.»


“وال استریت ژورنال” هم چندی پیش نوشته بود: “به گفته‌ی افرادی که با سلیمانی دیدار داشته‌اند، این فرمانده‌ی سپاه ۵۵ساله، فرد خونسرد و آرامی است. مقامات اطلاعاتی آمریکا و انگلیس زندگی واقعی این ژنرال ایرانی را با شخصیت افسانه‌ای “کارلا” مأمور اطلاعاتی شوروی در رمان‌های دوران جنگ سرد “ژان لو کار” مقایسه می‌کنند. در حالی که هر دو استاد شطرنج جهانی هستند، هدف آنها کند کردن پیشرفت‌های آمریکا و در عین حال هم تراز شدن با رقبای واشنگتن است.”

این روزنامه ادامه داد: “سلیمانی هم زمان نیز به طور آشکار با برنامه‌ریزان نظامی آمریکایی نیز ارتباط داشته است. در اوایل سال ۲۰۰۸، سلیمانی پیامی را به ژنرال “دیوید پترائوس”، فرمانده‌ی وقت نیروهای آمریکایی در عراق از طریق “احمد چلبی” سیاست‌مدار عراقی فرستاد. بنا به گفته‌ی یکی از مقاماتی که در این رابطه اطلاع دارد، سلیمانی گفت: ژنرال پترائوس! شما باید بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران در خصوص موضوع عراق، لبنان، غزه و افغانستان را کنترل می‌کنم.”


بگذریم.

بعدتر وقتی عکس حاج قاسم را دیدم خیلی بیشتر از قبل، مشتاق دیدن او شدم. اصلا بگذارید این را بگویم که در “انسان انقلابی” جذبه‌ای نهفته است که دوست و دشمن را به سمت خود می‌کشاند. “انقلابی‌گری” خصوصیتی است که حتی دشمنان را هم جذب خود می‌کند. و مگر نه این است که روزنامه‌ی گاردین چنین نوشت: “حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات آمریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند”. و یا روزنامه آمریکایی “مک کلثی” نوشت:

“یکی از قدرتمندترین چهره‌های موجود در عراق، یکی از مقامات دولتی این کشور، یک رهبر شبه نظامیان، یک روحانی بلندپایه و یا یک فرمانده یا دیپلمات آمریکایی نیست. این فرد، یک ژنرال ایرانی است که هم‌اکنون بسیار پرنفوذتر از همه‌ی مقامات نامبرده شده است. ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده‌ی نیروهای قدس، شاخه‌ی فعال سپاه پاسداران ایران در عراق است که مأموریت این شاخه، گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه است.”

باری، “انقلابی بودن” بر خلاف عقیده‌ی اصلاح‌طلبان و محافظه‌کارانِ ترسو، سکه‌ی رایجی است که همواره خواهان دارد. همه‌ی انسان‌های بزرگ تاریخ، انقلابی بودند. اگر سیاسیون ما تنها و تنها همین یک نکته را می‌فهمیدند و انقلابی می‌ماندند، یقین بدانید که امروزه خیلی جلوتر بودیم. ما در طول این سی سال هر ضربه‌ای که خوردیم، نه از دشمنان، که از عدول مسؤولین از “انقلابی‌گری” بوده است. دشمن آنجا توانست به درون کشور نفوذ کند که ما از انقلابی بودن، عدول کردیم. حتی در حوزه‌ی سیاست خارجه و آئین دیپلماسی که نُرم‌ها و آداب مخصوص به خود را دارد هم، آنهایی پیروز مذاکرات هستند که “انقلابی”تر باشند. و مگر “سعید جلیلی” اثبات این ادعا نیست؟


بگذارید باز هم بگذریم.

سال گذشته اما توفیق شد تا این “اَبر مرد” را از نزدیک ببینم. به طور دقیق، شهریور پارسال و در جریان روزهای اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی. بعد از صرف شام، در لابی هتل، مهمانان حلقه حلقه دور هم جمع شده و مشغول بحث بودند. از “مقتدی صدر” و “عمار حکیم” حضور داشتند تا “شریف ابوجعفر” سنگالی که با حرارت هرچه تمام‌تر داشت از ولایت فقیه سخن می‌گفت و ما تعجب می‌کردیم که معنای ولایت فقیه را خیلی بهتر از ما می‌داند!

ناگهان دیدم ولوله‌ای به پا شده! از یکی پرسیدم: “چه خبر است؟” با دست به سمتی که جمعیت جمع شده بود اشاره کرد و گفت: “حاج قاسم آمده.” من که مترصد چنین لحظه‌ای بودم، بلافاصله به آن سمت دویدم. “ابر مرد”ی دیدم با موهای جو گندمی که لبخندی بر لب داشت و همان‌طور که با آرامش و تواضع راه می‌رفت، با مهمانان خوش‌ و بشی هم می‌کرد. اگر چه می‌شد از نوع رفتار و جملات کوتاه‌ حاج قاسم فهمید که خیلی تمایلی به دیده شدن و حضور در میان جمع ندارد اما “سلام” یا “سؤال” کسی را بی‌جواب نمی‌گذاشت. جالب آن‌که نه از عکس‌های رپرتاژ خبریِ آن‌چنانی خبری بود و نه از دوربین‌های خبری رسانه‌ی مثلا ملی. همه چیز بدون هرگونه آلایش و آرایشی انجام شد.

