تصور و حس از شروط بنیادین در بازیگری تئاتر است+تصاویر

۰۶م آذر ،

گفت و گو با بازیگران ˝سه مرثیه هذیان˝؛

˝سه مرثیه هذیان˝ نمایشی که در یک نگاه کلی روایت هذیان گونه مقطعی از زندگی سه زن بود که در محاق مردان از دست رفته شان، بار گذران روزمرگی خود و مرور دردناک خاطرات را به دوش می کشند.

سرویس نمایش هنرآنلاین//

“سه مرثیه هذیان” نمایشی که در یک نگاه کلی روایت هذیان گونه مقطعی از زندگی سه زن بود که در محاق مردان از دست رفته شان، بار گذران روزمرگی خود و مرور دردناک خاطرات را به دوش می کشند.

در ذیل گفت و گوی مشروح با دو تن از بازیگران این نمایش، پژند سلیمانی و ماه گل مهر را می ‌خوانید که طی ماه قبل با این اثر و کارگردانی روزبه حسینی در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه آمدند.

پژند سلیمانی، فارغ اتحصیل در رشته های معماری و ادبیات انگلیسی ست. او که در حوزه ی شعر و نمایشنامه نویسی و ترجمه نیز فعالیت دارد و به تازگی اولین مجموعه شعرش را روانه بازار کرده است، یکی از سه بازیگر نمایش سه مرثیه هذیان به کارگردانی روزبه حسینی ست که به بهانه بازی در این نمایش، با او به گفتگو نشسته ایم.

اصولاً با هنر نمایش از کجا و چگونه آشنا شدید و تا به امروز در چه شاخه های دیگری فعالیت خود را ادامه داده‌اید؟
دوره های بازیگری در هنرستان صدا و سیما را گذراندم و در نهایت دوره، اجرای نمایش سقوط پرواز اثر برتولت برشت بر روی صحنه ، تجربه ی بی نظیری برای من در سن ۱۴ سالگی بود . پس از آن سالیانی تنها به نوشتن و تحصیل در رشته های معماری و ادبیات زبان انگلیسی پرداختم .گذراندن دوره های بازیگری و بیان در پاریس و همچنین حضور در کلاس های استاد سمندریان و تحلیل شخصیت در نمایشنامه های مختلف و اجرای آنها در کارگاهها ی ایشان، مرا در مسیرم استوار تر کرد. در سال قبل نمایشنامه یی نوشتم به نام ” برای تو که تنها آن سوتر ایستاده ای ” ، که البته اولین نمایشنامه ی من نبود ولی اولین کاری بود که مورد بررسی و نقد اساتید قرار گرفت و در جلسه ای نمایشنامه خوانی شد همچنین در زمینه ترجمه نمایشنامه ، مجموعه نمایشنامه های نیل لبوت را ترجمه کردم و برای چاپ آن با انتشار یافتنات افراز قراردادی دارم که امیدوارم به زودی چاپ شود .

شما با روزبه حسینی چطور آشنا شدید و این آشنایی چقدر برای پیشبرد هنر شما تاثیر داشته است؟
من از طرف آقای حسین کیانی جهت شرکت در کارگاه های شعر ،قصه و نمایشنامه ی روزبه حسینی تشویق شدم . که بی شک حضور این دو بزرگوار در مسیر کار هنری من گرانقدر ست .

شما شاعر هم میباشید، رابطه بین شعر و بازیگری را چگونه می بینید؟
شعر به گونه ای بازی دلپذیری ست با کلمات و احساسات که در حین این بازی متبادر می گردد .برای همین ست که پس از هر شعر احساس سبکبالی نابی می کنیم که هیچ ، و باز هم هیچ به پایش نخواهد رسید . و همانطور که رولان بارت در “لذت متن ” گفته است ، خاصیت نوشتن این است.

شما در هر دو نمایش روزبه حسینی شعرخوانی می کنید، این شعرخوانی ها تصادفی اتفاق افتاده است؟
در نمایش ” این همه سنگر ” همه چیز از ترانه ی ” برقصان مرا ” لئونارد کهن آغاز شد که به در خواست آقای حسینی من برایشان ترجمه کردم و ایشان با استفاده از آن نوشته ی سه قطعه ای برای زن دوره گرد آکاردئون نواز نوشتند . که من آن را شعر نمی دانم . یعنی با همان کلمات ترانه و باقی قصه ی اصلی نمایش ، قطعاتی ساخته شد که به شکل بینامتنی با متن اولیه مناسبت پیدا می کرد و در نهایت قصه ای که به پیشنهاد آقای جلال تهرانی به جای قطعه سوم اضافه شد و به همراه نواختن آکاردئون ، تجربه ی بی نظیر من در بازیگری رقم خورد.

