بنابراین یکی دوتایی را که در ایران منتشر نشده، از گزارش گاردین خط میزنیم و یکی دوتایی خودمان اضافه میکنیم! با این مقدمه، بهترین شروع های هفت رمان بزرگ دنیا که در ایران ترجمه شده، از این قرارند:
۱) خیر! به شما بگویم که اگر اینجا جلوی من تایید نکنید که جنگ در پیش است و همچنان در پی آن باشید که رسوایی های این دجال را لاپوشانی کنید، دیگر نه من، نه شما!
این شروع رمان حجیم «جنگ و صلح» است که نیازی به معرفی ندارد و نویسنده اش «تولستوی» نیز ایضا…
۲) به من بگویید اسماعیل. سال ها پیش، از آنجایی که آهی در بساط نبود و دلخوشی خاصی هم روی زمین نداشتم، فکر کردم بهتر است سوار کشتی بشوم و بروم آن قسمت جهان را که آب گرفته تماشا کنم.
این شروع خیره کننده، متعلق است به رمان «موبی دیک» اثر «هرمان ملویل». جالب است بدانید «ملویل» سه کتاب بیشتر ننوشت که هیچ کدام به پای «موبی دیک» نرسید. خودش هم این نکته را فهمید و بعدها دست از نوشتن کشید و تا پایان عمر چیزی ننوشت!_
۳) تو از من چیزی نمیدانی، مگر اینکه کتابی به نام «ماجراهای تام سایر» را خوانده باشی اما این مهم نیست. آن کتاب به دست آقای مارک تواین نوشته شده و او اغلب حقیقت را میگوید.
«مارک تواین» نویسنده «هاکلبری فین»، در ابتدای این رمان هم اسم کتاب قبلی اش را میآورد و هم نام خودش را! دقت داشته باشید در روزگار نوشتن «هاکلبری فین»، این نوع ارجاع ها اصلا مد روز نبوده است و حتی فوق العاده تعجب برانگیز به حساب میآمده. این شروع، بعدها در ادبیات آمریکا و جهان ماندگار شد و همچنان یکی از مثال های روز داستانی است. در تاثیر «هاکلبری فین» همین بس که اگر نوشته نمیشد، «ناتور دشت»ی هم در کار نبود.
۴) این یک حقیقت است که در جهان به اثبات رسیده؛ اینکه مردی با رفاه مالی مناسب، باید به دنبال یک همسر باشد.
خب! فارغ از اینکه چقدر این جمله را قبول داشته باشیم و با واقعیت های امروز متناسب باشد، این یکی از معروف ترین آغازهای داستانی جهان است. شروع رمانِ «غرور و تعصب» نوشته نویسنده شهیر انگلیسی، جِین آستین. او «غرور و تعصب» را در اوایل قرن نوزدهم نوشت و بعید است روزنامه و رسانه ای باشد که فهرستی از شاهکارهای دنیای ادبیات داستانی را منتشر کرده باشد و نامیاز «غرور و تعصب» نبرده باشد. ضمن اینکه با اقتباس از «غرور و تعصب» تاکنون چندین فیلم سینمایی نیز تهیه و کارگردانی شده است.
۵) یک روز صبح، گرگورزامزا از خوابی آشفته بیدار شد و فهمید که در تختخوابش به حشره ای عظیم تبدیل شده است.
شروع «مسخِ» کافکا، مثل تمام آثارش وحشتناک است. این وحشت، از دنیایی حاصل میشود که «کافکا» خودش هم از آن میترسید. یعنی هیچ بعید نیست حینِ نوشتن داستان هایش، خودش هم از ترس عرق ریخته باشد و در گلو احساس خفگی کرده باشد. این جمله را مترجم انگلیسی آثار «کافکا» گفته بود.
۶) اسکوئر ترلانی، دکتر لیوزی و بقیه این آقایان از من خواسته اند تمام جزئیات سفرمان به جزیره گنج را بنویسم؛ از اول تا آخر. خواسته اند هیچ چیز را از قلم نیندازم، به جز گنج های جزیره، چون هنوز هم در آن جزیره، گنج ها پنهان باقی مانده اند.
میدانم که اکثرتان «جزیره گنج» را نخوانده اید اما قطعا اقتباس های سینمایی آن را دیده اید. بنابراین میدانید از چه موضوعی صحبت میکنم؛ از «جزیره گنج» اثر «رابرت لوییس استیونسون». شروع رمان به گونه ای است که انگار همه چیز را لود میدهد، اما با وجود این افشاگری آشکار، باز هم دوست دارید پیش بروید و بیشتر بدانید.
۷) قهرمان اصلی در این قسمت یک زن آلمانی ۴۸ ساله است. قد او یک متر و ۷۱ سانتی متر و وزنش حدود ۶۸ کیلو و ۸۰۰ گرم است. رنگ چشمانش هم چیزی بین آبی تند و سیاه.
جمله های بالا بیشتر شبیه پاسخ هایی است که در پرسشنامه اداره گذرنامه پر میکنید؛ دقیقا چیزی شبیه به شروع رمان «سیمای زنی در میان جمع» اثر «هاینریش بل» …
سیمرغ | تازه های فرهنگ و هنر