آخرین اخبار و جدیدترین مطالب در مورد داستان آموزنده

پونصد تومن گوشت

پونصد تومن گوشت

وی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد. یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم. آقای قصاب شروع کرد …
بازمانده کشتی

بازمانده کشتی

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره درو افتاده برده شد. او با بی قراری به درگاه خداوند دعا کرد تا او را نجات بخشد،او ساعت ها به اقیانوس چشم می دوخت،تا شاید …
داستان زن نگرفتن ملا نصر الدین

داستان زن نگرفتن ملا نصر الدین

داستان ملانصرالدینبا خرش رو براتون این بار گذاشتیم و امیدوارم که لذت کافی را از این پست ببرید. برای خواندن داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید…   روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، …
داستان کوتاه و جالب سوء تفاهم

داستان کوتاه و جالب سوء تفاهم

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت :سلام حالت خوبه ؟ من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به …