از اینکه در کنار رویا نونهالی بازی می کنید چه حسی دارید، چقدر این هم بازی شدن برایتان جالب بوده است؟
سکوت و لبخندی ، شاید تنها سکوت همه ی احساس من را نشان دهد . در هدیه ای برای ایشان نوشتم ” رویایی که به حقیقت پیوست ، بانویی ست که بوی مهربانی اش همواره با من ست ” و این همان است که هست . اینکه ایشان در بازیگری چقدر توانا می باشند و اینکه ایشان بی هیچ منتی تجربیات گرانبهایشان را در اختیار قرار می دهند ، دیگر چیزهاییست که شاید در سکوت هم نگنجد . می پرسیدبرایم جالب است ؟ جالب؟…چیزی شاید همانند همان رویای به حقیقت پیوسته…

روزبه حسینی در هدایت بازیگری مثل شما چقدر آزادتان می گذاشته تا در دایره خلاقیت های خودتان غوطه ور شوید؟
در کار قبلی که در سالن سایه اجرا شد ، تمامی حرکات و میزانسن ها بسته و طراحی شده بود . که به سبب وقت محدود تغییراتی بر اساس ایده ها شکل نگرفت و همه چیز همان شد که کارگردان خواسته بود.چرا که اجرای جشنواره مرحله ای از تمرین ما بود و امیدوارم در اجرای عموم آن نمایش مجموع تجربیات به کمال خود نزدیک شود. ولی در سه مرثیه هذیان پس از توضیحات کارگردان و آگاهی از دید ایشان نسبت به شخصیت ، من نقش را از دید خود تحلیل و در پروسه ی تمرینات به آنچه باید رسیدم.

این زن با تنهایی و جنون و هذیان سروکار دارد، چقدر این موجود برایتان قابل درک بوده است؟
قصه ای نوشته ام به نام ” و زمان که همه چیز ست ” و دقیقن مصداق همین پرسش شماست. زمان برد. وقت بسیاری که بشناسیم خودمان را و نقش را و فضایی که در این بین جاری بود . در کنار هم با آرامشی که برای خودش قصه ایست.

بهروز در خلا حضور دارد برای درک این آدم که نیمه گمشده این زن هست چگونه جست‌وجو کرده اید؟
بی شک قدرت تصور و حس از شروط بنیادین در بازیگری ست و طبیعتن تحلیل درست در طول تمرین به همه ی این زوایا کمک می کند.

بیان بدنی و ایجاد فرم و فیگورهای متعدد لازمه این کار بوده است چه تناسبی با آن برقرار کرده اید؟
همه ی حرکات در حین تمرین ها ایجاد شد ، ایده های ماه گل مهر بدلیل تجربه ی او در حوزه ی حرکت و نهایتن نگاه کارگردان حرکت ایشان و دیگر عزیزان با دلسوزی مطرح و پیگیری شد تا بدین جا رسیدیم که باید.

همزمان با این اجرا، اولین مجموعه شعر شما هم انتشار یافته، دربارهٔ اش بیشتر حرف بزنید.
بله مجموعه ی ” شعرهایی که باید ” اتفاق خوبی بود که باید … و برای من از شاید به باید رسیدن قدمی بود که برداشته شد .طبیعتن پا نوشت هر شعری تاریخ نگارش شعر وجود دارد و ایده آل این ست که شاعر و نویسنده هر روز بهتر از دیروز خود بنویسد . ولی برای مجموعه ی اول به گمانم به جاست . بعضی از اشعار کمی قدیمی ترند بر خی تازه تر . و در حال حاضر دو دفتر دیگر هم به پایان رسیده که در حال ویرایش آنها هستم.
 

فردای بازیگری خود را چکونه می بینید؟

تجربیات من در کنار بزرگانی که خوبی شان همه جا حرفی دارد ، برای من روزگاری را ساخته ست که گمان می برم اینجا همان جا ست که خواهم ماند .

