کاربران خبرآنلاین چه نظری درباره بیماری گابریل گارسیا مارکز دارند؟

خبر بیماری خالق کتاب‌های «صد سال تنهایی» و «پاییز پدرسالار» اگرچه زودتر از این ها جسته و گریخته مطرح شده بود، اما این ژایمی برادر گابریل گارسیا مارکز بود که هفته گذشته در جمع دانشجویان این خبر را رسما اعلام کرد. 

پس از اعلام این خبر، خبرآنلاین با انتشار عکس مارکز از کاربران خود خواست که نظرشان به صورت کامنت درباره این نویسنده کلمبیایی بنویسند.

یکی از کاربران با نام امیر ضمن ابراز تاسف برای این اتفاق، از مارکز به عنوان یکی از پنج نویسنده برتر تاریخ ادبیات نام برده است.

آرش نیز مارکز را استاد همه زمان‌ها و راوی همه آن‌چه فرهنگ آمریکای لاتین است، خوانده است.

مینو هم پس از اظهار تاسف‌ نوشته: «یه انسان با این همه نبوغ و خلاقیت چطور میشه که به این روز بیفته؟ ولی نمی‌دونم چرا همیشه مارکز در بیشتر آثارش ردی از تنهایی‌های طولانی و حسرت‌های همیشگی را دارد؟ «صد سال تنهایی» و «عشق سال‌های وبا» نمونه‌هایی از این شیوه داستان نویسی خلاقانه است. با این وجود همچنان از این خبر متاثرم مثل این‌که روزی بشنویم یک نویسنده عزیز وطنی گرفتار این بیماری شده متاسفم بی‌نهایت»

محسن نیز نوشته است «گابریل بزرگ. کسی که از خوندن نوشته‌هاش همیشه شگفت زده شدم. حیف و صد حیف که روزگارش به پایان رسیده. چنان‌که روزی برای ما هم چنین خواهد شد.»

آشکار هم عکس منتشر شده را «اخم دوران پیری» خالق «صد سال تنهایی» توصیف کرده است.

یکی دیگر از کابران هم یادآور شده:« با توجه به میانگین پایین مطالعه نزد هموطنان نازنین، سوال چندان موجهی مطرح نکرده‌اید، دوستان نظر دهنده دست کم باید کتابی از ایشان خوانده باشند.»

اما یاشار در جواب این کاربر گفته است:« اتفاقاً این خیلی بهتر از نظرخواهی برای عکس فوتبالیست‌هاست که فضایی برای بد و بیراه گفتن «برخی» هواداران بی ادب فوتبال را فراهم می‌کند.»

محمد یکی دیگر از کاربران هم نام یکی از کتاب‌های مارکز را برای این عکس برگزیده است:«پاییز پدرسالار»

شهاب هم نوشته که در این عکس مثل نوشته‌های نویسنده، حس غربت و تنهایی وجود دارد.

اما وحید در نظری متفاوت درباره این عکس نوشته است:«تزویر و دورویی» و یکی از کاربران در جواب او گفته است:« نکند ایشان هم جزو عوامل استکبار جهانی است برادر؟!»

کاربر دیگری نیز نوشته است:«حالا نوبت به پاییز سالار داستان نویسی رسید و این واقعیت دراماتیک زندگی است، گابوی عزیز! شاید فکر کنی اکنون موقع نوشتن فصل صدو یکم تنهایی باشه ولی تو باید بمونی برای این‌که دوباره از زیستن برای باز گفتن بگی.»

امیر یکی از هموطنان خارج از کشور نیز نوشته است:« در دوره کودکیم یک  سالی رو در آرژانتین زندگی کردم، اون روزها رو به خوبی به یاد دارم. بعد از اون زمان سفرهایی رو به اروپا و آسیا داشتم الان هم در مالزی مشغول تحصیلم. هنوز هم شباهت‌های فرهنگی اخلاقی و کلا نوع و جنس نگاه مشابه ما به زندگی با مردم آمریکایی جنوبی برام شگفت آوره. به خصوص آرژانتین، که انگار گویی مردمی از جنس خود ما با روحیه و دلبستگی‌های مشابه هستن. به هر حال مارکز جزو آخرین بزرگان نویسندگی قرن اخیر که هنوز هم زنده‌ست متاسفانه هنوز در دنیا ادبیات بزرگانی که حتا نزدیک به امسال مارکز باشند، تولد پیدا نکردن. ای کاش هنوز هم می‌نوشت و مارو به دنیای پر رمز رئالیسم جادوئی خودش می‌برد.»

کاربر دیگری نیز به بخشی از داستان صد سال تنهایی این نویسنده اشاره کرده است که در ماکاندو  افراد به بیماری فراموشی مبتلا می‌شوند و این صحنه را یکی از جادویی‌ترین و خیال انگیزترین فضاهایی دانسته که هرگز فراموش نمی‌شود.

کاربر دیگری هم گفته است:« پنج سال باران، بوی نم و نا …عروسک متحرک کودکان ….الاغ بخت آزمایی، تو و زوال بدون مادربزرگ صدسال تنهایی؟! رنگین کمان قصه‌هایت تا همیشه زیباست…»

مریم یکی از کاربران هم اتفاق پیش آمده برای این نویسنده را آخر و عاقبت نویسندگی دانسته است.

هادی هم با اشاره به کتاب «صد سال تنهایی» مارکز گفته که سرنوشت مادربزرگ صدسال تنهایی الان برای خود مارکز هم اتفاق افتاده است.

بابک حیدری هم گفته است که تو ما را فراموش می‌کنی ولی ما تو را هرگز تا ابدیت.

کاربر دیگری با نام س.ط نوشته است:« تنهایی تنهایی صد سال تنهایی، ای زیباترین غریق جهان ؛ قبر تو خالی‌ترین قبر میان قبرستان ماکوندوست که سال‌هاست تابوتش میان دستان تمام مردم جهان دست به دست می‌شود. ذهنت خالی می‌شود و تمام ساکنان یکی یکی به ماکوندو تو می‌آیند. صد سال تنهایی تو رفته رفته به زوال می‌رود و تو به میان قبیله‌ات به ماکوندو همیشگی خواهی رفت.»

روشنا یکی دیگر از کاربران نیز شعری برای گابو نوشته است:« تو..دون گابوی عزیز!

دنیا را به فراموشی سپرده ای

نشسته ای که عشق دوباره بایستد…

همسایگانت وقت ندارند:

پاییز پدر سالار ت را بخوانند

“ژرمینال” زولا را ورق بزنند

که بدانند “گرگ بیابان” هنوز تنهاست

و “پابرهنه ها”ی استانکویچ خیلی وقت است از یاد رفته اند.

 

….همسایگانت اندیشه هاشان ختم میشود به

جایی برای خواب

جایی برای خوردن

جایی برای…

…گوش کن دون گابو…

من شعر می گویم

تو شعر می خوانی…

..شاید “روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا کردیم”

بدرود گابوی بزرگ!»

۵۷۲۴۴

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.