جوانان کشورهای عربی دور او حلقه زده بودند و انگار بیشتر از ما ایرانی‌ها او را می‌شناختند! و حالا اینجا است که معنای جمله‌ی “گاردین” مشخص می‌شود که: “قدرت و وجهه‌ی قاسم سلیمانی به عنوان کسی که قدرتمندترین بازیگر عرصه‌ی منطقه است، در سه سال گذشته افزایش یافته است. برخی از مقامات عراقی او را ستایش می‌کنند.”

البته در سال ۲۰۰۹ نیز حاج قاسم، در فهرست پنج نفر از قدرتمندترین مردان خاورمیانه‌ی نشریه‌ی «فارین پالیسی» قرار گرفته بود و «دیوید اینیاتوس»، روزنامه‌نگار آمریکایی هم حاج قاسم را «نوک نیزه‌ی ایران» نامید. مقامات آمریکایی وظایف وی را چنین می‌دانند: نافذ اطلاعاتی، استراتژیست سیاست خارجی، دیپلمات، فرمانده‌ی نیروهای رزم و برنامه‌ریز عملیات‌ها.

چند ماه پیش نیز روزنامه‌ی “وال استریت ژورنال” در گزارشی با اشاره به تحولات منطقه نوشت: “در دود و آتش رابطه‌ی میان آمریکا و ایران، این “قاسم سلیمانی”، فرمانده‌ی سپاه قدس ایران است که به عنوان هدایت‌گر تلاش‌های ایران برای گسترش نفوذ در خارج از کشور و آزار غرب پدیدار شده است.”


اما در هفته‌های اخیر و به‌طور خاص بعد از انفجار ساختمان امنیت ملی سوریه، بلافاصله شایعه‌ای توسط رسانه‌های وابسته به غرب منتشر شد که “قاسم سلیمانی، فرمانده‌ی سپاه قدس ایران نیز در این انفجار کشته شده است”. انتشار این خبر و خوشحالی مقامات غربی از آن، بی‌شک نشان از عمق ضرباتی است که آن‌ها از حاج قاسم خورده‌اند. گرچه پیش از این هم یک مقام آمریکائی به‌صراحت دستور ترور او را داده و گفته بود: “قاسم سلیمانی بسیار سفر می‌کند… تکان بخورید… تلاش کنید او را بکشید.” حال آن‌که آنان از فهم این مسأله عاجزند که حاج قاسم همه‌ی عمر را به انتظار شهادت نشسته است. کما این‌که “موفق الربیعی”، مشاور سابق امنیت ملی عراق که در سال‌های اخیر سه مرتبه با حاج قاسم در تهران دیدار داشته است، می‌گوید: “وی یک متفکر عمیق استراتژیک است و معتقد است که باید برای انقلاب اسلامی ایران، شهید شود.”

اصلا “شهادت” گوهری است که زیبنده و شایسته‌ی چنین مردانی است. حاج قاسم در تمام لحظات زندگی‌ش آماده‌ی لحظه‌ی شهادت بوده است. این را خودش وقتی خبر تهدید به مرگ‌ش را از سوی مقامات آمریکایی شنید، گفت:

“این تهدید نیست، کمک به شوقی است. در پاسخ به افرادی که گمان می‌کنند با تهدیدها ترس بر ما حاکم می‌شود، می‌گویم خداوندا! شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دین‌ت، نصیب من بگردان.” و ادامه ‌داد: این تهدید نیست، کمک به شوقی است برای فرزند دورافتاده از مادر. هزاران نفر در شوق شهادت اشک می‌ریزند.”

اگرچه سیدناالقائد همین الان هم حاج قاسم و امثال او را “شهید” می‌داند. در جایی، “آقا”ی ما در وصف او این‌طور گفتند: “خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید. شما شهید زنده هستید. بله، شما هم شهیدید. شما بارها در میدان جنگ به شهادت رسیدید.”

باری، از صمیم قلب برای این سردار ولایت آرزوی شهادت می‌کنیم. اصلا برای شیعه خوب نیست به مرگی غیر از “شهادت” از دنیا برود. برای شیعه عار است که در بستر بمیرد. گرچه ژنرال حاج قاسم، حالا حالاها باید بماند و خار در چشم دشمنان اسلام باشد. او باید فعلا بماند تا باز هم مقامات بلندپایه‌ی ارتش آمریکا با عصبانیت بگویند: «ما اگر او را ببینیم، خیلی ساده از او خواهیم پرسید که از جان ما چه می‌خواهد؟!»


بولتن نیوز | bultannews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.