***

کارگردانان نواندیش بهتر به صحنه پا می‌گذارند

ماه‌گل مهر، کارشناس رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری ست. او تجربه بازی در نمایشهایی همچون مده آ، اورفه، شهرزاد، مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان، دشمن مردم، خانه پدری و … را در کارنامه کار خود دارد. گفتگویی که در پی می‌خوانید، به بهانه بازی در نمایش سه مرثیه هذیان به کارگردانی روزبه حسینی، که آبان ماه در کارگاه نمایش تئاتر شهر به صحنه رفت، صورت گرفته که می خوانید.

بازیگری چگونه در زندگی‌تان حضور پیدا کرده است؟
بازیگری از کودکیِ دور و از زمانی که به‌خاطر می‌آورم لابه‌لای زندگی‌ام رخنه کرد، پنهانی و بدون هیاهو…
خانواده‌ام از اهالی وادی هنر می باشند و همیشه پشتیبان بوده‌اند و رؤیا نونهالی اقبال من برای از نزدیک دیدنِ تجربه‌های نمایش و حضور یافتنم در تمرینات نمایش و فضاهای نمایشی، تا جایی‌که بازی‌های کودکانه تبدیل شدند به مهم‌ترین نمایش‌ها… به‌خاطر می‌آورم که نمایش‌های کوچکی برای اهل خانه ترتیب می‌دادم که تماشاگران از مادربزرگ و پدربزرگ و مادر و پدر گرفته تا خاله‌ها و… بودند. خواندن که یاد گرفتم نمایش‌نامه‌های «قصه‌های ازوپ» را اجرا می‌کردیم که هدیه مادرم بود… و دست مریزاد به این صبر و حوصله بزرگ‌ترها در قبال ما بچه‌ها که حالا ما بزرگ‌ترها در قبال بچه‌ها نداریم. یک تجربه بازی در فیلم سینمایی «یار در خانه» ساخته خسرو سینایی داشتم که خاطره مبهم ولی خوشایندی در ذهم حک کرده. و روزگار گذشت و از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد، رشته نمایش با گرایش بازیگری، فارغ‌التحصیل شدم و از همان زمان تحصیل وارد کار حرفه‌ای تئاتر شدم.

با کارگردان‌های نسبتاً متفاوتی کار کرده‌اید. انعطاف‌پذیری با این‌گونه نگاه‌ها چگونه برایتان ممکن می‌شود؟
من با کارگردان‌هایی مثل آقای محسن حسینی، استاد بهرام بیضایی، آقای اکبر زنجانپور و آقای قطب‌الدین صادقی کار کرده‌ام که کارگردان‌های نسبتاً متفاوتی نیستند، کاملاً متفاوت‌اند. چیزی که بازیگری را جذاب می‌کند همین عدم تکرار نقش‌ها و مواجهه با اندیشه‌ها و نگاه‌های متفاوت است، چه به‌لحاظ تکنیک و شکل اجرا، چه به‌لحاظ مفهوم و داخلیات متن‌ها. برای به‌تصویر کشیدنِ درستِ نقش در هر نمایشی تلاش می‌کنم، که شاید بشود این «تلاش» را انعطاف نام گذاشت.

خانواده و بودن خانم رؤیا نونهالی در این خانواده چقدر تأثیرگذار بوده در روال بازیگری‌تان؟
«رؤیا نونهالی» به‌راستی اقبال من بود و هست برای دیدن و استنباط، یادگرفتن و کمتر سختی کشیدن به‌واسطه نگاه به تجربه‌هایش که همیشه بی‌ریا در اختیارم گذاشته شده. در کودکی وقتی «خاله رؤیا» مشغول کاری بود، کتابی می‌خواند، سازی می‌زد یا… و من مثل خواهرزاده‌ای سمج می‌خواستم که با من بازی کند، باهم معلم‌بازی می‌کردیم و من او را بدون هیچ پسوند و پیشوندی «معلم» صدا می‌کردم. حالا مفهوم عمیق این کلمه را می‌فهمم و حالا دوست دارم با همه وجودم و با درکِ از کلمه «معلم» صدایش کنم.

با روزبه حسینی چگونه آشنا شدید و الآن اززیابی‌تان از این آشنایی چیست؟
از طریق خانم نونهالی با روزبه حسینی آشنا شدم که حتماً برای همه اهل نمایش نام‌آشناست. بازی در نمایش‌ سه مرثیه‌هذیان را به من پیشنهاد دادند. از این همکاری و آشنایی و نتیجه کار بسیار خوشحالم.

