یادبود عالم بزرگ، آیت الله محمد باقر انواری

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ مهر   | مشاهده : ۲۵  | سایر خبرهای دین و اندیشه ارسال به دوستان
یادبود عالم بزرگ، آیت الله محمد باقر انواری

آیت الله انواری، پیش از اعدام محمد بخارایی در زندان با او درباره چگونگی دریافت حکم شرعی ترور شاه و حسنعلی منصور صحبت کرده بود. به گزارش خبرآنلاین، آیت الله انواری که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور توسط…

آیت الله انواری، پیش از اعدام محمد بخارایی در زندان با او درباره چگونگی دریافت حکم شرعی ترور شاه و حسنعلی منصور صحبت کرده بود.

به گزارش خبرآنلاین، آیت الله انواری که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور توسط ساواک بازداشت شده بود، در زندان مدتی را با اعضای فدائیان اسلام که به دلیل ترور حسنعلی منصور به اعدام محکوم شده بودند، سپری کرد. آیت الله انواری پیش از اعدام محمد بخارائی، صحبت هایی با ایشان در رابطه با حکم شرعی ترور شاه و منصور داشته است. بخشی از خاطرات آیت الله انواری را در زیر می خوانید:
در این فاصله که با بخارایی و دیگران(در زندان) بودیم همان جا یک جلسه تفسیر (قرآن) می گفتیم. حتی افسرها هم می آمدند و گوش می دادند. یک روز بخارایی (که محکوم به اعدام بود) آمد گفت: سؤالاتی راجع به معاد دارم؛ شبها به من وقت بدهید. گفتم: باشد. بعد از صحبت هایی که شد، اجمالاً گفت: من از شما ممنون هستم. آخرین جلسه پیشانی مرا بوسید. از وی سؤالاتی کردم. دو قصه گفت. یکی این که گفت: اصلاً ما می خواستیم شاه را بزنیم. یک روز در روزنامه خواندم که شاه جلسه ای با کامیونداران دارد. من عازم شدم ببینم می توانم شاه را بزنم یا نه؟ صبح رفتم یک کتاب زیر بغل گذاشتم. رفتم آن محل را دیدم، شاه هم آمد. در پنج قدمی شاه قرار گرفتم. دست زدم دیدم اسلحه را فراموش کردم، چیزی که هیچ وقت فراموش نکرده بودم. چقدر ناراحت و پشیمان شدم. اسلحه ای بود که شاه به تولیت داده بود و تولیت به هاشمی داده بود و او به بچه ها داده بود. در واقع با هدیه شاه، منصور کشته شد. گفتم: فکر نمی کنی اگر می زدی، او در آن موقع جنت مکان می شد، اما الان ماهیت اینها بهتر روشن شده است. قبول کرد.
پرسیدم: چرا حنجره منصور را زدی؟
گفت: نمی خواستم. من می خواستم اول شکمش را بزنم و سرش را که پایین آورد سرش را بزنم. اما به حنجره او خورد. کسی که به مرجع تقلید من فحاشی بکند باید به همان حنجره اش بخورد.
پرسیدم فتوا را از چه کسی گرفتی؟
گفت: رفتند با آقای فومنی تماس گرفتند، ایشان فتوا داد؟
گفتم: اصلاً ایشان مجتهد نیست؛ چرا این کار را کردید؟ بخارایی گفت: آقای گلزاده غفوری هم نظر داد. اینها شاگرد غفوری هم بودند.
[چند ماه پیش – از شعبان ۱۴۲۲ – آقای خامنه ای به من فرمودند: خبری از گلزاده بگیر، یک هدیه هم ببر. من هم رفتم. خیلی تعجب کرد. همان خانه قدیمی اش بود در قلهک. (مدتی غفوری در گیلان دماوند بود) چهار اعدامی داشته که گل گذاشته بود. دو پسرش و…. گله هایی کرد.
گفت: مشغولم چیزی می نویسم. گاه از راه تألیفات زندگی می کنم.
گفتم: آقای خامنه ای احوالتان را پرسیدند و مرا فرستادند؛ من پولی دادم (نزدیک یک میلیون تومان) پول را قبول نکرد و گفت: یک زندگی طلبگی دارم. خیلی لاغر شده و زندگی خیلی ساده ای دارد. بعد چند جلد کتابهایش را به من داد].
آن موقع آقای مطهری با این کارها مخالف بود. می گفت: بچه هارا باید با اسلام آشنا کنیم. اینها می روند زندان، دو سه اشکال می کنند منحرف می شوند. مدرسی فر از مؤتلفه در زندان کمونیست شد که تبعیدش کردند به کرمانشاه، بعد آمد (زندان) قصر، آن جا رفت پیش مجاهدین و الان خارج است. بالاخره آقای مطهری محیط زندان را آلوده می دانست و می گفت: این بچه ها وقتی کار حاد بکنند می روند زندان و منحرف می شوند.
گلچینی از خاطرات آیت الله انواری در گفت و گو با رسول جعفریان

گردآوری : گروه اینترنتی ممتازنیوز


دین و اندیشه
بازنشر: ممتازنیوز

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.