به‌نظرتان کارگردان‌های قدیمی‌تر بهتر به صحنه پا می‌گذارند یا جوان‌ترها با اندیشه‌های نوین‌تر؟
اعتقاد دارم که اندیشه‌های نوتر صرفاً متعلق به جوان‌ترها نیست؛ از نظر من به‌طور کلی کارگردانان نواندیش بهتر به صحنه پا می‌گذارند.

با خواندن متن «سه مرثیه‌هذیان…» در نگاه اول چه برداشتی داشتید؟
متن «سه مرثیه‌هذیان» به‌عنوان نمایش‌نامه غیرمعمول و مخصوص به‌خود است. به‌نظرم فضای ذهنی روزبه حسینی و فضا و احوالی که نمایش‌نامه او در بطن آن اجرا می‌شود به کلام نمایش‌نامه پر و بال بیشتری می‌دهد. در این کار، روایت، کلام، شعر، احوال، فضا و احساسات درهم تنیده شده‌اند و باهم تعریف می‌شوند.

زبان نمایش غیرمعمول و غیرمحاوره‌ای است. با این بیان چگونه کنار آمدید؟
زبان غیرمعمول، بازی با کلمات، بازی با مفاهیم از ویژگی‌های این متن است که برای من اتفاقاً بسیار خوشایند است. در این شکل و نوع از نوشتن است که دامنه خیال گسترش می‌یابد و لذت گفتار نمایان می‌شود. و این فراز و فرودِ زبانی و بیانی و رهایی ذهن در کوچه‌پس‌کوچه‌های کلمات حقیقتاً خواهان دقت و تمرکز و توجه خاصِ خودش است.

بدن در این نمایش به‌دلیل توجه به فیگورها اهمیت خاصی می‌یابد. چقدر از این امتیاز برای بازی‌تان بهره‌مند شده‌اید؟
وقتی همه عوامل نمایش اعم از متن، بیان، بدن، نور، دکور،… درست در کنار هم قرار بگیرند، هرکدام حتماً اهمیت درستی پیدا می‌کنند. با توجه به تجربیاتی که در قبل داشته‌ام نظیر مده‌آ و اورفه و شهرزاد و هفت قصه‌اش، کارهای آقای محسن حسینی، که در آن نمایش‌ها بدن هم روایت می‌کرد و هم فضاسازی، نمی‌توانم بگویم که در سه ‌مرثیه‌هذیان بدن به همان حد از روایت می‌رسد. در اینجا بدن است که فیگورهایی را می‌سازد و در نتیجه فیگورها اهمیت پیدا می‌کنند و حالت‌هایی که با بدن می‌سازیم در راستای رسیدن به همان حال و هوا و فضایی است که می‌تواند امتیازی برای بازیگری هم محسوب شود.

این نقش می‌توانست به‌راحتی به‌ شکل یک تیپ متعارف ارائه شود؛ اما آنچه می‌بینیم کاملاً از تیپ دور شده است. برای رسیدن به این شکل مستقلِ روایت چه کرده‌اید؟
شکل نامتعارف روایت متن در این کار اساساً بازیگر را به‌سمت ارائه یک تیپ از نقش نوشته‌شده هدایت نمی‌کند. ولی در هر حال با توجه به شناس‌نامه نقش‌ها بیم این می‌رود که، در ظاهر، بخشی از احوال نقش اجراشده به‌عنوان تیپ برداشت شود. ولی باز فکر می‌کنم به‌لحاظ فضاسازی‌ها، احوال نقش‌ها و شکل اجرای نقش‌ها، ذهن کاملاً از لمس یک تیپ شناخته‌شده دور می‌شود.

رنگ خاکستری و سیاه لباس‌ها چقدر به حس داخلی نقش کمک کرده است؟
رنگ‌های صحنه و لباس‌ها به‌تدریج و با توجه به حس‌وحال بازیگران و فضای ذهنی کارگردان در طول تمرین‌ها به‌دست آمده است. «ما» و احوال جضور «ما» به «خاکستری» و «سیاه» برای ساختن فضای بی‌رنگ و خاموش و سرشار از کلمات مجال می‌دهد و «خاکستری» و «سیاه» گستره‌ای می‌شود برای جولان خیال ما.

فردای بازیگری‌تان را چگونه می‌بینید؟
فردای بازیگری من! من برای هر موقعیت درخوری تلاش خواهم کرد.

گفت و گو از: رضا آشفته

انتهای پیام/۵۲/۵۳


آخرین خبرها
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.